۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'محمد باقر' به 'محمدباقر') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابنرشد خاتمه يافته مىدانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابنرشد برمىداشتند، بررسى آرا و عقايد ابنخلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگنامه هم انجام داده و مقدمه ابنخلدون را جزو منابع شمرده است. | در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابنرشد خاتمه يافته مىدانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابنرشد برمىداشتند، بررسى آرا و عقايد ابنخلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگنامه هم انجام داده و مقدمه ابنخلدون را جزو منابع شمرده است. | ||
اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابنرشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را بهراحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشمپوشى نمايند. چگونه مىتوان شارحان حكمت اشراق، چون سهرهوردى و قطبالدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلالالدين دوانى، [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] | اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابنرشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را بهراحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشمپوشى نمايند. چگونه مىتوان شارحان حكمت اشراق، چون سهرهوردى و قطبالدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلالالدين دوانى، [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت. | ||
غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابنرشد، عمدهترين نقص اين فرهنگنامه به شمار مىرود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابنرشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و همچنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابنرشد است. | غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابنرشد، عمدهترين نقص اين فرهنگنامه به شمار مىرود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابنرشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و همچنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابنرشد است. | ||
در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتادهاند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آنكه، التحصيل جامعترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] | در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتادهاند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آنكه، التحصيل جامعترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] است. هيچيك از رسائل [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زكرياى رازى]]، به عنوان اولين فيلسوف [[ارسطو]]ستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، فلسفه [[ارسطو]] جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است. | ||
همچنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفتهاست. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابنحزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابنسينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آنكه، آثار اصلى ابنرشد همه جزو منابع قرار گرفتهاند و بهطور مكرر نيز در فرهنگنامه به آنها ارجاع شده است. | همچنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفتهاست. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابنحزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابنسينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آنكه، آثار اصلى ابنرشد همه جزو منابع قرار گرفتهاند و بهطور مكرر نيز در فرهنگنامه به آنها ارجاع شده است. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
#بىتوجهى به اشتراك لفظى: اصطلاحاتى كه مشترك لفظىاند، در حقيقت يك اصطلاح نيستند، بلكه به تعداد معانى، اصطلاح دارند و در يك فرهنگ تخصصى، تفكيك اين اصطلاحها از يكديگر لازم است، اما در اين فرهنگ اين كار انجام نشده است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، عمده عبارتهاى ذكر شده معطوف به علم، به معناى يكى از احوالنفس است. | #بىتوجهى به اشتراك لفظى: اصطلاحاتى كه مشترك لفظىاند، در حقيقت يك اصطلاح نيستند، بلكه به تعداد معانى، اصطلاح دارند و در يك فرهنگ تخصصى، تفكيك اين اصطلاحها از يكديگر لازم است، اما در اين فرهنگ اين كار انجام نشده است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، عمده عبارتهاى ذكر شده معطوف به علم، به معناى يكى از احوالنفس است. | ||
#ذكر اصطلاحات نامناسب: مؤلف، چهار اصطلاح علت، علل، علت و معلول و معلول را جداگانه آورده است. در حالى كه اكثر متونى كه ذيل اين چهار عنوان ذكر شده، يكسان و تكرارىاند. در حقيقت، كافى بود اصطلاح علت ذكر شود و اين متون، ذيل آن قرار داده شوند و نيازى به تكرار چهارباره متون مربوط به علت نبود. | #ذكر اصطلاحات نامناسب: مؤلف، چهار اصطلاح علت، علل، علت و معلول و معلول را جداگانه آورده است. در حالى كه اكثر متونى كه ذيل اين چهار عنوان ذكر شده، يكسان و تكرارىاند. در حقيقت، كافى بود اصطلاح علت ذكر شود و اين متون، ذيل آن قرار داده شوند و نيازى به تكرار چهارباره متون مربوط به علت نبود. | ||
#فقدان عبارتهاى لازم: براى اعتماد به فرهنگنامهها، بايد مطمئن بود آنچه در گستره فرهنگنامه قرار مىگيرد مورد تحقيق قرار گرفته و همه متون استيفا شده است، اما در فرهنگنامهاى كه محل بحث ما است، اين شرط مفقود است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخررازى]] | #فقدان عبارتهاى لازم: براى اعتماد به فرهنگنامهها، بايد مطمئن بود آنچه در گستره فرهنگنامه قرار مىگيرد مورد تحقيق قرار گرفته و همه متون استيفا شده است، اما در فرهنگنامهاى كه محل بحث ما است، اين شرط مفقود است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخررازى]] عبارتهايى ذكر شده كه به رغم تعددشان، اولاً، كمتر از نيمى از عبارتهاى المباحث، درباره اين اصطلاح را شامل مىشود و ثانياً، مهمتر اينكه عبارتهاى ديگر [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخررازى]] كه نشان مىدهند او نظريهاى غير از نظريه مشهور داشته، از قلم افتاده است؛ در عوض، عبارتهايى از [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخررازى]] در اين فرهنگنامه ذكر شدهاند كه برخى صراحت در نظر مشهور؛ يعنی «حصول صورت معلوم نزد عالم» دارد و موهم اين است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخررازى]] هم قائل به نظريه مشهور در باب حقيقت علم بوده است. | ||
#فقدان اصطلاحات لازم: در همين رابطه مىتوان از اصطلاحاتى ياد كرد كه در منابع اين فرهنگنامه هست، ولى مؤلف از آنها غفلت كرده است؛ مثلاً اصطلاح«علت قريبه» در الهيات شفا آمده است، ولى در اين فرهنگنامه ذكر نشده است. همچنين «علت بالفعل» نيامده اما اصطلاح مقابل آن؛ يعنی «علت بالقوه» در اين فرهنگ آمده است. | #فقدان اصطلاحات لازم: در همين رابطه مىتوان از اصطلاحاتى ياد كرد كه در منابع اين فرهنگنامه هست، ولى مؤلف از آنها غفلت كرده است؛ مثلاً اصطلاح«علت قريبه» در الهيات شفا آمده است، ولى در اين فرهنگنامه ذكر نشده است. همچنين «علت بالفعل» نيامده اما اصطلاح مقابل آن؛ يعنی «علت بالقوه» در اين فرهنگ آمده است. | ||
#تكرار عبارتها و فقدان نظام ارجاعات: اين ايراد موجب تكرارهاى بسيارى شده كه حجم زيادى از اين كتاب را تشكيل مىدهند؛ براى مثال، در مواردى كه يك اصطلاح اقسامى دارد، به جاى اينكه متون مربوط به اقسام فقط ذيل اصطلاح خود آن اقسام ذكر شود، ذيل اصطلاح مقسم هم ذكر شده است؛ مثلاً، عبارت ذيل اصطلاح«علم حِكمى»، ذيل اصطلاحهای «علم عملى» و «علم نظرى» هم تكرار شده است. | #تكرار عبارتها و فقدان نظام ارجاعات: اين ايراد موجب تكرارهاى بسيارى شده كه حجم زيادى از اين كتاب را تشكيل مىدهند؛ براى مثال، در مواردى كه يك اصطلاح اقسامى دارد، به جاى اينكه متون مربوط به اقسام فقط ذيل اصطلاح خود آن اقسام ذكر شود، ذيل اصطلاح مقسم هم ذكر شده است؛ مثلاً، عبارت ذيل اصطلاح«علم حِكمى»، ذيل اصطلاحهای «علم عملى» و «علم نظرى» هم تكرار شده است. |
ویرایش