پرش به محتوا

عقليات إسلامية: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۵ دسامبر ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'سازي' به 'سازی'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سازي' به 'سازی')
خط ۵۹: خط ۵۹:
1. در اين اثر، تمامى مطالب كتاب ديگر نويسنده به نام «الإسلام و العقل» و همچنين كتاب سومش به نام «شبهات الملحدين و الإجابة عنها» آمده و مباحث ديگرى مانند: «امامت [[امام على(ع)]] بين عقل و قرآن»، «قرآن و فلسفه»، «حسين(ع) و عقل»، «شيعيان دوازده‌امامى و اهل‌بيت(ع)»، «مفاهيم انسانى در كلمات [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]» و «خدا و انسان» را بر آن افزوده است.
1. در اين اثر، تمامى مطالب كتاب ديگر نويسنده به نام «الإسلام و العقل» و همچنين كتاب سومش به نام «شبهات الملحدين و الإجابة عنها» آمده و مباحث ديگرى مانند: «امامت [[امام على(ع)]] بين عقل و قرآن»، «قرآن و فلسفه»، «حسين(ع) و عقل»، «شيعيان دوازده‌امامى و اهل‌بيت(ع)»، «مفاهيم انسانى در كلمات [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]» و «خدا و انسان» را بر آن افزوده است.


2. يكى از مطالب جالب نويسنده چنين است: در سال 1968م، در كتاب «من هنا و هناك» اشاره كردم كه صهيونيست‌ها صدها هزار نسخه از قرآن كريم را چاپ كرده و در بين مسلمانان آسيا و آفريقا توزيع كردند، بعد از آنكه بسيارى از آياتش را تحريف نمودند... و در تاريخ 1970/1/6، در روزنامه «الجمهورية» مصر، مطلبى را خواندم كه متنش چنين است: «قال أحد زعماء الصهيونية: يجب أن نتخذ من القرآن سلاحا مشهورا ضد الإسلام لنقضي عليه، فيرى المسلمون أن الصحيح في القرآن ليس جديدا و أن الجديد فيه ليس صحيحا»؛ يعنى: «يكى از پيشوايان صهيونيسم گفته است كه بايد قرآن را به‌عنوان سلاحى استفاده كنيم و آن را بر ضدّ اسلام به كار بريم تا آن را نابود سازيم و مسلمانان ببينند كه آنچه در قرآن صحيح است، نو نيست و آنچه جديد است، درست نيست»!... سپس نويسنده به نقل از مقاله افشاگر دكتر محمد دياب، تحت عنوان «أخطر من القُنبُلة الذَّرّية»؛ يعنى: «خطرناك‌تر از بمب اتمى»، چنين آورده است: از روزها قبل در برنامه دوم راديو مصر، مردم مطالب همايشى را شنيدند كه درباره تفسير علمى قرآن بحث مى‌كرد و جمعى از استادان دانشگاه در آن، گرفتار لغزش‌هاى خطرناكى بر ضدّ قرآن شدند و پنداشتند كه قرآن با علم سازگار نيست و هدف از اين پندار، جداسازى قرآن از زندگى و تشكيك در علم تفسير است و آنچه از سازمان‌دهى اين همايش و انتخاب شركت‌كنندگان پيداست، آن است كه قصد دشمنى با كتاب الهى داشته‌اند؛ زيرا شركت‌كنندگان، هيچ‌يك از متخصصان علم تفسير قرآن نيستند و هيچ‌يك از دانشمندان صاحب‌نظر براى شركت در آن دعوت نشده است تا به اين افتراها پاسخ دهد... (متن كتاب، ج1، ص176).
2. يكى از مطالب جالب نويسنده چنين است: در سال 1968م، در كتاب «من هنا و هناك» اشاره كردم كه صهيونيست‌ها صدها هزار نسخه از قرآن كريم را چاپ كرده و در بين مسلمانان آسيا و آفريقا توزيع كردند، بعد از آنكه بسيارى از آياتش را تحريف نمودند... و در تاريخ 1970/1/6، در روزنامه «الجمهورية» مصر، مطلبى را خواندم كه متنش چنين است: «قال أحد زعماء الصهيونية: يجب أن نتخذ من القرآن سلاحا مشهورا ضد الإسلام لنقضي عليه، فيرى المسلمون أن الصحيح في القرآن ليس جديدا و أن الجديد فيه ليس صحيحا»؛ يعنى: «يكى از پيشوايان صهيونيسم گفته است كه بايد قرآن را به‌عنوان سلاحى استفاده كنيم و آن را بر ضدّ اسلام به كار بريم تا آن را نابود سازیم و مسلمانان ببينند كه آنچه در قرآن صحيح است، نو نيست و آنچه جديد است، درست نيست»!... سپس نويسنده به نقل از مقاله افشاگر دكتر محمد دياب، تحت عنوان «أخطر من القُنبُلة الذَّرّية»؛ يعنى: «خطرناك‌تر از بمب اتمى»، چنين آورده است: از روزها قبل در برنامه دوم راديو مصر، مردم مطالب همايشى را شنيدند كه درباره تفسير علمى قرآن بحث مى‌كرد و جمعى از استادان دانشگاه در آن، گرفتار لغزش‌هاى خطرناكى بر ضدّ قرآن شدند و پنداشتند كه قرآن با علم سازگار نيست و هدف از اين پندار، جداسازى قرآن از زندگى و تشكيك در علم تفسير است و آنچه از سازمان‌دهى اين همايش و انتخاب شركت‌كنندگان پيداست، آن است كه قصد دشمنى با كتاب الهى داشته‌اند؛ زيرا شركت‌كنندگان، هيچ‌يك از متخصصان علم تفسير قرآن نيستند و هيچ‌يك از دانشمندان صاحب‌نظر براى شركت در آن دعوت نشده است تا به اين افتراها پاسخ دهد... (متن كتاب، ج1، ص176).


3. جالب است كه نويسنده در بحثى تحت عنوان «من كتاب [[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نخست مى‌گويد: «... كتاب مفصل «[[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نوشته دكتر كامل مصطفى شيبى را خواندم و اين كتاب، به‌طور كلى ارزش خواندن دارد؛ هرچند اشتباهاتى هم در آن هست و كدام‌يك از ما در گفتار و رفتار و دريافت و حكم كردنش معصوم است»؟! و بعد داورى كرده و نوشته: «تصوف در پندار من، به هيچ دينى از اديان ارتباطى ندارد؛ همان‌طوركه به هيچ علمى از علوم ارتباطى ندارد و فقط عاملى فردى و نفسانى و سلوكى است، مانند جهاد با نفس اماره و پايدارى در برابر فريب‌ها و قدرتمندى اراده و...»، سپس چنين نوشته: «به‌هرحال، قصدم اين نيست كه معناى تصوف را مشخص كنم و آن را از ساير مفاهيم جدا سازم و من در اين زمينه، مطمئن و متخصص نيستم و قصد اولى من اين است كه از اين كتاب، مطالبى را عرضه كنم كه ارتباط و علاقه‌اى با اهل‌بيت(ع) دارد» (همان، ج2، ص560)؛ شگفت‌آور است كه نويسنده از سويى خودش را متخصص و داور نمى‌داند و از سوى ديگر به داورى منفى و به‌طور كلى و با قاطعيت مى‌پردازد.
3. جالب است كه نويسنده در بحثى تحت عنوان «من كتاب [[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نخست مى‌گويد: «... كتاب مفصل «[[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نوشته دكتر كامل مصطفى شيبى را خواندم و اين كتاب، به‌طور كلى ارزش خواندن دارد؛ هرچند اشتباهاتى هم در آن هست و كدام‌يك از ما در گفتار و رفتار و دريافت و حكم كردنش معصوم است»؟! و بعد داورى كرده و نوشته: «تصوف در پندار من، به هيچ دينى از اديان ارتباطى ندارد؛ همان‌طوركه به هيچ علمى از علوم ارتباطى ندارد و فقط عاملى فردى و نفسانى و سلوكى است، مانند جهاد با نفس اماره و پايدارى در برابر فريب‌ها و قدرتمندى اراده و...»، سپس چنين نوشته: «به‌هرحال، قصدم اين نيست كه معناى تصوف را مشخص كنم و آن را از ساير مفاهيم جدا سازم و من در اين زمينه، مطمئن و متخصص نيستم و قصد اولى من اين است كه از اين كتاب، مطالبى را عرضه كنم كه ارتباط و علاقه‌اى با اهل‌بيت(ع) دارد» (همان، ج2، ص560)؛ شگفت‌آور است كه نويسنده از سويى خودش را متخصص و داور نمى‌داند و از سوى ديگر به داورى منفى و به‌طور كلى و با قاطعيت مى‌پردازد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش