۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
درباره سال مرگ بلعمى اختلاف نظر است، مرحوم قزوينى چنانكه ديديم آن را سال 386 نوشتهاند و ريو صاحب فهرست كتب خطى موزه بريتانيا70. L ,1, lov , muesum hsitirB eht ni stpircsunaM naisrep eht fo eugolataC , ueiR. C و اته نيز همين سال را تاريخ مرگ وى دانستهاند و در اعلام المنجد نيز 996 ميلادى است كه با 363 تطبيق مىشود اما گرديزى نوشته است بلعمى بسال 363 درگذشته است: «وزيرى ميان ابوعلى بلعمى و ابوجعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بوعلى بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ستين و ثلثمائه» زين الاخبار ص25 بنقل آقاى دكتر مشكور از مقاله استاد [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] در مقدمه ترجمه طبرى صبيست و دو و آقاى دكتر صفا بنقل از همين ماخذ تاريخ ادبيات | درباره سال مرگ بلعمى اختلاف نظر است، مرحوم قزوينى چنانكه ديديم آن را سال 386 نوشتهاند و ريو صاحب فهرست كتب خطى موزه بريتانيا70. L ,1, lov , muesum hsitirB eht ni stpircsunaM naisrep eht fo eugolataC , ueiR. C و اته نيز همين سال را تاريخ مرگ وى دانستهاند و در اعلام المنجد نيز 996 ميلادى است كه با 363 تطبيق مىشود اما گرديزى نوشته است بلعمى بسال 363 درگذشته است: «وزيرى ميان ابوعلى بلعمى و ابوجعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بوعلى بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ستين و ثلثمائه» زين الاخبار ص25 بنقل آقاى دكتر مشكور از مقاله استاد [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] در مقدمه ترجمه طبرى صبيست و دو و آقاى دكتر صفا بنقل از همين ماخذ تاريخ ادبيات ایران ج 1 ص324 و مؤلف الذريعهج 2 ص222 و ج 4 ص86 نيز شايد باستناد گرديزى سال مذكور را تاريخ مرگ بلعمى نوشتهاند و صاحب ريحانة الادب نيز آن را از الذريعه نقل كرده است.ريحانة الادب ج 1 اما آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] سال 386 را اشتباه دانسته و نوشتهاند «شايد ريو تاريخ مرگ ابوعلى سيمجورى را بخطا تاريخ مرگ ابوعلى بلعمى پنداشته است» مقدمه ترجمه طبرى صبيست و سهE سپس مىنويسند: در سال 366 يا 382 ابوعلى دامغانى را عزل كردهاند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود. بكاردانى ابوعلى بلعمى متوسّل گشتهاند، و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبداللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشاندهاند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است و بنابر اين گفتۀ گرديزى كه در جمادى الآخرۀ 363 مرده است درست نمىآيد» همان صفحه مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور و شايد با اين وصف سال مرگ او ميان سالهايى از 365 (جلوس نوح بن منصور) تا 387 (جلوس منصور بن نوح) محصور باشد. | ||
==آيا بلعمى بشام سفر كرده است؟== | ==آيا بلعمى بشام سفر كرده است؟== | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
و [[خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین|خواندمير]] در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور صبيست و يك آرد: ابوعلى بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابوعلى دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارکتواند نمود امير نوح عبداللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد». | و [[خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین|خواندمير]] در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور صبيست و يك آرد: ابوعلى بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابوعلى دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارکتواند نمود امير نوح عبداللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد». | ||
و آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] بنقل آقاى دكتر مشكور صبيست و يك مينويسند: «درستترين نكتهاى كه درباره ابوعلى بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص32در حوادث سال 349 در زمان عبدالملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابومنصور (مقصود امير منصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابوعلى محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبدالملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبدالملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابومنصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذىالحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابوعبداللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابوعلى بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در | و آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] بنقل آقاى دكتر مشكور صبيست و يك مينويسند: «درستترين نكتهاى كه درباره ابوعلى بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص32در حوادث سال 349 در زمان عبدالملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابومنصور (مقصود امير منصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابوعلى محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبدالملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبدالملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابومنصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذىالحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابوعبداللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابوعلى بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در ایران دوستى مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب كارهاى بسيار كرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستين بار بفرمان وى بزبان فارسی آوردند. ديگر الپتكين غلام ترك سامانيان كه او نيز سپهسالار خراسان شد، سوم ابوالحسن سيمجور قهستانى كه وى نيز بنوبت خويش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابوالعباس حسامالدوله تاش كه او نيز از غلامان ترك بود و سپهسالار خراسان شد. ازين سخنان گرديزى چنين بر مىآيد كه در ميان اين رقيبان، ابوعلى بلعمى براى حفظ خويشتن خود را به الپتكين بسته و به پشتيبانى او كار مىكرده است. ابومنصور يوسف ابن اسحق كه الپتكين باوى بد بود و سرانجام او را از كار انداخت و ابوعلى بلعمى را بوزيرى نشانده است در سال 348 وزير شده گويا در همان سال هم ابوعلى بلعمى بويزى رسيده است و ظاهرا مدت وزيرى ابوعلى بلعمى در اين بار گاه بيش از يكى دو سال طول نكشيده است. گرديزى زين الاخبار 35 جاى ديگر گويد: «وزيرى ميان ابوعلى بلعمى و ابوجعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بوعلى بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اينجا پيداست كه ابوعلى بلعمى در 348 نخستين بار وزير شده و در جمادى الاخر «سال 363 يعنى پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف ديگر پيداست كه ابوعلى تا زمان مرگ عبدالملك بن نوح وزير بوده است زيرا كه گرديزىزين الاخبار ص32 درباره مرگ عبدالملك چنين گويد: «چون رشيد (يعنى عبدالملك ابن نوح) را آن حال بيفتاد (يعنى از اسب افتاد و مرد) بنا بكامل التواريخ [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن الاثير]] مرگ عبدالملك بن نوح در شوال سال 350 بوده است. ابوعلى بلعمى در حال نامه نوشت سوى الپتكين بدانچه رشيد را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتكين جواب نوشت كه هم از فرزندان او يكى صوابتر بود نشاندن. چون اين جواب رفته بود باز نامه رسيد كه سامانيان و حشم بر آنند كه منصور را بايد نشاند الپتكين چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاريخ گرديزى و يمينى بر مىآيد كه: ابوعلى بلعمى نخست، وزير عبدالملك بن نوح بوده و در سال 349 بوزيرى او رسيده است سپس در سال 350 كه منصور بن عبدالملك بن نوح امير شده، وى نيز وزير بوده و تا سال 352 كه ظاهرا بترجمه تاريخ طبرى آغاز كرده نيز وزير بوده و شايد تا 355 كه آن كتاب را بپايان رسانده است وزير بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح كه در 365 باميرى نشسته است و نيز در سال 382 وزارت يافته است. ازين قرار در زمان عبدالملك بن نوح نخست بلعمى وزير بوده و سپس ابوجعفر عتبى و از آن پس در زمان نوح بن منصور كه نخست عبداللّه عزيز و پس ازو ابوعلى دامغانى وزير بوده در سال 366 يا 382 ابوعلى دامغانى را عزل كردهاند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود بكاردانى ابوعلى بلعمى متوسل گشتهاند و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبداللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشاندهاند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است» و رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص324 شود. | ||
==روابط ادبى بلعمى== | ==روابط ادبى بلعمى== | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
بيت دوم را جهانگيرى هم بنام استاد بلعمى آورده و آقاى دكتر معين آن را در حاشيه برهان نقل كردهاند. | بيت دوم را جهانگيرى هم بنام استاد بلعمى آورده و آقاى دكتر معين آن را در حاشيه برهان نقل كردهاند. | ||
و اگر اين ابيات از آن بلعمى كوچك باشد كه نويسنده نثرى بدان روانى است ممكن است حدس زد كه وى اشعار ديگرى هم داشته كه همچون بسى از گنجينههاى ادبى نياكان ما از ميان رفته است. درباره ترجمه تاريخ آقاى دكتر صفا نوشتهاند: اين كتاب مشهور است بترجمه تاريخ طبرى ليكن چون بسى مطالب از كتب ديگرى غير از تاريخ الامم و الملوك طبرى در آن نقل شده و كتاب از صورت ترجمه بهيأت تأليف درآمده است آن را باسم [[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] مىناميم البته اين كتاب را بلعمى وزير امير منصور بن نوح سامانى بفرمان آن پادشاه از سال 352 بعنوان ترجمه از كتاب تاريخ طبرى آغاز كرد ليكن بعد از منابع مختلف ديگرى راجع بتاريخ | و اگر اين ابيات از آن بلعمى كوچك باشد كه نويسنده نثرى بدان روانى است ممكن است حدس زد كه وى اشعار ديگرى هم داشته كه همچون بسى از گنجينههاى ادبى نياكان ما از ميان رفته است. درباره ترجمه تاريخ آقاى دكتر صفا نوشتهاند: اين كتاب مشهور است بترجمه تاريخ طبرى ليكن چون بسى مطالب از كتب ديگرى غير از تاريخ الامم و الملوك طبرى در آن نقل شده و كتاب از صورت ترجمه بهيأت تأليف درآمده است آن را باسم [[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] مىناميم البته اين كتاب را بلعمى وزير امير منصور بن نوح سامانى بفرمان آن پادشاه از سال 352 بعنوان ترجمه از كتاب تاريخ طبرى آغاز كرد ليكن بعد از منابع مختلف ديگرى راجع بتاريخ ایران استفاده برده و مطالبى را هم از كتاب تاريخ طبرى حذف نموده است» سپس درباره چگونگى فرمان ابوصالح منصور بن نوح بنقل از آغاز كتاب مجمل التواريخ و القصص و نسخ متعدد و چاپ هندوستان گفتگو كردهاند(رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص324 شود. درباره خود بلعمى مىنويسند وى كسى است كه در فصاحت بدو مثل زنند. همان تأليف ص232 | ||
نقل از كتاب «[[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] گنابادى» تهران 1353 | نقل از كتاب «[[تاریخنامه طبری|تاريخ بلعمى]] گنابادى» تهران 1353 |
ویرایش