۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جنبههاي' به 'جنبههای') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
در سال 984ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيّات و عمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوّم (سلطنت از 984 تا 985) به سلطنت رسيد. | در سال 984ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيّات و عمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوّم (سلطنت از 984 تا 985) به سلطنت رسيد. | ||
رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و | رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و پاکدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را كه در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمايت قرار داد. مطربان و خنياگران كه در عهد شاه طهماسب به دليل اجتناب از منهيات رانده شده بودند دوباره در اردوى شاه جمع شدند.<ref>تاريخ سياسى و اجتماعى ايران، ص 242. در اين كتاب نيش قلم گزندهاى به سوى علما و قشر عالمان دينى آن عصر وجود دارد. مؤلف كتاب مانند برخى بر اين نظريه مردود است كه عصر صفوى بخاطر تضعيف تصوف و قدرتگيرى فقها عصر انحطاط ادبى و فكرى است. ص172و173</ref> | ||
آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مىتواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزّالدين پدر [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد. | آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مىتواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزّالدين پدر [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد. | ||
خط ۳۹۷: | خط ۳۹۷: | ||
ملاصدرا گفت: «اطاعت مىكنم و در جلسه درس حاضر خواهم شد.» | ملاصدرا گفت: «اطاعت مىكنم و در جلسه درس حاضر خواهم شد.» | ||
بعد از اين كه درس شروع شد استاد جوان گفت: «من در گذشته گفتم كه منظور طالب علم از تحصيل حكمت چه بايد باشد و امروز به مناسبت اينكه دوستى جديد پيدا كردهايم كه از شيراز آمده و مىخواهد تحصيل كند آن موضوع را بهطور ديگرى مىگويم. منظور از تحصيل حكمت بايد عمل كردن به آن باشد و عمل كردن به حكمت مستلزم اين است كه در درجه اوّل خود را | بعد از اين كه درس شروع شد استاد جوان گفت: «من در گذشته گفتم كه منظور طالب علم از تحصيل حكمت چه بايد باشد و امروز به مناسبت اينكه دوستى جديد پيدا كردهايم كه از شيراز آمده و مىخواهد تحصيل كند آن موضوع را بهطور ديگرى مىگويم. منظور از تحصيل حكمت بايد عمل كردن به آن باشد و عمل كردن به حكمت مستلزم اين است كه در درجه اوّل خود را پاک كنيم تا بتوانيم به مقامات بالا برسيم - حكمت عملى -». | ||
پس از اداى مقدمهاى مستوفا در اينباره ميرداماد بحث آن روز را كه راجع به نظر افلاطون در باب علم بود مطرح كرد. بعد از آن كه درس خاتمه يافت و طلاب مدرسه خواجه مباحثه را آغاز كردند، ميرداماد جوان شيرازى را فراخواند و از طلاب كناره گرفت. او را با خود به سوى حوض مدرسه برد و در كنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت بنشيند. پس از اين كه محمّد بن ابراهيم نشست ميرداماد گفت: «اى محمّد! من امروز گفتم كسى كه مىخواهد حكمت را تحصيل كند بايد حكمت عملى را تعقيب نمايد و اينك به تو مىگويم كه حكمت عملى در درجه اوّل دو چيز است: يكى به انجام رسانيدن تمام واجبات اسلام و دوّم پرهيز از هر چيزى كه نفس بوالهوس براى خوشى خود مىطلبد. | پس از اداى مقدمهاى مستوفا در اينباره ميرداماد بحث آن روز را كه راجع به نظر افلاطون در باب علم بود مطرح كرد. بعد از آن كه درس خاتمه يافت و طلاب مدرسه خواجه مباحثه را آغاز كردند، ميرداماد جوان شيرازى را فراخواند و از طلاب كناره گرفت. او را با خود به سوى حوض مدرسه برد و در كنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت بنشيند. پس از اين كه محمّد بن ابراهيم نشست ميرداماد گفت: «اى محمّد! من امروز گفتم كسى كه مىخواهد حكمت را تحصيل كند بايد حكمت عملى را تعقيب نمايد و اينك به تو مىگويم كه حكمت عملى در درجه اوّل دو چيز است: يكى به انجام رسانيدن تمام واجبات اسلام و دوّم پرهيز از هر چيزى كه نفس بوالهوس براى خوشى خود مىطلبد. |
ویرایش