پرش به محتوا

كتاب الحيدة: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۲۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۸
لینک درون متنی
بدون خلاصۀ ویرایش
(لینک درون متنی)
خط ۳۴: خط ۳۴:
}}  
}}  


'''كتاب الحيدة'''، تألیف عبدالعزیز بن یحیی کنانی (متوفی 240ق)، تنها اثر برجای‎مانده اوست که در علم کلام، به زبان عربی، در نفی خلق قرآن کریم به رشته تحریر درآمده است. مقدمه و تحقیق اثر به قلم جمیل صلیبا به انجام رسیده است.  
'''كتاب الحيدة'''، تألیف [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز بن یحیی کنانی]] (متوفی 240ق)، تنها اثر برجای‎مانده اوست که در علم کلام، به زبان عربی، در نفی خلق قرآن کریم به رشته تحریر درآمده است. مقدمه و تحقیق اثر به قلم [[صليبا، جميل|جمیل صلیبا]] به انجام رسیده است.  


==ساختار==
==ساختار==
خط ۴۰: خط ۴۰:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
جمیل صلیبا در ابتدای کتاب مقدمه‎ای در هفت بخش نوشته است. این مقدمه مشتمل است بر: معرفی عبدالعزیز کنانی، تحقیق در انتساب کتاب حیده به کنانی، مسئله خلق قرآن، تلخیص کتاب حیده، توصیف نسخه‎های خطی کتاب، اشاره به بعضی از نصوصی که مشتمل بر اخبار عبدالعزیز کنانی هستند<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص9</ref>‎.  
[[صليبا، جميل|جمیل صلیبا]] در ابتدای کتاب مقدمه‎ای در هفت بخش نوشته است. این مقدمه مشتمل است بر: معرفی [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی،]] تحقیق در انتساب کتاب حیده به کنانی، مسئله خلق قرآن، تلخیص کتاب حیده، توصیف نسخه‎های خطی کتاب، اشاره به بعضی از نصوصی که مشتمل بر اخبار [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی]] هستند<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص9</ref>‎.  


برخی مورخین در انتساب این کتاب به کنانی تشکیک کرده‎اند؛ کسانی چون ذهبی در ميزان الاعتدال و به‎تبع او سبکی در طبقات الشافعية. محقق کتاب نفی اسناد کتاب حیده به کنانی را استدلالی عقلی دانسته، نه تحقیقی تاریخی. از کنانی اثر دیگری نیز در دست نداریم که بتوانیم به آن رجوع کنیم و نظرات او در این کتاب را با آن مقابله کنیم. از طرفی ابن ندیم و خطیب بغدادی که متقدم بر ذهبی و سبکی بوده‎اند در اسناد کتاب حیده به عبدالعزیز کنانی تشکیک نکرده‎اند. درهرحال این موضوع قطعی است که کنانی کتابی با نام الحيدة نوشته است، اما این کتاب که بعد از خروجش از مجلس مأمون بر اصحابش املا کرد، در ابتدا بیشتر از ده ورق نبود؛ چراکه خود در ابتدای صفحه 136 کتابش به این موضوع اشاره کرده است<ref>ر.ک: همان، ص19-17</ref>‎. با توجه به اینکه نسخی که از الحيدة به دست ما رسیده، اختلاف زیادی با هم دارد، ممکن است مباحثی را ناسخین به آن افزوده باشند؛ چراکه آنها بسیاری از اوقات تحریف می‎کنند یا الفاظ را تصحیف کرده یا به متن کتابی که موافق مذهبشان باشد، مطالبی را از جانب خود می‎افزایند تا به‎وسیله آن برخی معانی را توضیح دهند یا با شواهدی که می‎شناسند مطالبی را تأیید کنند<ref>ر.ک: همان، ص21</ref>‎.
برخی مورخین در انتساب این کتاب به [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|کنانی]] تشکیک کرده‎اند؛ کسانی چون ذهبی در ميزان الاعتدال و به‎تبع او سبکی در طبقات الشافعية. محقق کتاب نفی اسناد کتاب حیده به [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|کنانی]] را استدلالی عقلی دانسته، نه تحقیقی تاریخی. از [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|کنانی]] اثر دیگری نیز در دست نداریم که بتوانیم به آن رجوع کنیم و نظرات او در این کتاب را با آن مقابله کنیم. از طرفی ابن ندیم و خطیب بغدادی که متقدم بر ذهبی و سبکی بوده‎اند در اسناد کتاب حیده به [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی]] تشکیک نکرده‎اند. درهرحال این موضوع قطعی است که [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|کنانی]] کتابی با نام الحيدة نوشته است، اما این کتاب که بعد از خروجش از مجلس مأمون بر اصحابش املا کرد، در ابتدا بیشتر از ده ورق نبود؛ چراکه خود در ابتدای صفحه 136 کتابش به این موضوع اشاره کرده است<ref>ر.ک: همان، ص19-17</ref>‎. با توجه به اینکه نسخی که از الحيدة به دست ما رسیده، اختلاف زیادی با هم دارد، ممکن است مباحثی را ناسخین به آن افزوده باشند؛ چراکه آنها بسیاری از اوقات تحریف می‎کنند یا الفاظ را تصحیف کرده یا به متن کتابی که موافق مذهبشان باشد، مطالبی را از جانب خود می‎افزایند تا به‎وسیله آن برخی معانی را توضیح دهند یا با شواهدی که می‎شناسند مطالبی را تأیید کنند<ref>ر.ک: همان، ص21</ref>‎.


معتزله، قائل به خلق قرآن کریم هستند. از جمله براهین معتزله بر خلق، این موارد است: اگر کلام خدا مخلوق نباشد لازم می‎آید که امر و نهی قدیم باشند و این هم محال است. کلام نیاز به مخاطب دارد؛ پس اگر مخاطب، مخلوق باشد کلام هم مخلوق است. همچنین خداوند با خودش سخن نمی‎گوید، بلکه با بندگانش سخن می‎گوید؛ پس اگر عبد مخلوق باشد کلام الله هم مخلوق است. دیگر اینکه خطاب الله تعالی به موسی غیر از خطابش به عیسی(ع) و محمد(ص) است؛ همچنان‎که خطاب خداوند به بنی‎اسرائیل غیر از خطابش به عرب است و هر خطابی که به تبدل زمان و مکان تغییر کند کلام مخلوق است<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>‎.
معتزله، قائل به خلق قرآن کریم هستند. از جمله براهین معتزله بر خلق، این موارد است: اگر کلام خدا مخلوق نباشد لازم می‎آید که امر و نهی قدیم باشند و این هم محال است. کلام نیاز به مخاطب دارد؛ پس اگر مخاطب، مخلوق باشد کلام هم مخلوق است. همچنین خداوند با خودش سخن نمی‎گوید، بلکه با بندگانش سخن می‎گوید؛ پس اگر عبد مخلوق باشد کلام الله هم مخلوق است. دیگر اینکه خطاب الله تعالی به موسی غیر از خطابش به عیسی(ع) و محمد(ص) است؛ همچنان‎که خطاب خداوند به بنی‎اسرائیل غیر از خطابش به عرب است و هر خطابی که به تبدل زمان و مکان تغییر کند کلام مخلوق است<ref>ر.ک: همان، ص25</ref>‎.


جمیل صلیبا خلاصه مطالب کتاب را در مقدمه در هفت شماره ذکر کرده که به آن اشاره می‎شود:  
[[صليبا، جميل|جمیل صلیبا]] خلاصه مطالب کتاب را در مقدمه در هفت شماره ذکر کرده که به آن اشاره می‎شود:  
# کتاب با مناظره عبدالعزیز کنانی و بشر مریسی آغاز شده است. این مناظره از ابتدای کتاب تا صفحه 124 بر مبنای یک اصل می‎چرخد که عبارت است از کتاب و سنت نبوی. از اینجای کتاب، بشر درخواست می‎کند که اصل دیگری مبنا قرار گیرد و مناظره بر مبنای استدلال و قیاس پیگیری شود، نه بر اساس تنزیل و سنت<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>‎.
# کتاب با مناظره [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز کنانی]] و بشر مریسی آغاز شده است. این مناظره از ابتدای کتاب تا صفحه 124 بر مبنای یک اصل می‎چرخد که عبارت است از کتاب و سنت نبوی. از اینجای کتاب، بشر درخواست می‎کند که اصل دیگری مبنا قرار گیرد و مناظره بر مبنای استدلال و قیاس پیگیری شود، نه بر اساس تنزیل و سنت<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>‎.
# عبدالعزیز از بشر می‎پرسد که دلیل تو بر اینکه قرآن مخلوق است چیست؟ بشر می‎گوید: قرآن شیء است و به نص قرآن هر چیزی مخلوق است. سپس عبدالعزیز می‎گوید: «اگر منظور تو از اینکه قرآن شیء است، این است که موجود است و معدوم نیست، بله شیء است؛ اما اگر منظور تو این است که شیء اسمی برای قرآن است و قرآن مانند اشیاء دیگر است، خیر». معنای سخن عبدالعزیز این است که جاری می‎شود بر کلام الهی همان که خداوند بر خودش جاری کرده است. خداوند شیء را یکی از اسامی خود قرار نداده، بلکه نفسش را اکبر اشیاء دانسته و خود را از اشیاء مخلوقه خارج کرده و گفته است: '''ليس كمثله شيء''' (الشوری: 11) و اسامی خود را در کتابش برشمرده و خود را به «شیء» نام نبرده است؛ پس اگر شیء دلالت بر اثبات وجود می‎کند، کلام الهی شیء است؛ اما اگر دلالت بر اشیاء مخلوقه می‎کند، کلام الهی خارج از آن است<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref>‎.
# عبدالعزیز از بشر می‎پرسد که دلیل تو بر اینکه قرآن مخلوق است چیست؟ بشر می‎گوید: قرآن شیء است و به نص قرآن هر چیزی مخلوق است. سپس عبدالعزیز می‎گوید: «اگر منظور تو از اینکه قرآن شیء است، این است که موجود است و معدوم نیست، بله شیء است؛ اما اگر منظور تو این است که شیء اسمی برای قرآن است و قرآن مانند اشیاء دیگر است، خیر». معنای سخن عبدالعزیز این است که جاری می‎شود بر کلام الهی همان که خداوند بر خودش جاری کرده است. خداوند شیء را یکی از اسامی خود قرار نداده، بلکه نفسش را اکبر اشیاء دانسته و خود را از اشیاء مخلوقه خارج کرده و گفته است: '''ليس كمثله شيء''' (الشوری: 11) و اسامی خود را در کتابش برشمرده و خود را به «شیء» نام نبرده است؛ پس اگر شیء دلالت بر اثبات وجود می‎کند، کلام الهی شیء است؛ اما اگر دلالت بر اشیاء مخلوقه می‎کند، کلام الهی خارج از آن است<ref>ر.ک: همان، ص30-29</ref>‎.
# مناظره در ادامه بر مسئله علم می‎چرخد. عبدالعزیز به آیاتی از قرآن کریم اشاره می‎کند که بر علم خدا دلالت دارد و از بشر درباره آن می‎پرسد. بشر از جواب طفره می‎رود و می‎گوید: معنای علم الهی آن است که جهل ندارد. در حقیقت بشر به سؤال عبدالعزیز پاسخ نمی‎دهد. در قرآن و سنت و لغت عرب مثال‎های فراوانی از طفره رفتن مخاطب از جواب، به جهت ترس از واقع شدن در دام پرسشگر وجود دارد. اینجاست که عبدالعزیز بر بشر اشکال کرده و می‎گوید: با نفی بدی، مدح اثبات نمی‎شود. خداوند تعالی در کتابش هیچ ملک یا نبی یا مؤمنی را با نفی جهل از او، مدح نمی‎کند؛ بلکه او را به اثبات علم برای او مدح می‎کند. پس هرکس اثبات کند علم را جهل را نفی کرده، اما هرکس جهل را نفی کند، علم را اثبات نکرده است. در حقیقت بشر پاسخ عبدالعزیز را نداد؛ چراکه ترسید از اینکه از او پرسیده شود که آیا علم خداوند داخل در اشیاء مخلوق است؟ پس اگر علم خداوند مخلوق است، خداوند قبل از خلق علم، شبیه به آفریده‎هایش که از شکم مادرهایشان بدون اینکه چیزی بدانند خارج می‎شوند، بوده است و هر موجودی که وجودش بر علمش مقدم باشد، در مابین وجودش تا حدوث علم جاهل است.
# مناظره در ادامه بر مسئله علم می‎چرخد. عبدالعزیز به آیاتی از قرآن کریم اشاره می‎کند که بر علم خدا دلالت دارد و از بشر درباره آن می‎پرسد. بشر از جواب طفره می‎رود و می‎گوید: معنای علم الهی آن است که جهل ندارد. در حقیقت بشر به سؤال عبدالعزیز پاسخ نمی‎دهد. در قرآن و سنت و لغت عرب مثال‎های فراوانی از طفره رفتن مخاطب از جواب، به جهت ترس از واقع شدن در دام پرسشگر وجود دارد. اینجاست که عبدالعزیز بر بشر اشکال کرده و می‎گوید: با نفی بدی، مدح اثبات نمی‎شود. خداوند تعالی در کتابش هیچ ملک یا نبی یا مؤمنی را با نفی جهل از او، مدح نمی‎کند؛ بلکه او را به اثبات علم برای او مدح می‎کند. پس هرکس اثبات کند علم را جهل را نفی کرده، اما هرکس جهل را نفی کند، علم را اثبات نکرده است. در حقیقت بشر پاسخ عبدالعزیز را نداد؛ چراکه ترسید از اینکه از او پرسیده شود که آیا علم خداوند داخل در اشیاء مخلوق است؟ پس اگر علم خداوند مخلوق است، خداوند قبل از خلق علم، شبیه به آفریده‎هایش که از شکم مادرهایشان بدون اینکه چیزی بدانند خارج می‎شوند، بوده است و هر موجودی که وجودش بر علمش مقدم باشد، در مابین وجودش تا حدوث علم جاهل است.
آنگاه که سائلی پرسید: علم خداوند چیست؟ عبدالعزیز گفت: ما نمی‎توانیم حقیقت خداوند متعال را بشناسیم و نمی‎توانیم کنه علمش را درک کنیم<ref>ر.ک: همان، ص32-31</ref>‎.  
آنگاه که سائلی پرسید: علم خداوند چیست؟ [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|عبدالعزیز]] گفت: ما نمی‎توانیم حقیقت خداوند متعال را بشناسیم و نمی‎توانیم کنه علمش را درک کنیم<ref>ر.ک: همان، ص32-31</ref>‎.  
# در بخش دیگری از مناظره، معنای «جعل» مورد بحث قرار گرفته است. بشر می‎گوید: خداوند متعال در کتابش می‎فرماید: '''إنا جعلناه قرآنا عربيا''' (الزخرف: 3) و «جعلناه»، به معنای «خلقناه» است. عبدالعزیز چنین پاسخ می‎دهد: جعل در لغت عرب دو معنا دارد: یکی از معانی‎اش خلق است و معنای دیگر تصییر است. در آیاتی چون '''الحمد لله الذي خلق السموات و الأرض''' (الأنعام: 1)، جعل به معنای خلق است، اما در آیاتی چون '''و جعلوا لله شركاء الجن''' (الأنعام: 100)، معنای جعل، تصییر است، نه خلق<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>‎.
# در بخش دیگری از مناظره، معنای «جعل» مورد بحث قرار گرفته است. بشر می‎گوید: خداوند متعال در کتابش می‎فرماید: '''إنا جعلناه قرآنا عربيا''' (الزخرف: 3) و «جعلناه»، به معنای «خلقناه» است. عبدالعزیز چنین پاسخ می‎دهد: جعل در لغت عرب دو معنا دارد: یکی از معانی‎اش خلق است و معنای دیگر تصییر است. در آیاتی چون '''الحمد لله الذي خلق السموات و الأرض''' (الأنعام: 1)، جعل به معنای خلق است، اما در آیاتی چون '''و جعلوا لله شركاء الجن''' (الأنعام: 100)، معنای جعل، تصییر است، نه خلق<ref>ر.ک: همان، ص34</ref>‎.
# سپس مناظره‎کنندگان از قرآن و سنت، به استدلال و قیاس رجوع می‎کنند. عبدالعزیز می‎گوید: اگر بگویی قرآن مخلوق است، لازمه‎اش آن است که قرآن را در خودش یا در دیگری خلق کرده است یا آن را قائم به ذات آفریده است. اگر خداوند کلامش را در خودش خلق کرده، پس خداوند محل تغییرات و حوادث می‎شود و این محال است؛ چراکه خداوند ناقص نیست که نیاز به خلق چیزی داشته باشد که خودش را با آن کامل کند و اگر بگویی در غیرش قرآن را خلق کرده، کلام الهی مانند کلام‎های دیگر در سینه‎های مردم خلق می‎شود. این نیز محال است؛ چراکه منجر به تشبیه کلام خداوند به شعر و قول باطل و کفر می‎شود و اگر بگویی قائم به ذات خلق شده است، این نیز باطل است؛ چراکه هر کلامی از متکلمی صادر می‎شود؛ چنان‎که اراده، از مرید و علم، از عالم و قدرت، از قادر؛ پس تنها قولی که باقی می‎ماند این است که بگوییم قرآن صفت خداست و صفات خداوند مخلوق نیستند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>‎.  
# سپس مناظره‎کنندگان از قرآن و سنت، به استدلال و قیاس رجوع می‎کنند. عبدالعزیز می‎گوید: اگر بگویی قرآن مخلوق است، لازمه‎اش آن است که قرآن را در خودش یا در دیگری خلق کرده است یا آن را قائم به ذات آفریده است. اگر خداوند کلامش را در خودش خلق کرده، پس خداوند محل تغییرات و حوادث می‎شود و این محال است؛ چراکه خداوند ناقص نیست که نیاز به خلق چیزی داشته باشد که خودش را با آن کامل کند و اگر بگویی در غیرش قرآن را خلق کرده، کلام الهی مانند کلام‎های دیگر در سینه‎های مردم خلق می‎شود. این نیز محال است؛ چراکه منجر به تشبیه کلام خداوند به شعر و قول باطل و کفر می‎شود و اگر بگویی قائم به ذات خلق شده است، این نیز باطل است؛ چراکه هر کلامی از متکلمی صادر می‎شود؛ چنان‎که اراده، از مرید و علم، از عالم و قدرت، از قادر؛ پس تنها قولی که باقی می‎ماند این است که بگوییم قرآن صفت خداست و صفات خداوند مخلوق نیستند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>‎.  
# بهترین مطلبی که درباره این مناظره می‎شود گفت این است که محاوره‎ای زیبا بین دو عالم است که دو دیدگاه مختلف دارند؛ بشر مریسی از اهل تأویل و استدلال و قیاس بشمار می‎رود و کنانی از اهل حدیث و سنت و هنگامی‎که بدانیم که بشر مریسی از موالی و عبدالعزیز از کنانه است، می‎توانیم بگوییم مناظره این دو شخصیت شبیه درگیری‎های فکری است که در بغداد بین شعوبیه و اعراب رخ می‎داد. دلیل بر این مطلب مسخره شدن غیر عرب‎ها – که زبان عربی را به‎درستی نمی‎فهمند - ‎توسط عبدالعزیز و مدح فراوان مأمون به‎خاطر علمش به زبان قومش است<ref>ر.ک: همان، ص39</ref>‎.
# بهترین مطلبی که درباره این مناظره می‎شود گفت این است که محاوره‎ای زیبا بین دو عالم است که دو دیدگاه مختلف دارند؛ بشر مریسی از اهل تأویل و استدلال و قیاس بشمار می‎رود و [[کناني، عبدالعزيز بن يحيي|کنانی]] از اهل حدیث و سنت و هنگامی‎که بدانیم که بشر مریسی از موالی و عبدالعزیز از کنانه است، می‎توانیم بگوییم مناظره این دو شخصیت شبیه درگیری‎های فکری است که در بغداد بین شعوبیه و اعراب رخ می‎داد. دلیل بر این مطلب مسخره شدن غیر عرب‎ها – که زبان عربی را به‎درستی نمی‎فهمند - ‎توسط عبدالعزیز و مدح فراوان مأمون به‎خاطر علمش به زبان قومش است<ref>ر.ک: همان، ص39</ref>‎.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۶۰: خط ۶۰:


==پانویس ==
==پانویس ==
<references/>
<references />
==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
مقدمه و متن کتاب.  
مقدمه و متن کتاب.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش