۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نجدي، سليمان بن عبدالوهاب' به 'نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب') |
(لینک درون متنی) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''الصواعق الإلهية في الرد علی الوهابية'''، نوشته سلیمان بن عبدالوهاب (متوفی 1208ق)، در نقد افکار برادرش محمد بن عبدالوهاب و یکی از بهترین آثار ردیه بر آرا و افکار وهابیت است. سلیمان بن عبدالوهاب هدفش از نگارش کتاب را امر بـه مـعروف و نـهی از منکر و نصیحت برادرش مـحمد بـن عبدالوهاب و طـرفدارانش دانسته است. | '''الصواعق الإلهية في الرد علی الوهابية'''، نوشته [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] (متوفی 1208ق)، در نقد افکار برادرش محمد بن عبدالوهاب و یکی از بهترین آثار ردیه بر آرا و افکار وهابیت است. [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] هدفش از نگارش کتاب را امر بـه مـعروف و نـهی از منکر و نصیحت برادرش مـحمد بـن عبدالوهاب و طـرفدارانش دانسته است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در سال 1160ق، محمد بن عبدالوهاب با محمد بـن سعود، رئیس درعیه، به تـوافق رسـید که به خیال خویش بار دیگر توحید را به مسلمانان بیاموزند. این توافق سرآغاز فتواهای تکفیری محمد بن عبدالوهاب و قتل و غارت مسلمانان به دست آلسعود بود. این جنایات باعث بحثهای فراوانی در میان مردم و عـالمان منطقه شد. برخی از طرفداران محمد بن عبدالوهاب از برادر ایشان، یعنی سلیمان بن عبدالوهاب (متوفی 1208ق) که قاضی شهر حریملاء بود، درباره فتاوای برادرش محمد بن عبدالوهاب سؤال میکردند. سلیمان بن | در سال 1160ق، محمد بن عبدالوهاب با محمد بـن سعود، رئیس درعیه، به تـوافق رسـید که به خیال خویش بار دیگر توحید را به مسلمانان بیاموزند. این توافق سرآغاز فتواهای تکفیری محمد بن عبدالوهاب و قتل و غارت مسلمانان به دست آلسعود بود. این جنایات باعث بحثهای فراوانی در میان مردم و عـالمان منطقه شد. برخی از طرفداران محمد بن عبدالوهاب از برادر ایشان، یعنی سلیمان بن عبدالوهاب (متوفی 1208ق) که قاضی شهر حریملاء بود، درباره فتاوای برادرش محمد بن عبدالوهاب سؤال میکردند. [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]]، در سال 1167ق، در جواب یکی از سؤالکنندگان، به نـقد افـکار برادرش پرداخت و کتابی پرمحتوا و علمی در نقد فتاوای تکفیری برادرش محمد بن عبدالوهاب تحریر کرد که یکی از بهترین آثار ردیه بر آرا و افکار وهابیت است. این کتاب با عناوین مختلفی در تذکرهها آمده اسـت. گـویا اسم اول آن «فصل الخطاب في الرد علی محمد بن عبدالوهاب» بوده که بهاشتباه، بعضی خیال کردهاند کتاب دیگری از [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] در نقد وهابیت است. اولین ناشران آن در هند نام آن را به «الصواعق الإلهية في الرّد علی الوهابية» تغییر دادهاند<ref>ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص185-184</ref>. | ||
سلیمان بن | [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] در مقدمه کـتاب ایـن نکته را خاطرنشان میسازد که کسی میتواند امام مردم شود و فتوا دهد که جامع شرایط اجـتهاد بـاشد؛ یعنی عالم به کتاب خدا و سنّت رسول خدا باشد، ناسخ و منسوخ و مـتقدم و مـتأخر احکام را بداند و روایت صحیح از ضعیف، مرسل از مـسند و مـتصل از مـنقطع را تمیز دهد. سلیمان بـن عبدالوهاب بـهصورت غـیر مـستقیم بـه برادرش میگوید: بااینکه او شرایط اجـتهاد را نـدارد، چرا برای امت فتوا میدهد و مردم را به زحمت میاندازد. وی در ادامه تـصریح مـیکند که برادرش مجتهد نیست و به ایـن نکته ظریف اشاره مـیکند کـه: «امروزه مردم گرفتار کسانی شـدهاند کـه خود را به کتاب و سنّت منتسب میکنند و میگویند گفتار خود را از آن دو گرفتهایم... اینان گفتار خـود را بـه اهل علم عرضه نمیکنند و هـرکـس هـم با فهم آنـان مـخالفت کرد، او را تکفیر میکنند. ایـن در حـالی است که به خدا سوگند این افراد یکدهم شرایط اجتهاد را هم ندارند. این فـردی کـه یکدهم اجتهاد را ندارد، برای هیچیک از افـراد امـت ارزشی قـائل نـیست و هـمه را جاهل یا کافر مـیداند. خدایا، گمراه را هدایت کن و او را به جاده حق بازگردان»<ref>ر.ک: همان، ص186؛ مقدمه، ص15</ref>. | ||
سلیمان بن عبدالوهاب رفـتار وهـابیان را به خوارج تشبیه کرده و برای اثـبات دیـدگاه خـود بـه سـخنان ابن عباس و ابن عمر اسـتناد جـسته است. از ابن عباس نقل کرده که: «مثل خوارج نباشید که به جهت جهل و تأویل آیات قرآنیِ مربوط بـه مـشرکین و اهـل کتاب، خون مسلمانان را ریختند و اموال آنان را غـارت کـردند». از ابـن عمر نـیز نـقل کـرده: «خوارج شرورترین افرادند که آیات نازلشده درباره کفار را بر مسلمانان منطبق ساختند»<ref>ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص187</ref>. | [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] رفـتار وهـابیان را به خوارج تشبیه کرده و برای اثـبات دیـدگاه خـود بـه سـخنان ابن عباس و ابن عمر اسـتناد جـسته است. از ابن عباس نقل کرده که: «مثل خوارج نباشید که به جهت جهل و تأویل آیات قرآنیِ مربوط بـه مـشرکین و اهـل کتاب، خون مسلمانان را ریختند و اموال آنان را غـارت کـردند». از ابـن عمر نـیز نـقل کـرده: «خوارج شرورترین افرادند که آیات نازلشده درباره کفار را بر مسلمانان منطبق ساختند»<ref>ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص187</ref>. | ||
سلیمان بن عبدالوهاب در فصل بعدی، خواننده را به این نکته توجه میدهد که از قـرآن و سـیره و سنّت رسول خدا این مطلب بـه دست مـیآید کـه ایـمان و نـفاق در یک نفر قـابل جـمع است. ابن تیمیه گفته: میشود در قلب مسلمانی هم مقداری ایمان، هم مقداری کفر و هم مقداری نفاق بـاشد و ایـن فـرد، مسلمان است، به شرط آنکه کفرش او را تـماماً از اسـلام خـارج نـکند؛ زیـرا پیـامبر(ص) با عبدالله بن ابی که مشهورترین منافق مدینه بود، معامله مسلمان کرد و تمام حقوق اسلامی را بر او مترتب میساخت. پیامبر(ص) فرمودند که هرکس شهادتین را بـگوید، خونش محترم است؛ حتی اگر این شهادتین، منافقانه باشد باز حقن دماء میآورد<ref>ر.ک: همان، ص195-194 </ref>. | [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] در فصل بعدی، خواننده را به این نکته توجه میدهد که از قـرآن و سـیره و سنّت رسول خدا این مطلب بـه دست مـیآید کـه ایـمان و نـفاق در یک نفر قـابل جـمع است. [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] گفته: میشود در قلب مسلمانی هم مقداری ایمان، هم مقداری کفر و هم مقداری نفاق بـاشد و ایـن فـرد، مسلمان است، به شرط آنکه کفرش او را تـماماً از اسـلام خـارج نـکند؛ زیـرا پیـامبر(ص) با عبدالله بن ابی که مشهورترین منافق مدینه بود، معامله مسلمان کرد و تمام حقوق اسلامی را بر او مترتب میساخت. پیامبر(ص) فرمودند که هرکس شهادتین را بـگوید، خونش محترم است؛ حتی اگر این شهادتین، منافقانه باشد باز حقن دماء میآورد<ref>ر.ک: همان، ص195-194 </ref>. | ||
در ادامه سلیمان بن عبدالوهاب برای چندمین بار به خواننده تذکر میدهد که برادرش مجتهد مسلَّم نیست و شرایط اجـتهاد در او وجـود ندارد. لذا استنباط افرادی مثل محمد بن عبدالوهاب اعتباری ندارد و نباید حُکّام بر اساس آن عملی را انجام دهند<ref>ر.ک: همان، ص195</ref>. | در ادامه [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن عبدالوهاب]] برای چندمین بار به خواننده تذکر میدهد که برادرش مجتهد مسلَّم نیست و شرایط اجـتهاد در او وجـود ندارد. لذا استنباط افرادی مثل محمد بن عبدالوهاب اعتباری ندارد و نباید حُکّام بر اساس آن عملی را انجام دهند<ref>ر.ک: همان، ص195</ref>. | ||
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در بخش بعدی کتاب خود به اصل دیگری برای منع تـکفیر مـسلمانان اشاره میکند و مینویسد: یکی از ادله ناصواب بودن عقیده وهابیان این است که پیامبر(ص) فرمود: «تدرأ الحدود بالشبهات» و نووی در شرح آن مینویسد که هرکس از اهل بـدعت از فـرق اسلامی بهسبب استناد به آیـه یـا روایتی، امر بر آن ملتبس شد، محکوم به کفر نمیشود و این همان چیزی است که ابن تیمیه هم پذیرفته است. | [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|شیخ سلیمان بن عبدالوهاب]] در بخش بعدی کتاب خود به اصل دیگری برای منع تـکفیر مـسلمانان اشاره میکند و مینویسد: یکی از ادله ناصواب بودن عقیده وهابیان این است که پیامبر(ص) فرمود: «تدرأ الحدود بالشبهات» و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در شرح آن مینویسد که هرکس از اهل بـدعت از فـرق اسلامی بهسبب استناد به آیـه یـا روایتی، امر بر آن ملتبس شد، محکوم به کفر نمیشود و این همان چیزی است که ابن تیمیه هم پذیرفته است. | ||
سلیمان در ادامه به طرفداران محمد بـن عبدالوهاب مـیگوید: آیا باز هم خـیال مـیکنید صدا زدن غائب، کفر اکبر است، ولی ائمه اسلام آن را نفهمیدند و فقط شما فهمیدید؟! آیا خیال میکنید به صرف بیان عقیده خود برای مخالف، حجت بر آنان تمام شد و چون حجت را - یعنی حـرف شـما را شنیدند - تمام کردید و نپذیرفتند، باید آنان را به قتل برسانید؟ <ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان]] در ادامه به طرفداران محمد بـن عبدالوهاب مـیگوید: آیا باز هم خـیال مـیکنید صدا زدن غائب، کفر اکبر است، ولی ائمه اسلام آن را نفهمیدند و فقط شما فهمیدید؟! آیا خیال میکنید به صرف بیان عقیده خود برای مخالف، حجت بر آنان تمام شد و چون حجت را - یعنی حـرف شـما را شنیدند - تمام کردید و نپذیرفتند، باید آنان را به قتل برسانید؟ <ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
مؤلف در ادامه مباحث خویش، به تعدادی از روایات نبوی استناد جسته که میتوان در ردّ و نقد افکار وهابیان از آنها اسـتفاده کـرد. در [[صحيح البخاري|صحیح بـخاری]] آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «و لايزال أمر هذه الأمّة مستقيماً حتّی تقوم السّاعة». | |||
این حدیث نشان میدهد که امت اسلام هیچگاه بـه بـلاد شـرک و کفر تبدیل نخواهد شد؛ درحالیکه شما میگویید تمام بلاد مسلمانان را شرک و کفر اکبر فراگرفته است. اگر بـگویید پیـامبر فرموده: امت من به 73 فرقه تقسیم میشوند که فقط یکی اهل نجات و فـرقه نـاجیه اسـت، جواب گوییم: اتفاقاً این روایت مؤید سخن ماست که نشان میدهد اگرچه بیشتر از هفتاد فـرقه از فرقههای اسلام بدعتگذارند و در آتش، اما از امت اسلام خارج نمیشوند و امت محمد محسوب مـیشوند. آیا مگر ظالمان از امـت اسـلام به جهنم نمیروند؛ درحالیکه قطعاً مسلمان محسوب میشوند. پس صرف اهل جهنم بودن، دلیل بر مسلمان نبودن در این دنیا نیست<ref>ر.ک: همان، ص196-195</ref>. | این حدیث نشان میدهد که امت اسلام هیچگاه بـه بـلاد شـرک و کفر تبدیل نخواهد شد؛ درحالیکه شما میگویید تمام بلاد مسلمانان را شرک و کفر اکبر فراگرفته است. اگر بـگویید پیـامبر فرموده: امت من به 73 فرقه تقسیم میشوند که فقط یکی اهل نجات و فـرقه نـاجیه اسـت، جواب گوییم: اتفاقاً این روایت مؤید سخن ماست که نشان میدهد اگرچه بیشتر از هفتاد فـرقه از فرقههای اسلام بدعتگذارند و در آتش، اما از امت اسلام خارج نمیشوند و امت محمد محسوب مـیشوند. آیا مگر ظالمان از امـت اسـلام به جهنم نمیروند؛ درحالیکه قطعاً مسلمان محسوب میشوند. پس صرف اهل جهنم بودن، دلیل بر مسلمان نبودن در این دنیا نیست<ref>ر.ک: همان، ص196-195</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۴: | ||
آخرین فصل کـتاب، اخـتصاص به اوصاف مسلمان دارد که شیخ سلیمان با ذکر 52 روایت از رسول خدا به اثـبات مـیرساند کـه اسلام به گفتن شهادتین ثابت میشود و صرف بیان شهادتین، حتی اگر به جهت ترس یا نـفاق بـاشد، باعث احترام خون، مال، ناموس و آبروی گوینده آن میشود و تنها با انکار ضـروری دیـن، ایـن فرد از امت اسلام خارج میشود؛ آنهم به حکم مجتهد مسلَّم و نه به حکم کسی کـه در اجـتهاد او شـک وجود دارد<ref>ر.ک: همان، ص198</ref>. | آخرین فصل کـتاب، اخـتصاص به اوصاف مسلمان دارد که شیخ سلیمان با ذکر 52 روایت از رسول خدا به اثـبات مـیرساند کـه اسلام به گفتن شهادتین ثابت میشود و صرف بیان شهادتین، حتی اگر به جهت ترس یا نـفاق بـاشد، باعث احترام خون، مال، ناموس و آبروی گوینده آن میشود و تنها با انکار ضـروری دیـن، ایـن فرد از امت اسلام خارج میشود؛ آنهم به حکم مجتهد مسلَّم و نه به حکم کسی کـه در اجـتهاد او شـک وجود دارد<ref>ر.ک: همان، ص198</ref>. | ||
مؤلف کتاب، احادیث این بخش را بدون هیچ توضیحی ذکر کرده و شـاید دلیـل آن وضوح بسیار زیاد این احادیث است کـه خـواننده خـود به مضمون آن دست مییابد. آخرین حدیثی کـه سـلیمان بن عبدالوهاب ذکر میکند، حدیث معروف «سباب المسلم فسوق و قتاله كفر» است، تا بـه طـرفداران محمد بن عبدالوهاب بفهماند آن کسی کـه کـافر است، طـبق تـصریح رسـول خدا، شما هستید که مسلمانان را مـیکشید، نـه مسلمانانی که نماز میخوانند و روزه میگیرند و فقط ایرادشان این است که حرف شـما را نـمیپذیرند<ref>ر.ک: همان</ref>. | مؤلف کتاب، احادیث این بخش را بدون هیچ توضیحی ذکر کرده و شـاید دلیـل آن وضوح بسیار زیاد این احادیث است کـه خـواننده خـود به مضمون آن دست مییابد. آخرین حدیثی کـه [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سـلیمان بن عبدالوهاب]] ذکر میکند، حدیث معروف «سباب المسلم فسوق و قتاله كفر» است، تا بـه طـرفداران محمد بن عبدالوهاب بفهماند آن کسی کـه کـافر است، طـبق تـصریح رسـول خدا، شما هستید که مسلمانان را مـیکشید، نـه مسلمانانی که نماز میخوانند و روزه میگیرند و فقط ایرادشان این است که حرف شـما را نـمیپذیرند<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۵۹: | خط ۶۱: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
ویرایش