پرش به محتوا

الرسائل (رسائل آخوند ملاصدرا): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'خاصي' به 'خاصی'
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای')
جز (جایگزینی متن - 'خاصي' به 'خاصی')
خط ۴۹: خط ۴۹:
#:يكى از بحثهاى دامنه‌دار و مفصل در تاريخ كلام و فلسفه اسلامى كه در اين رساله بدان پرداخته شده، مسئله اشتراك معنوى يا لفظى وجود است كه ابتدا به‌عنوان مسئلهاى كلامى مطرح شده و سپس به فلسفه راه يافته است. از آنجا كه وجود به‌عنوان عامترين يا يكى از عامترين مفاهيم، هم بر واجب و هم بر ممكن قابل حمل است و در قالب لفظ بهيكسان محمول براى هر دو واقع مىشود، متكلمان را با اين پرسش مواجه ساخته است كه آيا اين محمول در حمل بر واجب و ممكن به يك معناست؟ يا اينكه در هريك به معناى خاصى است و هيچگونه اشتراك معنوى بين آنها وجود ندارد؟ گروهى گمان كرده‌اند كه وحدت معنوى وجود، مستلزم اثبات شركت بين واجب و ممكن و منافى مقام عزت و عظمت ربوبى است و بنابراین منكر اشتراك معنوى وجود شده و وجود را در هر شىء به معناى خود همان شىء دانسته‌اند.<ref>ر.ک: كتابنيوز، 1395</ref>
#:يكى از بحثهاى دامنه‌دار و مفصل در تاريخ كلام و فلسفه اسلامى كه در اين رساله بدان پرداخته شده، مسئله اشتراك معنوى يا لفظى وجود است كه ابتدا به‌عنوان مسئلهاى كلامى مطرح شده و سپس به فلسفه راه يافته است. از آنجا كه وجود به‌عنوان عامترين يا يكى از عامترين مفاهيم، هم بر واجب و هم بر ممكن قابل حمل است و در قالب لفظ بهيكسان محمول براى هر دو واقع مىشود، متكلمان را با اين پرسش مواجه ساخته است كه آيا اين محمول در حمل بر واجب و ممكن به يك معناست؟ يا اينكه در هريك به معناى خاصى است و هيچگونه اشتراك معنوى بين آنها وجود ندارد؟ گروهى گمان كرده‌اند كه وحدت معنوى وجود، مستلزم اثبات شركت بين واجب و ممكن و منافى مقام عزت و عظمت ربوبى است و بنابراین منكر اشتراك معنوى وجود شده و وجود را در هر شىء به معناى خود همان شىء دانسته‌اند.<ref>ر.ک: كتابنيوز، 1395</ref>
#رسالة في التشخص:
#رسالة في التشخص:
#: «تشخص«عنوان رساله ديگر ملاصدراست. مسئله تشخص كه در كتب فلسفى ذيل مسئله «كلی «و «جزئی «و آن نيز ذيل مباحث مربوط به ماهيت مطرح مىشود، يكى از مسائل مهم فلسفى است كه خود منشأ پيدايى مسائل فلسفى ديگرى شده و در باب آن، آرا و ابحاث متفاوتى مطرح شده است؛ بدين صورت كه در فصلى كه بحث از ماهيت و احكام و لواحق آن يا خواص اجزاى آن و يا اعتبارات آن منعقد شده، اين مطلب طرح شده است كه چون صرف تصور ماهيت نوعيه من حيث هى، مانع از فرض اشتراك و شركت در آن نيست (و اين همان خاصيت كليت ماهيت در ذهن است) و فرد ماهيت، صرف تصورش مانع از اشتراك است، پس ناگزير در فرد علاوه بر ماهيت نوعيه، خصوصيت ديگرى هم هست كه به‌واسطه آن، فرد و شخص تصورش مانع از اشتراك با غير مىشود (و اين همان جزئيت به معناى فلسفى است) و سپس اين پرسش مطرح شده است كه آنچه فرد را داراى چنين خاصيت و خصوصيتى مى‌كند، چيست؟ از آنجا كه تشخص به معناى يادشده در واقع همان جزئيت به معناى فلسفى آن است، مناسب است در اين مقام، كليت هم به معناى فلسفى آن مطرح شود تا از باب «تعرف الأشياء بأضدادها «امكان شناخت دقيقتر تشخص نيز فراهم شود. #:اگر كلى و جزئى بودن در فلسفه را از احكام وجود و بهعبارتديگر از عوارض ذاتى وجود بشمار آوريم و به همين دليل، تقسيم وجود به كلى و جزئى را نيز از تقسيمات عمومى وجود بشمار آوريم، نمىتوانيم مقسم كليت و جزئيت را مفهوم كه تقييد به موطن ذهن دارد، قرار دهيم، بلكه بايد مثل ساير معقولات ثانيه فلسفى، آنها را به معنايى بهكار ببريم كه مقيد به ذهن و يا خارج نباشند.<ref>همان</ref>
#: «تشخص«عنوان رساله ديگر ملاصدراست. مسئله تشخص كه در كتب فلسفى ذيل مسئله «كلی «و «جزئی «و آن نيز ذيل مباحث مربوط به ماهيت مطرح مىشود، يكى از مسائل مهم فلسفى است كه خود منشأ پيدايى مسائل فلسفى ديگرى شده و در باب آن، آرا و ابحاث متفاوتى مطرح شده است؛ بدين صورت كه در فصلى كه بحث از ماهيت و احكام و لواحق آن يا خواص اجزاى آن و يا اعتبارات آن منعقد شده، اين مطلب طرح شده است كه چون صرف تصور ماهيت نوعيه من حيث هى، مانع از فرض اشتراك و شركت در آن نيست (و اين همان خاصیت كليت ماهيت در ذهن است) و فرد ماهيت، صرف تصورش مانع از اشتراك است، پس ناگزير در فرد علاوه بر ماهيت نوعيه، خصوصيت ديگرى هم هست كه به‌واسطه آن، فرد و شخص تصورش مانع از اشتراك با غير مىشود (و اين همان جزئيت به معناى فلسفى است) و سپس اين پرسش مطرح شده است كه آنچه فرد را داراى چنين خاصیت و خصوصيتى مى‌كند، چيست؟ از آنجا كه تشخص به معناى يادشده در واقع همان جزئيت به معناى فلسفى آن است، مناسب است در اين مقام، كليت هم به معناى فلسفى آن مطرح شود تا از باب «تعرف الأشياء بأضدادها «امكان شناخت دقيقتر تشخص نيز فراهم شود. #:اگر كلى و جزئى بودن در فلسفه را از احكام وجود و بهعبارتديگر از عوارض ذاتى وجود بشمار آوريم و به همين دليل، تقسيم وجود به كلى و جزئى را نيز از تقسيمات عمومى وجود بشمار آوريم، نمىتوانيم مقسم كليت و جزئيت را مفهوم كه تقييد به موطن ذهن دارد، قرار دهيم، بلكه بايد مثل ساير معقولات ثانيه فلسفى، آنها را به معنايى بهكار ببريم كه مقيد به ذهن و يا خارج نباشند.<ref>همان</ref>
#:ازاين‌رو، اگر مقسم كلى و جزئى را مفهوم قرار دهيم و بگوييم هر مفهومى اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار نباشد كلى است و اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار باشد جزئى، چون مقسم را مفهوم قرار دادهايم، علاوه بر اينكه از آغاز، بحث را از محور فلسفى آن خارج كرده ايم و سخن از اقسام موجود به ميان نياوردهايم، خود داراى يك اشكال درونى نيز هست؛ زيرا مفهوم از آن جهت كه مفهوم است، ممتنع الصدق بر افراد بسيار نيست. به اين ترتيب هم بايد مقسم را از مفهوم تغيير دهيم و هم تقسيم را خالى از خلل و اشكال به انجام برسانيم. از سوى ديگر، چون قبول صدق بر امور بسيار، از ويژگى هاى مفهوم بودن و از معقولات ثانيه منطقى است، هرگز در معناى فلسفى «كلی «كه از محمولات فلسفى است، اخذ نمىشود.<ref>همان</ref>
#:ازاين‌رو، اگر مقسم كلى و جزئى را مفهوم قرار دهيم و بگوييم هر مفهومى اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار نباشد كلى است و اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار باشد جزئى، چون مقسم را مفهوم قرار دادهايم، علاوه بر اينكه از آغاز، بحث را از محور فلسفى آن خارج كرده ايم و سخن از اقسام موجود به ميان نياوردهايم، خود داراى يك اشكال درونى نيز هست؛ زيرا مفهوم از آن جهت كه مفهوم است، ممتنع الصدق بر افراد بسيار نيست. به اين ترتيب هم بايد مقسم را از مفهوم تغيير دهيم و هم تقسيم را خالى از خلل و اشكال به انجام برسانيم. از سوى ديگر، چون قبول صدق بر امور بسيار، از ويژگى هاى مفهوم بودن و از معقولات ثانيه منطقى است، هرگز در معناى فلسفى «كلی «كه از محمولات فلسفى است، اخذ نمىشود.<ref>همان</ref>
#رسالة في سريان الوجود:
#رسالة في سريان الوجود:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش