۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - ' اين ' به ' این ') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون کتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگىنامه كوتاهى از نویسنده، ذكر شده است.<ref>مقدمه محقق، ج1، ص3-7</ref> | در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون کتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگىنامه كوتاهى از نویسنده، ذكر شده است.<ref>مقدمه محقق، ج1، ص3-7</ref> | ||
صفدى در مقدمه کتاب، پس از يادكرد سودمندىهاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديدهورىهايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مىآيد، از اثر بزرگ و بلندآوازهاش - به تعبير خود صفدى: «تاریخی الكبير» - موسوم به [[الوافي بالوفيات]]، ياد مىكند و مىگوید كه در آن، ذكر جملهاى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خویش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رویگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن کتاب درازدامن برگزيند و تاريخ همروزگاران خویش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگویان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاينرو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و | صفدى در مقدمه کتاب، پس از يادكرد سودمندىهاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديدهورىهايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مىآيد، از اثر بزرگ و بلندآوازهاش - به تعبير خود صفدى: «تاریخی الكبير» - موسوم به [[الوافي بالوفيات]]، ياد مىكند و مىگوید كه در آن، ذكر جملهاى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خویش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رویگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن کتاب درازدامن برگزيند و تاريخ همروزگاران خویش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگویان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاينرو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و این اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است.<ref>ر.ک: جهانبخش، جویا، 1387، ص51</ref> | ||
از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، بهویژه از منظر ایرانشناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركنالدين سمنانى» است. صفدى از دانشاندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مىداند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مىكند. تندى سمنانى را در مورد [[ابن عربى]] و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخنها گفته است. مىگوید: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مىنموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مىكند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار.<ref>ر.ک: همان</ref> | از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، بهویژه از منظر ایرانشناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركنالدين سمنانى» است. صفدى از دانشاندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مىداند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مىكند. تندى سمنانى را در مورد [[ابن عربى]] و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخنها گفته است. مىگوید: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مىنموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مىكند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه [[رشيدالدين فضلالله همدانى]] و پسرش، غياثالدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً | وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه [[رشيدالدين فضلالله همدانى]] و پسرش، غياثالدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً این وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانستهاند، آشكارا آورده است. این گزارش هم از جهت نزدیکى زمانى به خواجه و هم داورىها و اخبار درجشده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفهآميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورىهاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياثالدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالحتر و دينورزتر و مسلمانتر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده».<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
ديگر از تراجم کتاب، ترجمه [[ابن فوطى]]، صاحب [[مجمع الآداب]] است كه به قول صفدى | ديگر از تراجم کتاب، ترجمه [[ابن فوطى]]، صاحب [[مجمع الآداب]] است كه به قول صفدى این اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت کتابت مىنموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مىخوابيده و پشت بر زمين مىنهاده و آنگاه درحالىكه دستانش بهسوى سقف بوده، مىنوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از کتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مىكرده، ياد نموده و گفته است كه: آن کتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مىگوید: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
صفدى كه خود شاگرد [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده، در ترجمه او گشادهدستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقىالدين بن تيميه و آنچه درباره او گفتهاند، قلمیكرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمىيابد كه در حق او چه جانفشانىها نموده است.<ref>ر.ک: همان</ref> | صفدى كه خود شاگرد [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده، در ترجمه او گشادهدستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقىالدين بن تيميه و آنچه درباره او گفتهاند، قلمیكرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمىيابد كه در حق او چه جانفشانىها نموده است.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
وى در پایان ترجمهاش از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] مىنویسد: «و فىالجمله، شيخ تقىالدين بن تيميه، یکى از آن سه تن است كه من همروزگارشان بودهام و در | وى در پایان ترجمهاش از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] مىنویسد: «و فىالجمله، شيخ تقىالدين بن تيميه، یکى از آن سه تن است كه من همروزگارشان بودهام و در این زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. این سه تن: شيخ تقىالدين بن تيميه و شيخ تقىالدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقىالدين سبک ىاند». | ||
درباره برادر [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است.<ref>همان</ref> | درباره برادر [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است.<ref>همان</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
بعضى از كسانى كه زندگىاشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است.<ref>همان</ref> | بعضى از كسانى كه زندگىاشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است.<ref>همان</ref> | ||
صفدى، «ابراهيم بن ابىالغيث، شيخ جمالالدين بن حسام بخارى» را بهعنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريهاى دو مجلس: یکى برای ميهمانان و ديگرى برای طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگىاش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در | صفدى، «ابراهيم بن ابىالغيث، شيخ جمالالدين بن حسام بخارى» را بهعنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريهاى دو مجلس: یکى برای ميهمانان و ديگرى برای طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگىاش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در این مناظره مدافع «سنت» مىداند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مىآورد، فقيه شيعى را مىنكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مىكند.<ref>همان</ref> | ||
صفدى، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاویل الشنيعة...» و در | صفدى، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاویل الشنيعة...» و در این عبارت خصومت خویش را بهوضوح نمايانده است.<ref>همان</ref> | ||
صفدى بهنوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مىكند. در وصف «جمالالدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال».<ref>همان، ص53</ref> | صفدى بهنوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مىكند. در وصف «جمالالدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال».<ref>همان، ص53</ref> | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
شايد یکسانانگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى برای وانمود كردن ريشهگيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند.<ref>همان</ref> | شايد یکسانانگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى برای وانمود كردن ريشهگيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند.<ref>همان</ref> | ||
در پایان بايد به | در پایان بايد به این نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مىشدهاند... بااينهمه نبايد از این نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روىهمرفته، برای مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمىتوان از این اثر غافل شد.<ref>ر.ک: همان، ص54</ref> | ||
==وضعيت کتاب== | ==وضعيت کتاب== |
ویرایش