۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كسي' به 'کسی') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
|- class="articleCode" | |- class="articleCode" | ||
|کد مؤلف | |کد مؤلف | ||
| data-type="authorCode" | | | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00560AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==کسب علم و دانش== | ==کسب علم و دانش== | ||
ابن سينا نخست به آموختن قرآن و ادبيات پرداخت و ده ساله بود كه همۀ قرآن و بسيارى از مباحث ادبى را فرا گرفته و سبب شگفتى ديگران شده بود. در این میان پدر وى دعوت یکى از داعيان مصرى اسماعيليان را پذيرفته بود و از پيروان ايشان به شمار مىرفت. برادر ابن سينا نيز از آنان بود. پدر، ابن سينا را نيز به آيين اسماعيليان دعوت مىكرد، اما وى هرچند به سخنان آنان گوش مىداد و | ابن سينا نخست به آموختن قرآن و ادبيات پرداخت و ده ساله بود كه همۀ قرآن و بسيارى از مباحث ادبى را فرا گرفته و سبب شگفتى ديگران شده بود. در این میان پدر وى دعوت یکى از داعيان مصرى اسماعيليان را پذيرفته بود و از پيروان ايشان به شمار مىرفت. برادر ابن سينا نيز از آنان بود. پدر، ابن سينا را نيز به آيين اسماعيليان دعوت مىكرد، اما وى هرچند به سخنان آنان گوش مىداد و گفتههایشان را در بارۀ عقل و نفس مىفهمید، نمىتوانست آيين ايشان را بپذيرد و پيرو آنان شود. پدرش رسائل اخوان الصفا را مطالعه مىكرد و ابن سينا نيز گاه به مطالعۀ آنها مىپرداخت. سپس پدرش وى را نزد سبزى فروشى به نام محمود مساحى كه از حساب هندى آگاه بود، فرستاد و ابن سينا از وى این فن را آموخت. | ||
در این هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهيم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در این زمینه سخت جویا و پویا و با همۀ شيوههاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود. | در این هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهيم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در این زمینه سخت جویا و پویا و با همۀ شيوههاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق [[ارسطو]]» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در این راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازهاى كشف مىكرد و سبب شگفتى بسيار استادش مىشد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را یکباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق این دانش ناآگاه يافت، از این رو به خواندن کتابهاى منطق [[ارسطو]] و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در این دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضىدان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگيسته سونتاکسیس) اثر بطلمیوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به این كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمىدانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را برای وى توضيح مىداد. در این هنگام، ناتلى بخارا را به قصد گرگانج و رسيدن به دربار ابوعلى مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترك كرد. | آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق [[ارسطو]]» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در این راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازهاى كشف مىكرد و سبب شگفتى بسيار استادش مىشد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را یکباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق این دانش ناآگاه يافت، از این رو به خواندن کتابهاى منطق [[ارسطو]] و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در این دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضىدان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگيسته سونتاکسیس) اثر بطلمیوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به این كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمىدانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را برای وى توضيح مىداد. در این هنگام، ناتلى بخارا را به قصد گرگانج و رسيدن به دربار ابوعلى مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترك كرد. | ||
در این میان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى | در این میان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى کتابهایى در طبیعیات و الهيات پرداخت تا به گفتۀ خودش «درهاى دانش به رویش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشكى گرايش يافت و خواندن کتابهایى را در این زمینه آغاز كرد. وى پزشكى را دانشى مىشمارد كه دشوار نيست و بدين سان مىگوید كه وى در اندك زمانى در آن مبرّز شده، چنانكه پزشكان برجسته نزد او آموختن پزشكى را آغاز كردند. | ||
خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مىپرداخت و در این رهگذر | خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مىپرداخت و در این رهگذر شيوههایى درمانى، برگرفته از تجربه، بر وى آشكار مىشد كه به گفتۀ خودش نمىتوان آنها را وصف كرد. وى همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با ديگران در این زمینه ادامه مىداد. وى در این هنگام 16 ساله بوده است. | ||
پس از آن، ابن سينا یک سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در این میان حتى یک شب را در سراسر آن نمىخوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمىپرداخت. انبوهى از دستههاى كاغذ در برابر خود مىنهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح مىكرد و در هر مسألهاى مقدمات قياس و شروط آن را در نظر مىگرفت. | پس از آن، ابن سينا یک سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در این میان حتى یک شب را در سراسر آن نمىخوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمىپرداخت. انبوهى از دستههاى كاغذ در برابر خود مىنهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح مىكرد و در هر مسألهاى مقدمات قياس و شروط آن را در نظر مىگرفت. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان میانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آویختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود این نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را برای ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى این «ضرورت» پىبرد. | محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان میانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آویختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود این نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را برای ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى این «ضرورت» پىبرد. | ||
به هر حال در حدود 402ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد | به هر حال در حدود 402ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهایى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسيد. به گفتۀ خود ابن سينا، قصد وى از این سفر پيوستن به دربار شمس المعالى قابوس بن وشمگير (حك 367-402 ق) فرمانرواى زيارى گرگان بوده است. اما در این میان، سپاهيان قابوس بر وى شوريده و او را خلع و زندانى كرده بودند. | ||
وى در 403ق درگذشت. جانشين قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشاندۀ محمود غزنوى اعلام كرد و دختر او را به همسرى گرفت. روشن است كه ابن سينا نمىتوانست با وى از در سازش در آيد و بار ديگر ناگزير شد كه گرگان را ترك گوید. | وى در 403ق درگذشت. جانشين قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشاندۀ محمود غزنوى اعلام كرد و دختر او را به همسرى گرفت. روشن است كه ابن سينا نمىتوانست با وى از در سازش در آيد و بار ديگر ناگزير شد كه گرگان را ترك گوید. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
در حدود 404ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بویه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. | در حدود 404ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بویه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. | ||
مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر | مادر و فرزند، ابن سينا را بنا بر توصيههایى كه همراه آورده بود، گرامى داشتند. در این میان ابن سينا مجد الدوله را كه دچار بيمارى سوداء (ماليخوليا) شده بود، درمان كرد. وى همچنان در رى ماند تا هنگامى كه شمس الدوله ابوطاهر پسر ديگر فخر الدوله كه پس از مرگ پدرش در 387ق فرمانرواى همدان و قرمیسن (کرمانشاه) شده بود، در 405ق به رى حمله آورد. این حمله پس از درگيرى وى با هلال بن بدر بن حسنویه روى داد. | ||
وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرمیسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطان الدوله (د 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطان الدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در این میان بر سرزمینهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخیزد. | وى از دودمان كردهاى فرمانروا بر نواحى جبل و قرمیسن بوده است. هلال بن بدر كه از سوى سلطان الدوله (د 412 ق) در بغداد زندانى شده بود، آزادى خود را باز يافته و از سوى سلطان الدوله لشكرى در اختيارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله كه در این میان بر سرزمینهاى ديگرى نيز دست يافته بود، به جنگ برخیزد. | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
به گفتۀ جوزجانى، در این هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت این حوادث چيزى نمىگوید. به هر حال مىتوان گمان برد كه این بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمىتوانست بيشتر در آن شهر بماند. | به گفتۀ جوزجانى، در این هنگام «حوادثى روى داد كه ابن سينا را ناگزير ساخت كه رى را ترك كند.» اما وى در بارۀ ماهيت این حوادث چيزى نمىگوید. به هر حال مىتوان گمان برد كه این بار نيز اوضاع سياسى و اجتماعى رى چنان شده بود كه ابن سينا ديگر نمىتوانست بيشتر در آن شهر بماند. | ||
در این میان شايد | در این میان شايد تهديدهایى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصمیم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند میر (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت. | ||
در این میان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پایان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزدیک ان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله برای نبرد با عنّاز به سوى قرمیسن لشكر كشيد. | در این میان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پایان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزدیک ان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله برای نبرد با عنّاز به سوى قرمیسن لشكر كشيد. | ||
حسام الدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى میان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن | حسام الدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى میان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمینهایش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمینها را تصرف كند. | ||
بنا براین شمس الدوله برای پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در این نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در 406ق بود. | بنا براین شمس الدوله برای پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در این نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در 406ق بود. | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را برای شاگردش جوزجانى تقرير كرده است و مىتوان آن را «اتوبيوگرافى» وى نامید، نكات مبهمى وجود دارد كه شايسته است به آنها اشاره شود. | در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را برای شاگردش جوزجانى تقرير كرده است و مىتوان آن را «اتوبيوگرافى» وى نامید، نكات مبهمى وجود دارد كه شايسته است به آنها اشاره شود. | ||
از یک سو، ابن سينا هنگامى كه به یکى از رویدادهاى زندگیش اشاره مىكند، به انگيزههاى عينى و ذهنى آن نمىپردازد و زمینۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمىدهد، بلكه با اشارهاى كوتاه از كنار آن مىگذرد و به ویژه، گویى تعمّد دارد كه پيوند میان انگيزههاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى یک رویداد زندگیش را با انگيزههاى درونى تصمیم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مكررا به | از یک سو، ابن سينا هنگامى كه به یکى از رویدادهاى زندگیش اشاره مىكند، به انگيزههاى عينى و ذهنى آن نمىپردازد و زمینۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمىدهد، بلكه با اشارهاى كوتاه از كنار آن مىگذرد و به ویژه، گویى تعمّد دارد كه پيوند میان انگيزههاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى یک رویداد زندگیش را با انگيزههاى درونى تصمیم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مكررا به تعبيرهایى مانند «ضرورت مرا بر آن داشت كه...» اكتفا مىكند و نمىگوید كه آن چه «ضرورتى» بوده است. از سوى ديگر گویى زندگى و سرگذشت انديشهاى و علمى برای ابن سينا برای او از زندگى بيرونيش از اهمیت بيشترى برخوردار بوده است. بنا براین رویدادهاى درونى و تاريخ روحى و عقلى او برایش از «بعد زمان» بيرون بوده است. از اينجاست كه شايد بتوان گمان برد كه چرا وى از تصريح به «تاريخ» (سالهاى) رویدادهاى بيرونى زندگیش خوددارى مىكرده است.(در اينباره نك:لولينگ،، 513-/496 III | ||
==كتب و رسالات ابن سينا== | ==كتب و رسالات ابن سينا== | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۲: | ||
جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مىگوید «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازهاى به دستش مىرسيد، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلكه یک باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نویسندۀ کتاب مىپرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68 | جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مىگوید «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازهاى به دستش مىرسيد، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلكه یک باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نویسندۀ کتاب مىپرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68 | ||
برای آگاهى از مجموعۀ نوشتههاى اصيل ابن سينا و نوشتههاى منسوب به وى، اكنون فهرست جامعى به كوشش يحيى مهدوى در دست است كه ما را از همۀ كوششهاى ديگر در این راه بى نياز مىسازد. نك:مهدوى، فهرست نسخههاى مصنفات ابن سينا در این فهرست 131 نوشتۀ اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به وى يا | برای آگاهى از مجموعۀ نوشتههاى اصيل ابن سينا و نوشتههاى منسوب به وى، اكنون فهرست جامعى به كوشش يحيى مهدوى در دست است كه ما را از همۀ كوششهاى ديگر در این راه بى نياز مىسازد. نك:مهدوى، فهرست نسخههاى مصنفات ابن سينا در این فهرست 131 نوشتۀ اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به وى يا نوشتههایى با عنوانهاى ديگر معرفى شده است. ما در اينجا تنها نوشتههاى چاپ شده و ترجمه شده به زبانهاى ديگر را ذكر مىكنيم: | ||
==تأليفات عربى== | ==تأليفات عربى== | ||
خط ۱۹۰: | خط ۱۹۰: | ||
#النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيدهاى از مطالب شفا است، از مهمترين نوشتههاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيىالدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمدتقى دانش پژوه در 1364ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952م و بار دوم در 1981م در لندن منتشر شده است. | #النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيدهاى از مطالب شفا است، از مهمترين نوشتههاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيىالدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمدتقى دانش پژوه در 1364ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952م و بار دوم در 1981م در لندن منتشر شده است. | ||
#الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجستهترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ویژگیهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892م در ليدن و دومین بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصير الدين طوسى]] بر آن، به كوشش سليمان دنيا میان سالهاى 1957-1960م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951م در پاريس انتشار يافته است. | #الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجستهترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ویژگیهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892م در ليدن و دومین بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصير الدين طوسى]] بر آن، به كوشش سليمان دنيا میان سالهاى 1957-1960م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951م در پاريس انتشار يافته است. | ||
#کتاب الانصاف:نوشتۀ بزرگى بوده است كه به گفتۀ خود ابن سينا، نزدیک به 28 هزار مسأله را در بر مىگرفته است. تنها دست نوشتۀ آن در حملۀ مسعود غزنوى به اصفهان به تاراج رفت. ابن سينا، به گفتۀ خودش، قصد داشته است كه اگر فرصتى و فراغتى يابد آن را دوباره بنویسد، اما ظاهرا به این كار موفق نشده است. | #کتاب الانصاف:نوشتۀ بزرگى بوده است كه به گفتۀ خود ابن سينا، نزدیک به 28 هزار مسأله را در بر مىگرفته است. تنها دست نوشتۀ آن در حملۀ مسعود غزنوى به اصفهان به تاراج رفت. ابن سينا، به گفتۀ خودش، قصد داشته است كه اگر فرصتى و فراغتى يابد آن را دوباره بنویسد، اما ظاهرا به این كار موفق نشده است. پارههایى از این نوشته را عبدالرحمن بدوى يافته و در مجموعهاى به نام [[ارسطو]] عند العرب، (قاهره، 1947 م:چاپ دوم، كویت، 1978 م) منتشر كرده است (نك:ص 121، سطر 7) در این مجموعه همچنين شرح ابن سينا بر کتاب دوازدهم متافيزیک (ما بعد الطبيعۀ) [[ارسطو]] (صص 22-33) و شرح وى بر تكههایى از اثر لوجيا منسوب به [[ارسطو]] (صص 35-74) و پارههایى از کتاب المباحثات ابن سينا (صص 122-239) و نيز تعليقات بر حواشى کتاب النفس [[ارسطو]] (صص 75-116) يافت مىشود. | ||
#منطق المشرقيين، نخستين بار در 1910م در قاهره و سپس در 1982م در بيروت چاپ و منتشر شده است. | #منطق المشرقيين، نخستين بار در 1910م در قاهره و سپس در 1982م در بيروت چاپ و منتشر شده است. | ||
#رسالة اضحویّة في امر المعاد، به كوشش سليمان دنيا، قاهره، 1954 م. | #رسالة اضحویّة في امر المعاد، به كوشش سليمان دنيا، قاهره، 1954 م. |
ویرایش