پرش به محتوا

تفسیر سورة الماعون: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۷ آوریل ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:'
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
جز (جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:')
خط ۵۳: خط ۵۳:
#نويسنده در مورد ''' «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» '''، يادآور شده كه چون در تفسير سوره حمد در اين موضوع بحث شده، مطلب ديگرى در اينجا نيست و هركس كه نظر مؤلف را در اين زمينه مى‌خواهد، مى‌تواند به آنجا مراجعه كند...<ref>متن كتاب، ص17</ref>اين مطلب، نشانگر آن است كه در نظر اين نويسنده، معناى آيه ''' «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» '''، در همه سوره‌ها يكسان است؛ درحالى‌كه برخى از مفسرين بر آن هستند كه ''' «بسم الله» ''' در هر سوره‌اى معنايى جداگانه دارد.
#نويسنده در مورد ''' «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» '''، يادآور شده كه چون در تفسير سوره حمد در اين موضوع بحث شده، مطلب ديگرى در اينجا نيست و هركس كه نظر مؤلف را در اين زمينه مى‌خواهد، مى‌تواند به آنجا مراجعه كند...<ref>متن كتاب، ص17</ref>اين مطلب، نشانگر آن است كه در نظر اين نويسنده، معناى آيه ''' «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» '''، در همه سوره‌ها يكسان است؛ درحالى‌كه برخى از مفسرين بر آن هستند كه ''' «بسم الله» ''' در هر سوره‌اى معنايى جداگانه دارد.
#مؤلف در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» '''، نوشته است كه اگر كسى از ما چنين بپرسد كه منظور از تكذيب‌كننده دين كيست؟ در پاسخش مى‌گوييم كه مقصود همين انسان جاهل و متكبر و گمراه و مغرور است؛ درحالى‌كه به ذهن نمى‌رسد كه صِرف دفع كردن يتيمان و تشويق نكردن بر اطعام مساكين، براى صدق عنوان تكذيب دين، كفايت كند و بلكه اين دو، هيچ ارتباطى با هم ندارند، ولى در اين آيه چنين مطلبى آمده است و اين نكته نشان مى‌دهد كه گاه ما پندارى داريم، ولى آن پنداشته، صحيح نيست و همان چيزى كه ما گمان مى‌كنيم چندان ارزشى ندارد، داراى كمال اهميت است...<ref>همان، ص17-18</ref>
#مؤلف در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» '''، نوشته است كه اگر كسى از ما چنين بپرسد كه منظور از تكذيب‌كننده دين كيست؟ در پاسخش مى‌گوييم كه مقصود همين انسان جاهل و متكبر و گمراه و مغرور است؛ درحالى‌كه به ذهن نمى‌رسد كه صِرف دفع كردن يتيمان و تشويق نكردن بر اطعام مساكين، براى صدق عنوان تكذيب دين، كفايت كند و بلكه اين دو، هيچ ارتباطى با هم ندارند، ولى در اين آيه چنين مطلبى آمده است و اين نكته نشان مى‌دهد كه گاه ما پندارى داريم، ولى آن پنداشته، صحيح نيست و همان چيزى كه ما گمان مى‌كنيم چندان ارزشى ندارد، داراى كمال اهميت است...<ref>همان، ص17-18</ref>
#نويسنده با بيان اين نكته كه اساسا داستان دين‌دارى، به معناى عبوديت و خضوع در برابر ذات خداى تعالى و تسليم در مقابل اوامر و نواهى اوست، افزوده است كه تديّن نيازمند آمادگى روحى است و تسليم ظاهرى و بدنى كافى نيست. دين‌دار كسى است كه با اراده و اختيار خودش عبادت مى‌كند؛ پس به‌عنوان مثال، فرعون و همچنين ابليس چون روحشان تسليم نبود، هرچند عارف و آگاه فرض شوند باز هم در واقع گمراه بودند؛ زيرا دچار انحراف عملى و اخلاقى گشتند و در برابر خداى تعالى استكبار ورزيدند و او را نپرستيدند...<ref>ر.ك: همان، ص18-22</ref>
#نويسنده با بيان اين نكته كه اساسا داستان دين‌دارى، به معناى عبوديت و خضوع در برابر ذات خداى تعالى و تسليم در مقابل اوامر و نواهى اوست، افزوده است كه تديّن نيازمند آمادگى روحى است و تسليم ظاهرى و بدنى كافى نيست. دين‌دار كسى است كه با اراده و اختيار خودش عبادت مى‌كند؛ پس به‌عنوان مثال، فرعون و همچنين ابليس چون روحشان تسليم نبود، هرچند عارف و آگاه فرض شوند باز هم در واقع گمراه بودند؛ زيرا دچار انحراف عملى و اخلاقى گشتند و در برابر خداى تعالى استكبار ورزيدند و او را نپرستيدند...<ref>ر.ک: همان، ص18-22</ref>
#نويسنده در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين» '''، باتوجه به معناى دين اين پرسش را مطرح كرده است كه مقصود از دين در اينجا چيست؟ او بعد از بيان چند احتمال، خودش ترجيح داده است كه منظور روز جزاست؛ زيرا آنچه مردم، به‌خصوص از آن ترس دارند، عبارت از روز حساب است و هركسى كه به روز قيامت ايمان داشته باشد، زندگى‌اش تغيير مى‌كند؛ چون مقيد مى‌شود و بايد فقط در محدوده قوانين الهى حركت كند...<ref>همان، ص34</ref>
#نويسنده در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين» '''، باتوجه به معناى دين اين پرسش را مطرح كرده است كه مقصود از دين در اينجا چيست؟ او بعد از بيان چند احتمال، خودش ترجيح داده است كه منظور روز جزاست؛ زيرا آنچه مردم، به‌خصوص از آن ترس دارند، عبارت از روز حساب است و هركسى كه به روز قيامت ايمان داشته باشد، زندگى‌اش تغيير مى‌كند؛ چون مقيد مى‌شود و بايد فقط در محدوده قوانين الهى حركت كند...<ref>همان، ص34</ref>
#نويسنده پرسيده است كه آيا «فاء» در آيه ''' «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيم» '''، براى سببيت است يا فصاحت؟ اگر براى سببيت باشد، معنايش چنين مى‌شود كه تكذيب روز جزا، سبب دفع يتيم مى‌شود و اگر براى فصاحت باشد، دلالت پنهانى بر سببيت دارد؛ زيرا فاى فصيحه، شرط مقدر را نشان مى‌دهد؛ گويى كه چنين گفته است: خبر بده كه آيا ديدى كسى را كه روز جزا را تكذيب مى‌كند؟! اگر نديده‌اى پس ما به تو نشان مى‌دهيم؛ او كسى است كه يتيم را مى‌راند و ديگران را بر كمك به يتيم و بر غذاى او تشويق نمى‌كند. در اين مطلب، اشاره‌اى هست به اين مطلب كه اين‌گونه رفتار، مطابق با عقل سليم و فطرت پاك نيست و مردم آن را معروف نمى‌شمارند، بلكه منكرش مى‌دانند. در اينجا از «ذلك» كه براى اشاره به دور است، استفاده شده تا بر دورى او از ساحت الهى دلالت كند...<ref>ر.ك: همان، ص44-46</ref>
#نويسنده پرسيده است كه آيا «فاء» در آيه ''' «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيم» '''، براى سببيت است يا فصاحت؟ اگر براى سببيت باشد، معنايش چنين مى‌شود كه تكذيب روز جزا، سبب دفع يتيم مى‌شود و اگر براى فصاحت باشد، دلالت پنهانى بر سببيت دارد؛ زيرا فاى فصيحه، شرط مقدر را نشان مى‌دهد؛ گويى كه چنين گفته است: خبر بده كه آيا ديدى كسى را كه روز جزا را تكذيب مى‌كند؟! اگر نديده‌اى پس ما به تو نشان مى‌دهيم؛ او كسى است كه يتيم را مى‌راند و ديگران را بر كمك به يتيم و بر غذاى او تشويق نمى‌كند. در اين مطلب، اشاره‌اى هست به اين مطلب كه اين‌گونه رفتار، مطابق با عقل سليم و فطرت پاك نيست و مردم آن را معروف نمى‌شمارند، بلكه منكرش مى‌دانند. در اينجا از «ذلك» كه براى اشاره به دور است، استفاده شده تا بر دورى او از ساحت الهى دلالت كند...<ref>ر.ک: همان، ص44-46</ref>
#نويسنده در بحث از آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» '''، يادآور شده است كه اين آيه به پايين‌ترين درجه‌اى كه انسان در معاشرت با يتيم ممكن است به آن گرفتار شود، اشاره دارد. گاه كسى به جهتى - مثل فقر - نمى‌تواند به يتيم كمكى كند و يا غذايى بدهد، ولى احساسات انسانى دارد و دلش مى‌سوزد و ما از چنين شخصى انتظار داريم كه ديگران را براى يارى يتيمان تشويق كند؛ اما مورد بحث اين آيه عبارت از كسى است كه چنان سقوط كرده كه انسانيتش را نيز از دست داده و ديگر عاطفه‌اى برايش نمانده كه مردم را براى كمك به فقيران ترغيب كند...<ref>همان، ص50-51</ref>
#نويسنده در بحث از آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» '''، يادآور شده است كه اين آيه به پايين‌ترين درجه‌اى كه انسان در معاشرت با يتيم ممكن است به آن گرفتار شود، اشاره دارد. گاه كسى به جهتى - مثل فقر - نمى‌تواند به يتيم كمكى كند و يا غذايى بدهد، ولى احساسات انسانى دارد و دلش مى‌سوزد و ما از چنين شخصى انتظار داريم كه ديگران را براى يارى يتيمان تشويق كند؛ اما مورد بحث اين آيه عبارت از كسى است كه چنان سقوط كرده كه انسانيتش را نيز از دست داده و ديگر عاطفه‌اى برايش نمانده كه مردم را براى كمك به فقيران ترغيب كند...<ref>همان، ص50-51</ref>
#مؤلف پرسيده است كه در اين آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» ''' چرا فعل به‌صورت فعل ماضى (حضّ) نيامده و به شكل مضارع (يحضّ) آمده؟ او خودش پاسخ داده است كه چون فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و اين آيه مى‌خواهد سيره جارى و مستمرّ را بيان كند كه در اين انسان به‌صورت ملكه سوء درآمده است...<ref>همان، ص53</ref>
#مؤلف پرسيده است كه در اين آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» ''' چرا فعل به‌صورت فعل ماضى (حضّ) نيامده و به شكل مضارع (يحضّ) آمده؟ او خودش پاسخ داده است كه چون فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و اين آيه مى‌خواهد سيره جارى و مستمرّ را بيان كند كه در اين انسان به‌صورت ملكه سوء درآمده است...<ref>همان، ص53</ref>
۶۱٬۱۸۹

ویرایش