پرش به محتوا

دیوان ویسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸
لینک درون متنی
(لینک درون متنی)
خط ۲۵: خط ۲۵:
}}  
}}  


'''دیوان ویسی'''، مجموعه اشعار فارسی (غزلیات، قصاید، رباعیات، مخمسات، مسدسات و...) صوفی فتحعلی، متخلص به «ویسی» است که به خط نستعلیق نوشته شده و در کلکته چاپ گردیده است.
'''دیوان ویسی'''، مجموعه اشعار فارسی (غزلیات، قصاید، رباعیات، مخمسات، مسدسات و...) [[ويسي هروي، فتحعلي|صوفی فتحعلی]]، متخلص به «[[ويسي هروي، فتحعلي|ویسی]]» است که به خط نستعلیق نوشته شده و در کلکته چاپ گردیده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۱: خط ۳۱:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در صفحه اول کتاب نوشته شده: «ما شاء الله لا قوة إلا بالله؛ بعون الله تعالی که دیوان غزل و کلیات قصاید و مخمس و مسدسات جناب مستطاب فاضل یگانه، عاقل فرزانه، ادیب سخنور، فريد الدهر، عالی‎نژاد، جناب مولوی صوفی فتحعلی المتخلص به ویسی، موسوم به دیوان ویسی که هر غزلش دام غزالان مشک‎مو و هر قصیده‎اش کمند مهوشان مهرو و هر بیتش بيت الشرف فصاحت را معمار و به هر سطرش عقد جلابیت بلاغت را معیار و به هر لفظش صدها صدف لؤلؤنثار و هر حرفش را هزارها لعل درخشان و یواقیت تابان در است، حسب فرمایش برادر مکرم جناب حاجی محمد عبدالقیوم... مطبوع گردید»<ref>ر.ک: کتاب، ص1</ref>.
در صفحه اول کتاب نوشته شده: «ما شاء الله لا قوة إلا بالله؛ بعون الله تعالی که دیوان غزل و کلیات قصاید و مخمس و مسدسات جناب مستطاب فاضل یگانه، عاقل فرزانه، ادیب سخنور، فريد الدهر، عالی‎نژاد، جناب [[ويسي هروي، فتحعلي|مولوی صوفی فتحعلی]] المتخلص به ویسی، موسوم به دیوان ویسی که هر غزلش دام غزالان مشک‎مو و هر قصیده‎اش کمند مهوشان مهرو و هر بیتش بيت الشرف فصاحت را معمار و به هر سطرش عقد جلابیت بلاغت را معیار و به هر لفظش صدها صدف لؤلؤ نثار و هر حرفش را هزارها لعل درخشان و یواقیت تابان در است، حسب فرمایش برادر مکرم جناب حاجی محمد عبدالقیوم... مطبوع گردید»<ref>ر.ک: کتاب، ص1</ref>.


مقدمه کتاب (که نویسنده‎اش در ضمن آن خود را معرفی می‎کند)، با نثری مسجع و ادیبانه نوشته شده که البته گاهی به تطویل هم انجامیده و به دلیل زیبایی و موزون بودنش ذکر می‎گردد:
مقدمه کتاب (که نویسنده‎اش در ضمن آن خود را معرفی می‎کند)، با نثری مسجع و ادیبانه نوشته شده که البته گاهی به تطویل هم انجامیده و به دلیل زیبایی و موزون بودنش ذکر می‎گردد:
«توانا خدای را سپاس که هر یکی را درخور استعدادش منحتی عطا گردانید و نقمتی بخشید. غنی را غنا، فقیر را عنا، گدا را نکبت، شاه را نعمت، زاهد را ثواب، فاسق را عذاب، فاضل را نباهت، جاهل را سفاهت، شیر را شجاعت، بز را جبانت، طوطی را شیرین‎گویی، زاغ را زشت‎رویی، بلبل را شیدایی، گل را بی‎پروایی، بوم را شقاوت، هما را سعادت، مؤمن را سفره نعمت، کافر را حفره نقمت، موسی را ثبات و قرار، فرعون را هزیمت و فرار، آدم را عزت، شیطان را ذلت. شعر:
«توانا خدای را سپاس که هر یکی را درخور استعدادش منحتی عطا گردانید و نقمتی بخشید. غنی را غنا، فقیر را عنا، گدا را نکبت، شاه را نعمت، زاهد را ثواب، فاسق را عذاب، فاضل را نباهت، جاهل را سفاهت، شیر را شجاعت، بز را جبانت، طوطی را شیرین‎گویی، زاغ را زشت‎رویی، بلبل را شیدایی، گل را بی‎پروایی، بوم را شقاوت، هما را سعادت، مؤمن را سفره نعمت، کافر را حفره نقمت، موسی را ثبات و قرار، فرعون را هزیمت و فرار، آدم را عزت، شیطان را ذلت. شعر:
'''یکی را به سر برنهد تاج بخت
 
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت'''
'''یکی را به سر برنهد تاج بخت'''
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
و اعلی مرسلی را نعت بی‎قیاس که امتثال امرش کشتی نجات باشد و انحراف از حکمش ورطه درکات. هرکه در محبتش حالت یعقوبی دارد، صورت یوسفی نعیم ببیند و هرکه در عداوتش جبلت عرقوبی گزیند، هیئت عقربی جحیم مشاهده کند. ای سبحان الله زهی مستظهر ماست که از عنایتش نه در گور تاریک، وحشت و از شفاعتش نه در روز محشر، دهشت. شعر:  
و اعلی مرسلی را نعت بی‎قیاس که امتثال امرش کشتی نجات باشد و انحراف از حکمش ورطه درکات. هرکه در محبتش حالت یعقوبی دارد، صورت یوسفی نعیم ببیند و هرکه در عداوتش جبلت عرقوبی گزیند، هیئت عقربی جحیم مشاهده کند. ای سبحان الله زهی مستظهر ماست که از عنایتش نه در گور تاریک، وحشت و از شفاعتش نه در روز محشر، دهشت. شعر:  
'''چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
 
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان'''
'''چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان'''
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
 
و درود نامحدود بر آل کرام و اصحاب عظام او باد.
و درود نامحدود بر آل کرام و اصحاب عظام او باد.
اما بعد نکوهیده‎کردار، راجی رحمت کردگار، بدترین خلائق زمن، فقیر سید محمد میر حسن، ولد مولوی سید محمد سید حسن ابن مولوی سید احسان‎علی مرحوم مغفور شاهپوری مرشدآبادی، می‎گویم که چون مرغ روح قدس جناب... پارسای خداپرست، مست شراب الست، رهنمای آذرمنشان ضلیل، آتش محبت خدا را خلیل... جناب مولوی صوفی فتحعلی صاحب قدس سره الجليل، از قید تن برمید و در آشیانه گلشن فردوس بیارمید، هر فرد از معتقدین و هر واحد از معتمدین درخور قابلیت خود از خرمن کراماتش خوشه گرفت و از سفره بضاعتش توشه؛ یکی از حسن معاشرت و یکی از آداب مذاکرت و یکی از هنجار خجسته و یکی از رفتار شایسته و یکی از سر مقامات و یکی از رمز مناجات و یکی از مثانی عود لاهوت و یکی از مثالث رود ناسوت و یکی از خُلق ملیح و یکی از نطق فصیح و یکی از نیک محاوره و یکی از حسن محاضره و یکی از خصائل حمیده و یکی از شمائل پسندیده و یکی از فقر و قناعت و یکی از عجز و ضراعت و یکی از خوبی تقریر و یکی از نیکویی تحریر و یکی از فطرت ارجمند و یکی از همت بلند و یکی از اسباب معیشت و یکی از امتعه مؤنت؛ آخر چون نه میخانه باقی ماند و نه پیمانه و ساقی، از درر منتشره سخنانش لآلی چند برانگیختم و آن در ریخته را با هم درآمیختم؛ اعنی قصائد و غزلیات و رباعیات و مقطعات، متضمن مناقب و مدائح جناب ختمی‎مآب(ص)، نوک‎ریز قلم جادورقم آن در یکتای بحر معرفت که جابه‎جا مانند برات رزقم پریشان بود دریافتم، دُرّ یافتم. تو گویی هر غزلی چون چشم غزالان ماهرو و هر قطعه‎ای قاطع صبر حسینان غالیه‎مو و رباعیات مانند عناصر اربعه با هم‎ آمیخته و قصائد همچون قصیده بنات النعش در هم ریخته. شعر:
اما بعد نکوهیده‎کردار، راجی رحمت کردگار، بدترین خلائق زمن، فقیر سید محمد میر حسن، ولد مولوی سید محمد سید حسن ابن مولوی سید احسان‎علی مرحوم مغفور شاهپوری مرشدآبادی، می‎گویم که چون مرغ روح قدس جناب... پارسای خداپرست، مست شراب الست، رهنمای آذرمنشان ضلیل، آتش محبت خدا را خلیل... جناب مولوی صوفی فتحعلی صاحب قدس سره الجليل، از قید تن برمید و در آشیانه گلشن فردوس بیارمید، هر فرد از معتقدین و هر واحد از معتمدین درخور قابلیت خود از خرمن کراماتش خوشه گرفت و از سفره بضاعتش توشه؛ یکی از حسن معاشرت و یکی از آداب مذاکرت و یکی از هنجار خجسته و یکی از رفتار شایسته و یکی از سر مقامات و یکی از رمز مناجات و یکی از مثانی عود لاهوت و یکی از مثالث رود ناسوت و یکی از خُلق ملیح و یکی از نطق فصیح و یکی از نیک محاوره و یکی از حسن محاضره و یکی از خصائل حمیده و یکی از شمائل پسندیده و یکی از فقر و قناعت و یکی از عجز و ضراعت و یکی از خوبی تقریر و یکی از نیکویی تحریر و یکی از فطرت ارجمند و یکی از همت بلند و یکی از اسباب معیشت و یکی از امتعه مؤنت؛ آخر چون نه میخانه باقی ماند و نه پیمانه و ساقی، از درر منتشره سخنانش لآلی چند برانگیختم و آن در ریخته را با هم درآمیختم؛ اعنی قصائد و غزلیات و رباعیات و مقطعات، متضمن مناقب و مدائح جناب ختمی‎مآب(ص)، نوک‎ریز قلم جادورقم آن در یکتای بحر معرفت که جابه‎جا مانند برات رزقم پریشان بود دریافتم، دُرّ یافتم. تو گویی هر غزلی چون چشم غزالان ماهرو و هر قطعه‎ای قاطع صبر حسینان غالیه‎مو و رباعیات مانند عناصر اربعه با هم‎ آمیخته و قصائد همچون قصیده بنات النعش در هم ریخته. شعر:
'''من كل لفظ كنظم الدر مخترع
 
و كل معنی كنفث السحر منكبر'''
'''من كل لفظ كنظم الدر مخترع'''
و كل معنی كنفث السحر منكبر
 
لاجرم خواستم که آن پریشان را جمع کنم و چاپ زنم و شایع سازم. بارخدایا این دُرر بی‎بها را مقبول خاطر عزیزان و پسند دل بزرگان گردان و نیز مکشوف باد که گوهری چند از گهرهای گران‎مایه اعنی ردیف «ح، خ، ذ، س، ع، غ، ف»، از گنجینه فقدان تعبیه مانده و از تلاش بسیار به دست نیفتاد، فلهذا در سلک طبع منسلک نشده و در لوح چاپ صورتش مرتسم نگردیده...»<ref>ر.ک: مقدمه، ص2-3</ref>.
لاجرم خواستم که آن پریشان را جمع کنم و چاپ زنم و شایع سازم. بارخدایا این دُرر بی‎بها را مقبول خاطر عزیزان و پسند دل بزرگان گردان و نیز مکشوف باد که گوهری چند از گهرهای گران‎مایه اعنی ردیف «ح، خ، ذ، س، ع، غ، ف»، از گنجینه فقدان تعبیه مانده و از تلاش بسیار به دست نیفتاد، فلهذا در سلک طبع منسلک نشده و در لوح چاپ صورتش مرتسم نگردیده...»<ref>ر.ک: مقدمه، ص2-3</ref>.


از غزلیات ویسی است:
از غزلیات [[ويسي هروي، فتحعلي|ویسی]] است:
'''به عشق روی تو حاصل سه چیز گشت مرا
 
یکم بکا و دوم ناله و سوم سودا'''
'''به عشق روی تو حاصل سه چیز گشت مرا'''
'''از این سه چیز سه چیز دگر شدم مونس
یکم بکا و دوم ناله و سوم سودا
یکم هزال و دوم وحشت و سوم غم‎ها'''
'''از این سه چیز سه چیز دگر شدم مونس'''
'''از این سه چیز دگر آمده سه چیز قرین
یکم هزال و دوم وحشت و سوم غم‎ها
یکم عناد و دوم کربت و سوم بلوا'''
'''از این سه چیز دگر آمده سه چیز قرین'''
'''وز این سه چیز به خود می‎کشد سه چیز دلم
یکم عناد و دوم کربت و سوم بلوا
یکم جنون و دوم حسرت و سوم غوغا'''
'''وز این سه چیز به خود می‎کشد سه چیز دلم'''
'''وز این سه چیز به سه وصف من شدم مشهور
یکم جنون و دوم حسرت و سوم غوغا
یکم کئیب و دوم بی‎دل و سوم رسوا'''
'''وز این سه چیز به سه وصف من شدم مشهور'''
'''از این سه حال ملازم مرا شدند سه چیز
 
یکم سکوت و دوم گریه و سوم صحرا'''
یکم کئیب و دوم بی‎دل و سوم رسوا
'''وز این سه چیز به عشق محمدم همه عمر
 
یکم فرید و دوم کامل و سوم یکتا'''
'''از این سه حال ملازم مرا شدند سه چیز'''
'''از این سه چیز چو ویسی شدم شهیر جهان
یکم سکوت و دوم گریه و سوم صحرا
یکم قتیل و دوم واله و سوم شیدا'''<ref>متن کتاب، ص5</ref>.
 
'''وز این سه چیز به عشق محمدم همه عمر'''
یکم فرید و دوم کامل و سوم یکتا
 
'''از این سه چیز چو ویسی شدم شهیر جهان'''
یکم قتیل و دوم واله و سوم شیدا'''<ref>متن کتاب، ص5</ref>.'''


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش