۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' حسين' به ' حسین') |
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
حسین صفوی، شاه ایران، قرن 12ق. | حسین صفوی، شاه ایران، قرن 12ق. | ||
| ناشر = | | ناشر = | ||
بنياد فرهنگ | بنياد فرهنگ ایران | ||
| مکان نشر =تهران - ایران | | مکان نشر =تهران - ایران | ||
| سال نشر = 1360 ش | | سال نشر = 1360 ش | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''اسناد و مكاتبات سياسى | '''اسناد و مكاتبات سياسى ایران، شاه صفى''' اثر عبدالحسين نوائى است كه به زبان فارسی مىباشد. اين کتاب در حقيقت هفتمين مجلد است، از مجموعه كتبى كه در مورد اسناد سياسى و مكاتبات رسمى كشور ایران نوشته شده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
اين مجلد، مشتمل است بر اسناد و مدارک سياسى وطن عزيز ما | اين مجلد، مشتمل است بر اسناد و مدارک سياسى وطن عزيز ما ایران در خلال سالهاى 1038 كه سال مرگ شاه عباس و آغاز سلطنت شاه صفى است تا سال 1105 كه سال درگذشت شاه سليمان است و آغاز سلطنت شاه سلطان حسین. اين دوره، مشتمل است بر ايام سلطنت شاه صفى و شاه عباس ثانى و شاه سليمان. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
اين دوره از تاريخ | اين دوره از تاريخ ایران عصر انحطاط دولت صفوى است. اين انحطاط درست از روز مرگ شاه عباس اول شروع شد، همچنان كه در دوره سلطنت شاه عباس اول ایران به اوج قدرت سياسى و نظامى خود رسيد. روزى كه شاه عباس درگذشت مرزهاى ایران از شرق به هندوستان و از غرب به دجله و فرات رسيده بود و حد شمالى ایران اعماق منطقه گرجستان و لگزستان بود و حد جنوبى آن جزاير بحرين. اما از همان روز كه نوه نالايق شاه عباس به نام شاه صفى بر تخت نشست دوران انحطاط قدرت سلطنت و تجزيه امپراتورى صفوى آغاز شد. | ||
بحث درباره علت اين ضعف و انحطاط كه به تجزيه كشور و بدبختىهاى مردم انجاميد، از حوصله اين مقال خارج است. اما اگر پاى بحث به ميان آيد، مسلما روشن مىشود كه یکى از علل مهم اين ضعف و انحطاط همان طبيعت حسود و خشن و خودخواه و خودراى شاه عباس بوده است. اين مرد كه شجاعت و كفايتش را نمىتوان منكر شد، برای حفظ سلطنت مستبدانه خويش از كشتن و كور كردن جگر گوشگان خود نيز مضايقه نكرد و محمدباقر ميرزا، فرزند ارشد خود را به دست یکى از مقربان درگاه خود به خاک و خون كشيد و دو پسر ديگر خود و یک پسر محمدباقر ميرزا را از بينايى محروم كرد. تنها نوه پسرى وى همين صفى ميرزا يا به تعبير درستتر «سام ميرزا» بود كه شاه عباس وى را برای روز مبادا نگهداشت. با اين حال دستور داد تا او را به ترياك معتاد كنند كه مبادا روزى فيلش ياد هندوستان كند و برای انتقام خون پدر يا تحصيل سلطنت پاى در ركاب نهد. شاه عباس از اين امر وحشت داشت، زيرا او خود بر ضد پدر خويش كودتا كرده و سلطنت را قبضه نموده و پدر را هرچند محترمانه محبوس و منزوى ساخته بود. وى مىترسيد كه مبادا همين بلا بر سر او آيد. | بحث درباره علت اين ضعف و انحطاط كه به تجزيه كشور و بدبختىهاى مردم انجاميد، از حوصله اين مقال خارج است. اما اگر پاى بحث به ميان آيد، مسلما روشن مىشود كه یکى از علل مهم اين ضعف و انحطاط همان طبيعت حسود و خشن و خودخواه و خودراى شاه عباس بوده است. اين مرد كه شجاعت و كفايتش را نمىتوان منكر شد، برای حفظ سلطنت مستبدانه خويش از كشتن و كور كردن جگر گوشگان خود نيز مضايقه نكرد و محمدباقر ميرزا، فرزند ارشد خود را به دست یکى از مقربان درگاه خود به خاک و خون كشيد و دو پسر ديگر خود و یک پسر محمدباقر ميرزا را از بينايى محروم كرد. تنها نوه پسرى وى همين صفى ميرزا يا به تعبير درستتر «سام ميرزا» بود كه شاه عباس وى را برای روز مبادا نگهداشت. با اين حال دستور داد تا او را به ترياك معتاد كنند كه مبادا روزى فيلش ياد هندوستان كند و برای انتقام خون پدر يا تحصيل سلطنت پاى در ركاب نهد. شاه عباس از اين امر وحشت داشت، زيرا او خود بر ضد پدر خويش كودتا كرده و سلطنت را قبضه نموده و پدر را هرچند محترمانه محبوس و منزوى ساخته بود. وى مىترسيد كه مبادا همين بلا بر سر او آيد. | ||
شاه صفى بىكفايت كه هنرى جز كشتن خويشان و شرابخوارى بىامان نداشت، چهارده سال بيش در سلطنت نپاييد. در همين دوران كوتاه سلطنت وى، در غرب امپراتورى صفويه، عراق عرب از | شاه صفى بىكفايت كه هنرى جز كشتن خويشان و شرابخوارى بىامان نداشت، چهارده سال بيش در سلطنت نپاييد. در همين دوران كوتاه سلطنت وى، در غرب امپراتورى صفويه، عراق عرب از ایران جدا شد و به خاک عثمانى پيوست و در شرق امپراتورى ناحيه قندهار از ایران منتزع گرديد و به تصرف گوركانيان هند در آمد. | ||
امر مهمى كه در دوران سلطنت شاه صفى پيش آمد و شايسته ذكر است، قطع مخاصمات | امر مهمى كه در دوران سلطنت شاه صفى پيش آمد و شايسته ذكر است، قطع مخاصمات ایران و عثمانى است، به موجب قرارداد زهاب. اين قرارداد كه به امضاء سلطان مراد چهارم پادشاه عثمانى و شاه صفى پادشاه ایران رسيد تا پایان سلطنت شاه سلطان حسین دوام يافت و تنها وقتى ملغى الأثر گرديد كه بر اثر حمله افغانها و ضعف صفويه در برابر مهاجمين و نفوذ روسها در داخله ایران و تصرف دربند و باكو دولت عثمانى به وساطت سفير فرانسه در استانبول حاضر به لغو قرارداد زهاب و تقسيم ایران بين دولت روس و عثمانى گرديد. با اين حال، در دوران افشاريه و پس از آن همه جنگ و جدال و فتوحات و شكستهاى نادرى، وقتى دو دولت به مصالحه دست زدند باز همان عهدنامه يا قرارداد زهاب (49، ا ه) مبناى مذاكره قرار گرفت. | ||
عهدنامه مزبور هرچند موجب آسايش بندگان خدا از | عهدنامه مزبور هرچند موجب آسايش بندگان خدا از ایرانيان و تركان شد و مرزنشينان ایرانى و ترك مدتى در حدود 86 سال از آرامش و آسايش برخوردار شدند، اثرات بدى در جامعه ایرانيان قزلباش گذاشت. به اين معنى كه دولت صفويه بر اثر فراغت خاطر از جنگ با دشمنان ديرين، كوشش و جوشش خود را از دست داد و به جمع ثروت و كسب لذت افتاد و سران قزلباش نيز به جاى جنگيدن با دشمنان كشور و تصرف اراضى مخالفان به جان رعايا افتادند و به قيمت دسترنج آنان به ايجاد كاخها و خريدن سراها و باغها و انباشتن سرمايه فراوان پرداختند. شجاعت و جلادت جاى خود را به نيرنگبازى و توطئه سازى داد و قزلباشان به جاى آن كه سينه دشمنان را سفره كنند، به سفرههاى رنگين و ميهمانىهاى سنگين يورش بردند. دستى را كه پيش از اين بر قبضه شمشير داشتند، بر گردن صراحى و ساغر افكندند. نيزههاى بلند را به دور انداختند و به نازنينان بالا بلند پرداختند. آن كه روزى جريد بازى مىكرد، شاهد بازى برگزيد و آن كه از اين پيش دست از قبضه خنجر بر نمىداشت، آنك سيب ز نخدان يار از دست نمىگذاشت. شمشير كج قزلباشان كه روزگارى در سرزمين پهناور ایران از قندهار تا بغداد و از داغستان تا بحرين مايه اميد دوستان و موجب وحشت دشمنان بود، به تدريج زنگ گرفت و چندان در نيام ماند كه مشتى افغان بر اصفهان استيلا يافتند. | ||
بارى در اين ميان، تنها در دوران شاه عباس ثانى دولت صفويه حركت مذبوحى كرد و آن تصرف قندهار بود، در سال 1059. اين فتح هرچند روشنايى گرمى فراوان اميد به دلهاى سرد و تاریک | بارى در اين ميان، تنها در دوران شاه عباس ثانى دولت صفويه حركت مذبوحى كرد و آن تصرف قندهار بود، در سال 1059. اين فتح هرچند روشنايى گرمى فراوان اميد به دلهاى سرد و تاریک ایرانيان بخشيد؛ ولى به علت مى گسارى فراوان شاه و شيفتگى او به زنان زيبا و مجالس عيش و طرب، از اين پيشرفت نتيجهاى حاصل نيامد و بار ديگر خواب گران دولت صفوى آغاز گرديد، چنان كه ديگر از خواب برنخاست و هم در خواب به انقراض پيوست و به تعبيرى درستتر خواب به خواب رفت. مردم ایران نيز به علت آرامش طولانى و درآمد ناشى از زراعت و تجارتى كه در آرامش و امنيت رو به افزونى مىرفت، در عيش و نوش و تنپرورى و بادهنوشى و ساده بازى افتادند. نمودارى از اين بىخيالىها و راحت طلبىها و بادهگسارىها و شاهد بازىها را مىتوان در خلال اشعار سخنوران آن روزگار در وصف قهوه خانه و بيت اللطفها و بوزه خانهها و قمار خانهها جستجو كرد. سياحان خارجى نيز چون تاورنيه و شاردن و سانسون كشيش و پررافائل دومان و انگلبرت كمپفر در کتابهاى خويش بدان اشاره كردهاند. شرحى كه از اين مسائل در کتاب «رستم التواريخ» آمده وحشت آور است. | ||
در اين ميان پادشاهان صفوى حقا برای رعاياى خود «مرشد كامل» بودند. | در اين ميان پادشاهان صفوى حقا برای رعاياى خود «مرشد كامل» بودند. | ||
شاه صفى كه در هجده سالگى به سلطنت | شاه صفى كه در هجده سالگى به سلطنت ایران رسيده بود، آن قدر در شرب و شيره تاك و معجون ترياك افراط كرد كه در سى و دو سالگى درگذشت. پسرش شاه- عباس ثانى كه هرچند بىجوهر و بىجربزه نبود- در طول سلطنت خود همواره در پاى خم خراب و همسايه ديوار به ديوار شراب بود و در همين حالت مستى بود كه به اصرار با زنى از مطربان و رقاصان همبستر شد و هر چه زن بيچاره صادقانه اقرار كرد كه بيمار و به سيفليس گرفتارم «قبله عالم» توجه نفرمود تا آن كه بعد از مدتى دچار سيفليس شد و به وضعى شرمآور و مشمئز كننده، در گذشت. | ||
وقتى مرد سى و چهار سال بيشتر نداشت. پسر وى به نام شاه سليمان مرد بىغم دودمان صفوى هرچند از پدر و جد خود عفيفتر نبود و كمتر از آنان به زن و شراب نپرداخت؛ ولى عمرى نسبتا دراز كرد. وى هنگامى كه مرد چهل و هفت ساله بود. | وقتى مرد سى و چهار سال بيشتر نداشت. پسر وى به نام شاه سليمان مرد بىغم دودمان صفوى هرچند از پدر و جد خود عفيفتر نبود و كمتر از آنان به زن و شراب نپرداخت؛ ولى عمرى نسبتا دراز كرد. وى هنگامى كه مرد چهل و هفت ساله بود. |
ویرایش