پرش به محتوا

حق‌شناس، عبدالکریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' الدوله' به '‌الدوله'
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک')
جز (جایگزینی متن - ' الدوله' به '‌الدوله')
خط ۴۰: خط ۴۰:
وى اجازه اجتهاد خود را از بزرگانى چون آيت‌الله [[خویی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم خويى]]، آيت‌الله سيد محمد حجت، شيخ [[عراقی، عبدالنبی|عبدالنبى عراقى]] و آيت‌الله شاه آبادى دريافت كرد.ايشان از شاگردان آيت‌الله سيد على حائرى، ميرزاى تنكابنى و شيخ محمدحسین زاهد بود. وى افزون بر زبان عربى، به زبان‌هاى فرانسه و انگليسى هم مسلط بود.
وى اجازه اجتهاد خود را از بزرگانى چون آيت‌الله [[خویی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم خويى]]، آيت‌الله سيد محمد حجت، شيخ [[عراقی، عبدالنبی|عبدالنبى عراقى]] و آيت‌الله شاه آبادى دريافت كرد.ايشان از شاگردان آيت‌الله سيد على حائرى، ميرزاى تنكابنى و شيخ محمدحسین زاهد بود. وى افزون بر زبان عربى، به زبان‌هاى فرانسه و انگليسى هم مسلط بود.


در سال 1373ق كه جناب حاج شيخ محمدحسین زاهد تهرانى، معروف به زاهد نفت‌فروش كه در مسجد امين الدوله واقع در بازار وفات كردند، بنا به درخواست اهل مسجد و محل، [[بروجردی، حسین|آيت‌الله بروجردى]]، به آيت‌الله حق‌شناس دستور دادند تا براى حل مشكلات دينى و رسيدگى به امور شرعى آن مسجد، به تهران عزيمت كنند.  
در سال 1373ق كه جناب حاج شيخ محمدحسین زاهد تهرانى، معروف به زاهد نفت‌فروش كه در مسجد امين‌الدوله واقع در بازار وفات كردند، بنا به درخواست اهل مسجد و محل، [[بروجردی، حسین|آيت‌الله بروجردى]]، به آيت‌الله حق‌شناس دستور دادند تا براى حل مشكلات دينى و رسيدگى به امور شرعى آن مسجد، به تهران عزيمت كنند.  


در اين زمينه ايشان خود مى‌فرمايند: «مردم به قم آمدند و تقاضاى كسى را فرمودند. مرحوم [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]](ره) كه آن روز در محضر آقاى بروجردى بودند و نسبتشان به حقير چون پدرى به فرزند بود، به من فرمودند شما برويد و از [[بروجردی، حسین|آيت‌الله بروجردى]] هم درخواست كردند كه ايشان هم حكم كنند. ايشان هم حكم فرمودند. حس كنجكاوى و مقام گستاخى فرزند به پدر باعث شد كه عرضه داشتم: آقا چرا خودتان تشريف نمى‌بريد؟ [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] (ره) فرمودند: مردم گفته‌اند عبدالكريم. (عين عبارت ايشان است) به جدّم اگر مى‌گفتند روح‌الله من پيشقدم مى‌شدم.»
در اين زمينه ايشان خود مى‌فرمايند: «مردم به قم آمدند و تقاضاى كسى را فرمودند. مرحوم [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]](ره) كه آن روز در محضر آقاى بروجردى بودند و نسبتشان به حقير چون پدرى به فرزند بود، به من فرمودند شما برويد و از [[بروجردی، حسین|آيت‌الله بروجردى]] هم درخواست كردند كه ايشان هم حكم كنند. ايشان هم حكم فرمودند. حس كنجكاوى و مقام گستاخى فرزند به پدر باعث شد كه عرضه داشتم: آقا چرا خودتان تشريف نمى‌بريد؟ [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] (ره) فرمودند: مردم گفته‌اند عبدالكريم. (عين عبارت ايشان است) به جدّم اگر مى‌گفتند روح‌الله من پيشقدم مى‌شدم.»


بالاخره ايشان به تهران آمدند و تا پايان عمر، به تهذيب نفس جوانان، اهل علم، طلاب و كسبه مشغول بودند. ايشان مدتى نيز رئيس مدرسه فيلسوف الدوله و سپهسالار قديم (شهيد بهشتى فعلى) بودند و در آنجا به تدريس [[كتاب المكاسب|مكاسب]] و كفايه در فقه و اصول و منظومه سبزوارى در حكمت همت داشتند.
بالاخره ايشان به تهران آمدند و تا پايان عمر، به تهذيب نفس جوانان، اهل علم، طلاب و كسبه مشغول بودند. ايشان مدتى نيز رئيس مدرسه فيلسوف‌الدوله و سپهسالار قديم (شهيد بهشتى فعلى) بودند و در آنجا به تدريس [[كتاب المكاسب|مكاسب]] و كفايه در فقه و اصول و منظومه سبزوارى در حكمت همت داشتند.


ايشان با وجود مشغله فراوان در امور شرعى، دروس حوزوى و تدريس كتب فنى، از مسائل روز و امور سياسى بى‌خبر نبودند و دقت خاصى داشتند.
ايشان با وجود مشغله فراوان در امور شرعى، دروس حوزوى و تدريس كتب فنى، از مسائل روز و امور سياسى بى‌خبر نبودند و دقت خاصى داشتند.


ايشان مى‌فرمودند: «با شروع جنگ تحميلى، اين شبهه براى من ايجاد شد كه مبادا در جبهه به من نياز باشد. به خدمت امام راحل(ره) مشرف شدم. آيت‌الله شهيد صدوقى هم در مجلس حضور داشتند. من دو وجبى زعيم عاليقدر بودم گفتم: بنده مدرس حوزه و امام جماعت مسجد امين الدوله هستم. اگر چنانچه وظيفه طور ديگر است دستور مى‌فرماييد به جبهه بروم. امام فرمودند: مگر تو مى‌توانى تفنگ بلند كنى؟ گفتم: بنده يكبار تفنگ بلند كردم و گلنگدن را كشيدم و ماشه را چكاندم به جاى اين كه من تفنگ را نگه دارم تفنگ مرا مسافتى عقب برد. امام تبسمى كردند و اظهار داشتند: جبهه تو همان مدرسه است و مسجد امين الدوله
ايشان مى‌فرمودند: «با شروع جنگ تحميلى، اين شبهه براى من ايجاد شد كه مبادا در جبهه به من نياز باشد. به خدمت امام راحل(ره) مشرف شدم. آيت‌الله شهيد صدوقى هم در مجلس حضور داشتند. من دو وجبى زعيم عاليقدر بودم گفتم: بنده مدرس حوزه و امام جماعت مسجد امين‌الدوله هستم. اگر چنانچه وظيفه طور ديگر است دستور مى‌فرماييد به جبهه بروم. امام فرمودند: مگر تو مى‌توانى تفنگ بلند كنى؟ گفتم: بنده يكبار تفنگ بلند كردم و گلنگدن را كشيدم و ماشه را چكاندم به جاى اين كه من تفنگ را نگه دارم تفنگ مرا مسافتى عقب برد. امام تبسمى كردند و اظهار داشتند: جبهه تو همان مدرسه است و مسجد امين‌الدوله


اين عالم ربانى در نهايت، در سن 88 سالگى، دار فانى را وداع گفت و پيكرشان، در دوم مرداد ماه سال 1386ش، در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) به خاک سپرده شد.
اين عالم ربانى در نهايت، در سن 88 سالگى، دار فانى را وداع گفت و پيكرشان، در دوم مرداد ماه سال 1386ش، در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى(ع) به خاک سپرده شد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش