پرش به محتوا

یادنامه علامه طباطبایی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۲ اوت ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'روحاني' به 'روحانی'
جز (جایگزینی متن - 'سبك' به 'سبک ')
جز (جایگزینی متن - 'روحاني' به 'روحانی')
خط ۵۶: خط ۵۶:
#دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كرده‌اند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببنديم... از فلسفه به‌عنوان تفكر بايد دفاع كرد...»<ref>ر.ک: همان، ص29-56</ref>
#دكتر رضا داورى اردكانى در سخنانى ذيل عنوان «دفاع از فلسفه»، به بررسى ارزش فلسفه و نقش علامه پرداخته و از جمله نوشته: «[[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]]، محقق و مدافع جدى فلسفه در عصر حاضر و از بزرگان تاريخ فلسفه معاصر است. در واقع وجود ايشان و وجود شاگردانى كه تربيت كرده‌اند، خود دفاعى است از فلسفه... دفاع از فلسفه براى اين نيست كه همه چيز را از فلسفه بخواهيم و تمام اميد خود را به فلسفه ببنديم... از فلسفه به‌عنوان تفكر بايد دفاع كرد...»<ref>ر.ک: همان، ص29-56</ref>
#يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مى‌آمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مى‌فرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يك‌چهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچ‌گونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميده‌اند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مى‌آمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده مى‌كردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است»<ref>همان، ص176</ref>
#يكى از شاگردان ايشان نوشته است: «بعضى اوقات در جلسات خصوصى، بحث «وجود رابط و مستقل» كه هر دو از تقسيمات «مطلق وجود» است، پيش مى‌آمد؛ بنده بارها از ايشان شنيدم كه مى‌فرمود: اگر كسى معناى وجود رابط را خوب درك كند، يك‌چهارم فلسفه را دريافته است. وجود معلول، وجودى است رابط؛ يعنى از خودش هيچ‌گونه استقلالى ندارد تا آنجا كه بعضى از فلاسفه وجود رابط را «وجود حرفى» ناميده‌اند. گاهى كه بحث «فناى مخلوق و غناى خالق» پيش مى‌آمد، از اشعار سعدى و امثال او استفاده مى‌كردند كه البته در آثار قلمى ايشان اين نكته كمتر مشهود است»<ref>همان، ص176</ref>
#در مقاله «نقش [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مى‌بايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارك اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مى‌فرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعه‌اى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينه‌هاى انقلاب اسلامى قدم برمى‌داشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مى‌نوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانيت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مى‌دهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راه‌جويى مى‌كرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مى‌نموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانيت مى‌كرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران به‌دور بود...»<ref>همان، ص200-201</ref>
#در مقاله «نقش [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبائى]] در معارف اسلامى» چنين آمده است: «... استاد در ضمن تدريس تفسير قرآن، به مسائل اجتماعى كه مى‌بايست تدريجا جامعه ما با آنها آشنا بشود و براى آنها از مدارك اصيل اسلامى راه حل بيابد، توجه خاصى مبذول مى‌فرمود. اين كتاب منشأ آن شد كه تمام گويندگان و نويسندگان اسلامى براى تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه كرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه اين مسائل بهره بگيرند؛ يعنى [[الميزان في تفسير القرآن|تفسير الميزان]]، كليد حلى بود براى همه مشكلات فرهنگى و دينى جامعه‌اى كه در راه تكامل و فراهم آوردن زمينه‌هاى انقلاب اسلامى قدم برمى‌داشت. استاد به تناسب نياز جامعه، مقالاتى مى‌نوشت. مقالاتى كه در مجموعه مرجعيت و روحانیت نوشته شده، نشانه فكر عميق و ذهن دورانديش استاد است و نشان مى‌دهد كه وى، براى حكومت اسلامى چگونه راه‌جويى مى‌كرده و ديگران را بدان راهنمايى و ارشاد مى‌نموده است. ايشان، زمانى صحبت از حكومت اسلامى و زعامت روحانیت مى‌كرد كه حتى انديشه آن از مغزهاى بسيارى از روشنفكران به‌دور بود...»<ref>همان، ص200-201</ref>
#در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مى‌گويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد به‌وسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مى‌آورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نموده‌اند. از فلاسفه نام مى‌برند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مى‌گويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كرده‌اند. حتى در قرون اخير، به‌خصوص در عصر ما، عده‌اى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عده‌اى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربى‌مسلك اروپا و يا پراگماتيست‌ها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...»<ref>ر.ک: همان، ص208</ref>
#در مقاله «قرآن و حكمت» چنين نوشته شده است: «... [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، مى‌گويد: قرآن را بايد از طريق خود قرآن فهميد و آيات قرآن را بايد به‌وسيله آيات ديگر قرآن تفسير كرد. قرآن، معرِّف زبان خويش است و... در آنجا نامى از متكلمين به ميان مى‌آورند كه آنها قرآن را بر طبق افكار كلامى خود تأويل و تطبيق كرده و تفسير نموده‌اند. از فلاسفه نام مى‌برند كه آيات قرآن را بر حسب فلسفه و فكر خود تأويل و تفسير نمودند. از متصوفه مى‌گويند كه آنها نيز به اسم تفسيرهاى عرفانى، افكار خود را وارد تفسير قرآن كرده‌اند. حتى در قرون اخير، به‌خصوص در عصر ما، عده‌اى، علوم طبيعى را وارد قرآن كردند و خواستند آيات قرآن را بر طبق نظريات دانشمندان طبيعى، تفسير و تأويل نمايند. عده‌اى نيز آيات قرآن را بر طبق نظريات فلاسفه تجربى‌مسلك اروپا و يا پراگماتيست‌ها (معتقدان به اصالت عمل) تأويل كردند...»<ref>ر.ک: همان، ص208</ref>
#در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را به‌صورت يك برهان فكرى تفسير كرده‌اند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوال‌ناپذير ثانيا مى‌داند و...»<ref>ر.ک: همان، ص332</ref>
#در مقاله «هدايت در قرآن» چنين آمده است: «... ديگران، آيه ''' «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» ''' را بر تفكر حصولى و برهان عقلى توجيه نموده و آن را به‌صورت يك برهان فكرى تفسير كرده‌اند؛ گروهى از راه حدوث ستاره و قمر و آفتاب و گروهى از راه امكان ماهوى آنها و گروهى از راه حركت و تحول آنها با تتميم آن به دست توانمند حركت جوهرى، ولى حضرت استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، بين براهين ابراهيم خليل(ع) تحليل عميق كرده و برهان حصولى ''' «رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» ''' را و همچنين استدلال فكرى ''' «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» ''' را از راه فطرى و كشش درونى و از محبت نهانى به جستجوى محبوب ذاتى پرداختن، جدا كرد و اين حجت الهى را تبيين فطرت دانست، نه تعليل فكرت و معيار آن را ضرورت محبت اولا و ضرورت تعلق آن به محبوب زوال‌ناپذير ثانيا مى‌داند و...»<ref>ر.ک: همان، ص332</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش