۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - 'مثلا ' به 'مثلاً') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]؛ يعنى ترجمه «[[جامع البيان]]» نمىتواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستانها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمىيابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است.<ref>براى تفصيل، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص50-54؛ همو، 1370ش، ص551-555</ref> | اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]؛ يعنى ترجمه «[[جامع البيان]]» نمىتواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستانها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمىيابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است.<ref>براى تفصيل، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص50-54؛ همو، 1370ش، ص551-555</ref> | ||
همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]) اشاره كردهاند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى بهراستى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] را ترجمه كردهاند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مىكند؛ | همچنين مؤلفان اين تفسير - كه بهتر است آن را «ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم - بارها به استفاده از آثار [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] (تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و [[تاريخ الطبري، تاريخ الأمم و الملوك|تاريخ [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]) اشاره كردهاند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى بهراستى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] را ترجمه كردهاند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مىكند؛ مثلاًدر داستان خضر مىگويند كه [[ابنمقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آوردهاند؛ اما [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آوردهايم.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج2، ص400</ref>در مجموع مىتوان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعينحال ايشان از كتابهاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفتهاند. | ||
نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچگاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمىكردهاند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مىكردهاند. [[یغمایی، حبیب|حبيب يغمايى]]، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339ش، سيزده نسخه (تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج1، مقدمه يغمائى، ص6-11</ref>، بااينهمه، هنوز نسخههاى متعدد ديگرى در ايران و خارج از ايران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دستكارى كردهاند، بازشناسى آنها آسان نيست.<ref>براى نمونههايى از آنها، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص63، 69، 73</ref>هيچيك از اين نسخهها بيانگر متن كهن تدوينشده در ماوراءالنهر نمىتواند باشد. | نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچگاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمىكردهاند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مىكردهاند. [[یغمایی، حبیب|حبيب يغمايى]]، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339ش، سيزده نسخه (تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود.<ref>[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، ج1، مقدمه يغمائى، ص6-11</ref>، بااينهمه، هنوز نسخههاى متعدد ديگرى در ايران و خارج از ايران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دستكارى كردهاند، بازشناسى آنها آسان نيست.<ref>براى نمونههايى از آنها، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص63، 69، 73</ref>هيچيك از اين نسخهها بيانگر متن كهن تدوينشده در ماوراءالنهر نمىتواند باشد. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بىپيرايه، اما مطمئن و قائمبهذات، اين كتاب را اثرى دلانگيز و كممانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مىدهد كه نثر درى در قرن چهارم بهقدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّتهاى باستانىاش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جملهپردازى در آن بهكلى با نثر ترجمههاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جملههاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافتهاند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچدرپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره بهشيوه يگانهاى نظام نيافتهاند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، بهشيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متممها به آخر جمله انتقال يافتهاند كه معمولترين شيوه است. | واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بىپيرايه، اما مطمئن و قائمبهذات، اين كتاب را اثرى دلانگيز و كممانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مىدهد كه نثر درى در قرن چهارم بهقدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّتهاى باستانىاش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جملهپردازى در آن بهكلى با نثر ترجمههاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جملههاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافتهاند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچدرپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره بهشيوه يگانهاى نظام نيافتهاند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، بهشيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متممها به آخر جمله انتقال يافتهاند كه معمولترين شيوه است. | ||
همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت (فعل + فاعل + مفعول + قيد) نظام يافته است. اين ساختار - كه در همه متون قرن چهارم ديده مىشود - بىترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخههاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى همساز گشته است؛ ازاينرو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخهها تعيين نشده، نمىتوان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ | همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت (فعل + فاعل + مفعول + قيد) نظام يافته است. اين ساختار - كه در همه متون قرن چهارم ديده مىشود - بىترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخههاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى همساز گشته است؛ ازاينرو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخهها تعيين نشده، نمىتوان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلاًدر بخشهايى بلند، هرگز الفاظ «ايدر، ايدون، ايدون، همى و...» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است.<ref>براى تفصيل بيشتر، ر.ک: آذرنوش، 1375ش، ص25-32؛ صباغيان، ص587 به بعد؛ تقىزاده طوسى، ص561 به بعد؛ محقق، ص737 به بعد</ref> | ||
شيوه كار در اين كتاب چنين است كه نخست، تعدادى از آيات را، جدا از تفسير، ترجمه كردهاند و به دنبال آن، تفاسير و بيشتر حكايات مربوط به آن را آوردهاند؛ بدينسان قرآن كريم، ترجمهاى مستقل يافته است. نثر اين ترجمه، با نثر متن كتاب، كاملا تفاوت دارد؛ زيرا اگرچه مترجمان، مؤيّد به فتواى فقيهان بودهاند، در برابر متن مقدّس قرآن كريم چنان دچار تزلزل شدهاند كه يكباره زبان معمول خود را فرو نهادهاند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساختهاند كه هيچگاه در فارسى به كار نرفته است؛ بهعبارتديگر، به گام اول ترجمه كه معادليابى و واژهپردازى است، بسنده كردهاند. شيوه نگارش آنان نيز پرمعناست؛ زيرا برخلاف آنچه در متن چاپى ديده مىشود، ظاهرا مترجمان هيچگاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمىكردهاند، بلكه زير هريك از واژگان قرآن، معادل آن را مىنهادهاند و بدينسان نشان مىدادهاند كه از ترجمه به همين مقدار كفايت كردهاند. اين شيوه، بىترديد رايجترين شيوه ترجمه طى هزار سال بوده است. | شيوه كار در اين كتاب چنين است كه نخست، تعدادى از آيات را، جدا از تفسير، ترجمه كردهاند و به دنبال آن، تفاسير و بيشتر حكايات مربوط به آن را آوردهاند؛ بدينسان قرآن كريم، ترجمهاى مستقل يافته است. نثر اين ترجمه، با نثر متن كتاب، كاملا تفاوت دارد؛ زيرا اگرچه مترجمان، مؤيّد به فتواى فقيهان بودهاند، در برابر متن مقدّس قرآن كريم چنان دچار تزلزل شدهاند كه يكباره زبان معمول خود را فرو نهادهاند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساختهاند كه هيچگاه در فارسى به كار نرفته است؛ بهعبارتديگر، به گام اول ترجمه كه معادليابى و واژهپردازى است، بسنده كردهاند. شيوه نگارش آنان نيز پرمعناست؛ زيرا برخلاف آنچه در متن چاپى ديده مىشود، ظاهرا مترجمان هيچگاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمىكردهاند، بلكه زير هريك از واژگان قرآن، معادل آن را مىنهادهاند و بدينسان نشان مىدادهاند كه از ترجمه به همين مقدار كفايت كردهاند. اين شيوه، بىترديد رايجترين شيوه ترجمه طى هزار سال بوده است. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
#به كار بردن عين كلمه عربى: اينگونه كلمات يا معادل فارسى نداشتهاند يا در فارسى رايج بودهاند. اينگونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، بهعنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مىتوانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد. | #به كار بردن عين كلمه عربى: اينگونه كلمات يا معادل فارسى نداشتهاند يا در فارسى رايج بودهاند. اينگونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، بهعنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مىتوانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد. | ||
#گزينش واژههاى فارسى در مقابل واژههاى عربى: اين نوع معادلگذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مىآيد. در انتخاب واژههاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى - فارسى را گاه چندان ملحوظ نمىداشتهاند و شايد پيشزمينههاى فرهنگ زردشتى در واژهگزينى بىتأثير نبوده است؛ بدينسان | #گزينش واژههاى فارسى در مقابل واژههاى عربى: اين نوع معادلگذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مىآيد. در انتخاب واژههاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى - فارسى را گاه چندان ملحوظ نمىداشتهاند و شايد پيشزمينههاى فرهنگ زردشتى در واژهگزينى بىتأثير نبوده است؛ بدينسان مثلاً«شيطان» به «ديو» و «جن» به «پرى» تبديل شد. دو سه قرن طول كشيد تا اين واژههاى قرآنى در بيشتر آثار فارسى، دوباره بهصورت عربى به كار رفتند. | ||
#گرتهبردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيبها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است.<ref>فرشيدورد، 1355ش، ص6-14؛ همو، 1358ش، ص162-166</ref>، اما از آنجا كه در قرنهاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كردهاند، ناچار همان برگردانهاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم بهجا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلقها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مىخورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است. | #گرتهبردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيبها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است.<ref>فرشيدورد، 1355ش، ص6-14؛ همو، 1358ش، ص162-166</ref>، اما از آنجا كه در قرنهاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كردهاند، ناچار همان برگردانهاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم بهجا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلقها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مىخورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است. | ||
ویرایش