۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')ك' به ') ک') |
جز (جایگزینی متن - ':م' به ': م') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
نهايتا چيزى كه در مقدمه مورد توجه و دقت قرار گرفته است نفس ناطقه مىباشد. نويسندۀ مقدمه توجهى مبسوط به اين مطلب داشته و نفس ناطقه را از جنبههاى مختلف مورد بررسى قرار داده است او اعضائى از بدن را كه در تفكر و انديشه و تعقل انسان نقشهاى اساسى را ايفا مىكنند نام مىبرد كه به ترتيب عبارتند از: دماغ(مغز)، مخ، مخچه و نخاع. اما اينكه مدركات انسان به چه ترتيبى حاصل مىشوند و حواس ظاهرى و باطنى انسان چه نقشى در آن دارند آخرين مطلبى است كه قبل از شروع كتاب آورده شده است. بعد از اين مقدمات مطالب طرح شده توسط [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] همراه با شرح علامۀ زنجانى دربارۀ بقاى نفس آورده شدهاند.خواجه در اين رساله نخست موجودات را به دو دسته تقسيم نموده است: | نهايتا چيزى كه در مقدمه مورد توجه و دقت قرار گرفته است نفس ناطقه مىباشد. نويسندۀ مقدمه توجهى مبسوط به اين مطلب داشته و نفس ناطقه را از جنبههاى مختلف مورد بررسى قرار داده است او اعضائى از بدن را كه در تفكر و انديشه و تعقل انسان نقشهاى اساسى را ايفا مىكنند نام مىبرد كه به ترتيب عبارتند از: دماغ(مغز)، مخ، مخچه و نخاع. اما اينكه مدركات انسان به چه ترتيبى حاصل مىشوند و حواس ظاهرى و باطنى انسان چه نقشى در آن دارند آخرين مطلبى است كه قبل از شروع كتاب آورده شده است. بعد از اين مقدمات مطالب طرح شده توسط [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] همراه با شرح علامۀ زنجانى دربارۀ بقاى نفس آورده شدهاند.خواجه در اين رساله نخست موجودات را به دو دسته تقسيم نموده است: | ||
الف:موجوداتى كه وضع دارند(يعنى قابل اشارهاند) ب:موجوداتى كه وضع ندارند(قابل اشاره نمىباشند) بعد معناى حلول و چگونگى حلول روح در بدن انسانى را توضيح مىدهد. و مىگويد نفس انسانى داراى معقولاتى است كه وضعى ندارند و تعلق گرفتنشان به بدن بصورت تدبير امور بدن مىباشد.كه اين قوا بعد از سپرى شدن زمانى دچار فرتوتى و ضعف مىگردند اما اينكه موجد اين بدن و قوا چه كسى است را شارح به اين صورت بيان مىكند كه فرض فيلسوف(خواجه) از اين كلام بيان اين نكته مىباشد كه افاضه كنندۀ نفس و علت موجدۀ آن خداوند سبحان است. | الف: موجوداتى كه وضع دارند(يعنى قابل اشارهاند) ب: موجوداتى كه وضع ندارند(قابل اشاره نمىباشند) بعد معناى حلول و چگونگى حلول روح در بدن انسانى را توضيح مىدهد. و مىگويد نفس انسانى داراى معقولاتى است كه وضعى ندارند و تعلق گرفتنشان به بدن بصورت تدبير امور بدن مىباشد.كه اين قوا بعد از سپرى شدن زمانى دچار فرتوتى و ضعف مىگردند اما اينكه موجد اين بدن و قوا چه كسى است را شارح به اين صورت بيان مىكند كه فرض فيلسوف(خواجه) از اين كلام بيان اين نكته مىباشد كه افاضه كنندۀ نفس و علت موجدۀ آن خداوند سبحان است. | ||
خواجه مىگويد بدن و مزاج آن شرط بقاى نفس نيستند زيرا نفس حافظ بدن است و مزاج بدن به تدبير نفس مىباشد اگر بقاى نفس نيز به شرط وجود بدن باشد دور لازم خواهد آمد. | خواجه مىگويد بدن و مزاج آن شرط بقاى نفس نيستند زيرا نفس حافظ بدن است و مزاج بدن به تدبير نفس مىباشد اگر بقاى نفس نيز به شرط وجود بدن باشد دور لازم خواهد آمد. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
[[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | [[رده:اسلام، عرفان، غیره]] | ||
[[رده:کلام و عقاید]] | [[رده:کلام و عقاید]] | ||
[[رده:مباحث خاص کلامی]] | [[رده: مباحث خاص کلامی]] |
ویرایش