۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR38834J1.jpg | عنوان =انوری | عنوانهای دیگر =انوري د...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
انوری از اینکه بـهصراحت بـگوید که مداحی او بهخاطر صلتستانی است باکی ندارد؛ چنانکه در ضمن قطعهای به ممدوح خـود مـیگوید: | انوری از اینکه بـهصراحت بـگوید که مداحی او بهخاطر صلتستانی است باکی ندارد؛ چنانکه در ضمن قطعهای به ممدوح خـود مـیگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''هزار مدح شکرطعم وصف تو گـفتم''|2=''کـز او نـگشت مرا تازه یک صبوح فتوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>. | |||
و در قطعه دیـگر مـیگوید: | و در قطعه دیـگر مـیگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''اندرین عصر هرکه شعر برد''|2=''به امید صلت بر ممدوح''}} | |||
{{ب|''چار آلت ببایدش ورنـه''|2='' گـردد از رنج و غم دلش مجروح''}} | |||
{{ب|''دانش خـضر و نـعمت قارون''|2='' صـبر ایـوب و زنـدگانی نوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
و هنگامی که از ممدوح صلتی دریـافت نـمیکند، میگوید: | و هنگامی که از ممدوح صلتی دریـافت نـمیکند، میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''چو آبروی نیفزایدم ز مدح و غزل ''|2='' چرا به آتش فکرت همی بـکاهم روح''}} | |||
{{ب|''عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشـت ''|2=''اگر گشاده نبـینم در قـبول و فتوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص44-43</ref>. | |||
و از اینکه حرفت خود و هـمکاران خـویش را گدایی نام نهد شرمسار نیست: | و از اینکه حرفت خود و هـمکاران خـویش را گدایی نام نهد شرمسار نیست: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''سؤالکی است در این حالتم به غایت لطف ''|2='' گـمان بـنده چنان است کان نه نازیباست''}} | |||
{{ب|''ز غـایت کـرم تـو است یا ز خـامی مـن''|2='' که با گناه چـنین مـنکرم امید عطاست''}} | |||
{{ب|''بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر ''|2='' به بنده گرچه گدایی شـریعت شـعراست''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص44</ref>. | |||
همین طمع صلت است کـه انـوری را به آفـریدن مـضمونهایی نـو و یا بهتر بگویم مـبالغتهای آمیخته به اغراق وامیدارد و ممدوح خود را به صفاتی میستاید که مدیحهسرایان پیشین نگفتهاند: | همین طمع صلت است کـه انـوری را به آفـریدن مـضمونهایی نـو و یا بهتر بگویم مـبالغتهای آمیخته به اغراق وامیدارد و ممدوح خود را به صفاتی میستاید که مدیحهسرایان پیشین نگفتهاند: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''وجود بیکف تـو تـنگ عیش بود چنان''|2='' که امن و سـلوت مـیخواند مـن و سـلوی را''}} | |||
{{ب|''وجـوه جود تو رایـج فـتاد اگرنه وجود''|2=''به نیمه بازِ قضا میفروخت اجری را''}} | |||
{{ب|''زهی روایح جودت ز راه استعداد ''|2=''امید شرکت احیا فـکنده مـوتی را''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
وی شاعری متفاضل و مداح است که خصیصه مشترک بیشتر شاعران همعصر اوست. بـا تـوجه به سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند و به سبب بیتوجهی به فضل و دانش و وضعیت اقتصادی نابسامان، شاعران ناگزیر بودند با مداحی امرار معاش کـنند<ref>ر.ک: محسنینیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>. | وی شاعری متفاضل و مداح است که خصیصه مشترک بیشتر شاعران همعصر اوست. بـا تـوجه به سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند و به سبب بیتوجهی به فضل و دانش و وضعیت اقتصادی نابسامان، شاعران ناگزیر بودند با مداحی امرار معاش کـنند<ref>ر.ک: محسنینیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>. | ||
| خط ۶۵: | خط ۷۴: | ||
انوری اذعان میکند به دلیل مدح «هرکس» شعر او باطل است. «انوری ناگاه درمییابد که تمام ذوق و اندیشهاش بهناچار حول سه موضوع مـدح، عشق جسمانی و هزل چرخیده است؛ با تلخی و تندی تمام میگوید که مردمان! مرا پیامبر شعرهای باطل بدانید؛ چراکه سی سال تمام شعر بیهوده گفتم و بیهوده شعر گفتم و دریغا که کیمیای شـعر فـروختم و افلاس گرفتم«. | انوری اذعان میکند به دلیل مدح «هرکس» شعر او باطل است. «انوری ناگاه درمییابد که تمام ذوق و اندیشهاش بهناچار حول سه موضوع مـدح، عشق جسمانی و هزل چرخیده است؛ با تلخی و تندی تمام میگوید که مردمان! مرا پیامبر شعرهای باطل بدانید؛ چراکه سی سال تمام شعر بیهوده گفتم و بیهوده شعر گفتم و دریغا که کیمیای شـعر فـروختم و افلاس گرفتم«. | ||
انوری بالغ بر سی سال به مدح سلطان سنجر پرداخته و زندگی مرفهی داشته است. | انوری بالغ بر سی سال به مدح سلطان سنجر پرداخته و زندگی مرفهی داشته است. | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''ز شعر باطل هرکس زبانم ''|2=''نمیگفته است حقی تا به اکنون''}} | |||
{{ب|''کسی که مدت سی سـال شعر باطل گفت ''|2=''خدای بر همه کامیش داد پیــــــروزی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص52-51</ref>. | |||
انوری خود را شاعری روانطبع و باریک دانسته و شعر خـود را شعری بیخلل و خاطر خود را چون آتش و زبان خود را چون آب روان دانسته است و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزلهای عاشقانه او نیست، دریغ و افسوس میخورد و میگوید: | انوری خود را شاعری روانطبع و باریک دانسته و شعر خـود را شعری بیخلل و خاطر خود را چون آتش و زبان خود را چون آب روان دانسته است و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزلهای عاشقانه او نیست، دریغ و افسوس میخورد و میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''خاطری چون آتشـم هسـت و زبـانی همچو آب ''|2=''فکرت تیز و ذکــاء نیک و شعر بیخلل''}} | |||
{{ب|''ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح''|2=''وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل''}}{{پایان شعر}} | |||
و شاید به استناد به همین شعر خود اوسـت کـه قـزوینی در «آثار البلاد» شعر انوری را «روانتر از آب» توصیف کرد و آن را همپایه شعر ابوالعتاهیه در ادب عربی دانسته است<ref>ر.ک: همان، ص46</ref>. | و شاید به استناد به همین شعر خود اوسـت کـه قـزوینی در «آثار البلاد» شعر انوری را «روانتر از آب» توصیف کرد و آن را همپایه شعر ابوالعتاهیه در ادب عربی دانسته است<ref>ر.ک: همان، ص46</ref>. | ||
ویرایش