۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دستهها' به 'دستهها') |
(لینک درون متنی) |
||
| خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول'''، تألیف فضل بن احمد بن خلف | '''عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول'''، تألیف [[بخاري، فضل بن احمد|فضل بن احمد بن خلف بخاری]]، از جمله آثار قرن ششم هجری است. این اثر، مشتمل بر نه مقاله فارسی و عربی فلسفی و کلامی است که «عدة العقول و عمدة المعقول» هشتمین مقاله است. مقدمه و تصحیح این اثر به قلم [[مایل هروی، نجیب|نجیب مایل هروی]] انجام شده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
| خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
مایل هروی در مقدمهاش بر کتاب، فرهنگ تکرار و گزیدهسازی نگارشهای پیشینیان را از ابتلائات دامنگیر فرهنگ امروز ما دانسته است. امروزه به تعبیر او «نانآور» بودن این امور سبب شده که برخی فرهیختگان نیز بیتوجه به آداب گزیدهسازی به نگارش گزیدههای مکرر و مشابه بپردازند. البته او تصریح میکند که «فرهنگ تکرار سواى تکرار فرهنگ است؛ وجوه اصیل و ناب و عالى فرهنگ، خود تکرار مىشود و در حین تکرار هر دم گوشهاى از جمال خود را مىنمایاند و صید خود را مىکند و فرهنگ تکرار نه تنها مانعى مىشود و نمىگذارد که تکرار فرهنگ جمالنمایى کند، بلکه فقط و فقط یک وجه فشرده و گاه ناهماهنگش را همچنان تکرار مىکند»<ref>ر.ک: پیشگفتار مصحح، صفحه نه و ده</ref>. | مایل هروی در مقدمهاش بر کتاب، فرهنگ تکرار و گزیدهسازی نگارشهای پیشینیان را از ابتلائات دامنگیر فرهنگ امروز ما دانسته است. امروزه به تعبیر او «نانآور» بودن این امور سبب شده که برخی فرهیختگان نیز بیتوجه به آداب گزیدهسازی به نگارش گزیدههای مکرر و مشابه بپردازند. البته او تصریح میکند که «فرهنگ تکرار سواى تکرار فرهنگ است؛ وجوه اصیل و ناب و عالى فرهنگ، خود تکرار مىشود و در حین تکرار هر دم گوشهاى از جمال خود را مىنمایاند و صید خود را مىکند و فرهنگ تکرار نه تنها مانعى مىشود و نمىگذارد که تکرار فرهنگ جمالنمایى کند، بلکه فقط و فقط یک وجه فشرده و گاه ناهماهنگش را همچنان تکرار مىکند»<ref>ر.ک: پیشگفتار مصحح، صفحه نه و ده</ref>. | ||
وی همچنین مجموعه رسائل حاضر را از جمله آثاری دانسته که نزدیک به صد سال پیش از مغول ساخته و پرداخته شده است و مؤلّف آن بهدرستى شناخته نیست؛ نام و نشان او در هیچیک از مآخذ و منابع رجالى و غیر رجالى روزگارش و نیز در مآخذ | وی همچنین مجموعه رسائل حاضر را از جمله آثاری دانسته که نزدیک به صد سال پیش از مغول ساخته و پرداخته شده است و مؤلّف آن بهدرستى شناخته نیست؛ نام و نشان او در هیچیک از مآخذ و منابع رجالى و غیر رجالى روزگارش و نیز در مآخذ سدههاى میانه و متأخّر ضبط نشده است<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده و نوزده</ref>. | ||
در جاىجاى نسخه مجموعه رسائل، از نویسنده بهصورتهاى «حکیم»، «الحكيم الفاضل» یاد شده است. در ظهر رساله «عدة العقول و عمدة المعقول» هم خودش آورده است که رساله مذکور را در سال 558ق، بدون توجه و اخذ و نقل از کتابى تألیف کرده است. متن رسالهها و نکتهگیریهایى که گاه بر فلاسفه یونان دارد و گاه بر معتزله و گاهى هم بر کسانى چون ابوسهل مسیحى انتقاد و تعریض مىکند، همه از تسلّط و تصلّب او در مفاهیم فلسفى و کلامى حکایت دارند و مؤید اشاره مزبور است که در ظهر نسخه «عدة العقول» آمده است<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>. | در جاىجاى نسخه مجموعه رسائل، از نویسنده بهصورتهاى «حکیم»، «الحكيم الفاضل» یاد شده است. در ظهر رساله «عدة العقول و عمدة المعقول» هم خودش آورده است که رساله مذکور را در سال 558ق، بدون توجه و اخذ و نقل از کتابى تألیف کرده است. متن رسالهها و نکتهگیریهایى که گاه بر فلاسفه یونان دارد و گاه بر معتزله و گاهى هم بر کسانى چون ابوسهل مسیحى انتقاد و تعریض مىکند، همه از تسلّط و تصلّب او در مفاهیم فلسفى و کلامى حکایت دارند و مؤید اشاره مزبور است که در ظهر نسخه «عدة العقول» آمده است<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>. | ||
| خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و بهقدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافتهاند البته»<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه و بیستوچهار؛ متن کتاب، ص13</ref>. | مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مىکنند: «و هر که دعوى کند بهجز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مىکند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات است در سالهاى فراوان رنجها بردهاند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام بهجاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و بهقدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافتهاند البته»<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه و بیستوچهار؛ متن کتاب، ص13</ref>. | ||
در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم مىدارد که مىتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از | در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مىکند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را بهگونهاى مسلّم مىدارد که مىتوان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونههاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفهاى همچون ابن سینا که بهتندى آراى دیگران را نقد و طرد مىکردهاند، نمىماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى مىداشته است و حتّى پختگیهاى پیشینیان را به هنگام نقد نارساییهاى آنان نشان مىدهد؛ چنانکه وقتى نظریه نور ابوسهل مسیحى را نقد مىکند، درباره او مىنویسد: «مردى بوده است که سخن او در حکمت معتبر دارند، اما در باب معرفت نور او را عثرتى افتاده است». همین روحیه احتیاط و بینش نقد علمى است که به او آموخته است تا از یافتهها، رنجها و تجربههاى پیشینیان استقبال کند و نظر جمهور آنان را بهمثابه دلیلى براى مجاب کردن برخى از دستههاى فلسفى تلقى نماید<ref>ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیستوسه</ref>. | ||
نخستین نکتهاى که در مورد | نخستین نکتهاى که در مورد رسالههاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که بهقطع و یقین رسالههاى مزبور از نگارشهاى فضل بن احمد است، نه از ملفوظات و امالى او. اینکه در برخى موارد آمده است که: «قال الحكيم» و «حکیم گوید»، مسلّما که از اضافات کاتب نسخه است و به واقع یکى از آداب کاتبان و نسخهنویسان، که بعضاً پیش از پرداختن به متن نوشته مؤلف آن را مىآوردهاند. نمونه بسیار بارز این ادب نسخهنویسى را در آغاز تفسیر تاج التراجم شهفور اسفراینى، در نسخههاى گنجبخش پاکستان و بودلیان مىبینیم و نیز نمونه دیگر آن را در أنس التائبين احمد جام ژندهپیل مىیابیم که در آغاز هر باب، این طرز کتابت را کاتب پى گرفته است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوچهار</ref>. | ||
در اولین مقاله عربی، موضوع احاطه علم خداوند به معلومات و کیفیت تعلق آن به کلیات و جزئیات که از مسائل اختلافی فلاسفه است، مطرح شده است؛ مثلاً کسانی مانند شاگردان ارسطو معتقدند خداوند به کلیات عالم است، نه به جزئیات. نویسنده دیدگاههای مختلف را در این رابطه مورد بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص39</ref>. | در اولین مقاله عربی، موضوع احاطه علم خداوند به معلومات و کیفیت تعلق آن به کلیات و جزئیات که از مسائل اختلافی فلاسفه است، مطرح شده است؛ مثلاً کسانی مانند شاگردان ارسطو معتقدند خداوند به کلیات عالم است، نه به جزئیات. نویسنده دیدگاههای مختلف را در این رابطه مورد بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص39</ref>. | ||
| خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
ویرایش