۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
کتاب در سه بخش (فن) منطق، طبیعیات و الهیات تألیف شده است. هر بخش خود مشتمل بر چند مبحث است که مطالب آن تحت عنوان «سرّ» مطرح شده است. | کتاب در سه بخش (فن) منطق، طبیعیات و الهیات تألیف شده است. هر بخش خود مشتمل بر چند مبحث است که مطالب آن تحت عنوان «سرّ» مطرح شده است. | ||
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] در نگارش این اثر از آثار استادش [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسی]] (متوفای 672ق) که با تعبیر «بعض المحققین» در کتابش از او یاد کرده، تأثیر پذیرفته که مهمترین آنها «شرح الإشارات و التنبيهات» و «[[تلخیص المحصل|تلخيص المحصل]]» است. همچنین از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] که از او با تعابیر «صاحب الاشارات» و «الشیخ» یاد کرده و نیز [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] با تعابیر «فاضل الشارح» و یا «بعض المتأخرین» بهره برده است<ref>ر.ک: مقدمه تحقیق، ص26</ref>. | [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] در نگارش این اثر از آثار استادش [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسی]] (متوفای 672ق) که با تعبیر «بعض المحققین» در کتابش از او یاد کرده، تأثیر پذیرفته که مهمترین آنها «شرح الإشارات و التنبيهات» و «[[تلخیص المحصل|تلخيص المحصل]]» است. همچنین از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] که از او با تعابیر «صاحب الاشارات» و «الشیخ» یاد کرده و نیز [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] با تعابیر «فاضل الشارح» و یا «بعض المتأخرین» بهره برده است.<ref>ر.ک: مقدمه تحقیق، ص26</ref>. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
محقق اثر در مقدمهاش، تحت عنوان «پیرامون کتاب اسرار الخفیه» همانند مصنف به اهمیت علوم عقلی در اتصاف انسان به علوم عقلی کلی و عقاید صحیح یقینی -که وجه تمایز انسان از حیوانات است- اشاره کرده است. وی کاملترین و والاترین علوم عقلی را علم به مبدأ و منتهای اشیاء دانسته که واجبالوجود است<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | محقق اثر در مقدمهاش، تحت عنوان «پیرامون کتاب اسرار الخفیه» همانند مصنف به اهمیت علوم عقلی در اتصاف انسان به علوم عقلی کلی و عقاید صحیح یقینی -که وجه تمایز انسان از حیوانات است- اشاره کرده است. وی کاملترین و والاترین علوم عقلی را علم به مبدأ و منتهای اشیاء دانسته که واجبالوجود است.<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | ||
وی با مقارنه بین تاریخ وفات هارون جوینی و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] چنین نتیجه گرفته که [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]]، نگارش این کتاب را پیش از 33 سالگی به پایان رسانده است<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>. | وی با مقارنه بین تاریخ وفات هارون جوینی و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] چنین نتیجه گرفته که [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]]، نگارش این کتاب را پیش از 33 سالگی به پایان رسانده است.<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>. | ||
این کتاب از آثار مهم [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]] است که آن را «اسرار الخفیّه» نامیده است و به مصداق اسمش در آن حرفهایی را که تابهحال کسی نزده مطرح کرده است<ref>ر.ک: حائری، عبدالحسین، ص74</ref>. | این کتاب از آثار مهم [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]] است که آن را «اسرار الخفیّه» نامیده است و به مصداق اسمش در آن حرفهایی را که تابهحال کسی نزده مطرح کرده است.<ref>ر.ک: حائری، عبدالحسین، ص74</ref>. | ||
از جمله نظریات [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]]، بحث در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت است که بهصورت مستقل در عصر علامه و پیش از او مطرح نبود؛ اما میبینیم رأی علامه پیرامون این مسئله در یکی از اسرار کتاب ذکر شده است. او در یکی از اسرار کتاب مینویسد که بعضی معتقدند وجود صفتی دارد که حصولش را در اعیان اقتضا میکند. بدون شک این همان قول به اصالت وجود است. او سپس با تعبیر «و هو محال» از این دیدگاه تعبیر میکند که بهصراحت نشان میدهد که او قائل به اصالت ماهیت است<ref>ر.ک: مقدمه تحقیق، ص27</ref>. | از جمله نظریات [[حلی، حسن بن یوسف|علامه]]، بحث در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت است که بهصورت مستقل در عصر علامه و پیش از او مطرح نبود؛ اما میبینیم رأی علامه پیرامون این مسئله در یکی از اسرار کتاب ذکر شده است. او در یکی از اسرار کتاب مینویسد که بعضی معتقدند وجود صفتی دارد که حصولش را در اعیان اقتضا میکند. بدون شک این همان قول به اصالت وجود است. او سپس با تعبیر «و هو محال» از این دیدگاه تعبیر میکند که بهصراحت نشان میدهد که او قائل به اصالت ماهیت است.<ref>ر.ک: مقدمه تحقیق، ص27</ref>. | ||
[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] همچنین بر روی این دیدگاه تأکید میکند که حقیقت انـسان هـمان اجزاء اصلی بدن است که بدون تغییر و دگرگونی و کموزیاد شدن باقی و پایدار است. او در کتاب کشف الفوائد بین جـدایی اجـزاء از یـکدیگر و نابودی آنها مردد است؛ بهعبارتدیگر میان این دو نـظریه که آیا اعاده معدوم جایز است یا ممتنع دو دل است. به همین دلیل معتقد است که این اجزای اصـلی بـدن کـه مساوی با حقیقت انسان است یا با مرگ نابود میشـود و هـنگام بازگشت به امر خدا دوباره ایجاد میگردد؛ این در حالی است که اعاده معدوم را بپذیریم. یـا بـا مـرگ اجزاء اصلی آن از یکدیگر جدا میشوند و هنگام بازگشت این اجزاء اصلی به امـر خـدا بـا یکدیگر ترکیب و تألیف میشوند؛ درصورتیکه اعاده معدوم را نپذیریم؛ اما در اسرار الخفیه دو دلی و شک و تردیدی کـه گـفته شـد برطرف میشود و آشکارا حقیقت انسان را همان اجزای اصلی بدن میداند که هنگام مـرگ از یـکدیگر جدا میشوند و فناناپذیرند و اعاده معدوم و بازگشت آنچه نیست و نابود شده است را نیز مـحال و مـمتنع مـیداند<ref>ر.ک: اکوان، محمد، ص16</ref>. | [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] همچنین بر روی این دیدگاه تأکید میکند که حقیقت انـسان هـمان اجزاء اصلی بدن است که بدون تغییر و دگرگونی و کموزیاد شدن باقی و پایدار است. او در کتاب کشف الفوائد بین جـدایی اجـزاء از یـکدیگر و نابودی آنها مردد است؛ بهعبارتدیگر میان این دو نـظریه که آیا اعاده معدوم جایز است یا ممتنع دو دل است. به همین دلیل معتقد است که این اجزای اصـلی بـدن کـه مساوی با حقیقت انسان است یا با مرگ نابود میشـود و هـنگام بازگشت به امر خدا دوباره ایجاد میگردد؛ این در حالی است که اعاده معدوم را بپذیریم. یـا بـا مـرگ اجزاء اصلی آن از یکدیگر جدا میشوند و هنگام بازگشت این اجزاء اصلی به امـر خـدا بـا یکدیگر ترکیب و تألیف میشوند؛ درصورتیکه اعاده معدوم را نپذیریم؛ اما در اسرار الخفیه دو دلی و شک و تردیدی کـه گـفته شـد برطرف میشود و آشکارا حقیقت انسان را همان اجزای اصلی بدن میداند که هنگام مـرگ از یـکدیگر جدا میشوند و فناناپذیرند و اعاده معدوم و بازگشت آنچه نیست و نابود شده است را نیز مـحال و مـمتنع مـیداند<ref>ر.ک: اکوان، محمد، ص16</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
# مقابله دقیق نسخه چاپ شده با اصل تا در صورت افتادگی یا تحریف متن تدارک شود؛ | # مقابله دقیق نسخه چاپ شده با اصل تا در صورت افتادگی یا تحریف متن تدارک شود؛ | ||
# استخراج اقوال و نصوصی که مصنف در کتابش آورده، خواه به اسامی گوینده سخن اشاره کرده یا نکرده باشد؛ | # استخراج اقوال و نصوصی که مصنف در کتابش آورده، خواه به اسامی گوینده سخن اشاره کرده یا نکرده باشد؛ | ||
# مصحح هرگاه لازم دیده عبارت یا جملهای را به متن بیافزاید آن را در بین کروشه [ ] آورده و در پاورقی به منبع آن اشاره کرده است<ref>ر.ک: مقدمه محقق، صفحه29 و 32</ref>. | # مصحح هرگاه لازم دیده عبارت یا جملهای را به متن بیافزاید آن را در بین کروشه [ ] آورده و در پاورقی به منبع آن اشاره کرده است.<ref>ر.ک: مقدمه محقق، صفحه29 و 32</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش