۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پورجوادي، نصرالله ' به 'پورجوادی، نصرالله') |
(لینک درون متنی) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class= | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:NUR13838J1.jpg|بندانگشتی|حکیمنامه ]] | [[پرونده:NUR13838J1.jpg|بندانگشتی|حکیمنامه ]] | ||
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right" | {| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right" | ||
|+ | |+ | ||
|- | |- | ||
! نام کتاب!! data-type= | ! نام کتاب!! data-type="bookName" |حکیمنامه | ||
|- | |- | ||
|نام های دیگر کتاب | |نام های دیگر کتاب | ||
|data-type= | | data-type="otherBookNames" |اجتماع علامه | ||
«ذيل سير العباد» و اشعار ديگر | «ذيل سير العباد» و اشعار ديگر | ||
|- | |- | ||
|پدیدآورندگان | |پدیدآورندگان | ||
|data-type= | | data-type="authors" |[[رازي، اوحد الدين]] (نويسنده) | ||
[[پورجوادی، نصرالله]] (محقق و مصحح) | [[پورجوادی، نصرالله]] (محقق و مصحح) | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
|- | |- | ||
|زبان | |زبان | ||
|data-type= | | data-type="language" | فارسي | ||
|- | |- | ||
|کد کنگره | |کد کنگره | ||
|data-type= | | data-type="congeressCode" style="direction:ltr" |PIR 5149/5 /ح8 | ||
|- | |- | ||
|موضوع | |موضوع | ||
|data-type= | | data-type="subject" |شعر عرفاني - قرن 7 ق. | ||
عرفان - متون قديمي تا قرن 14 | عرفان - متون قديمي تا قرن 14 | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|- | |- | ||
|ناشر | |ناشر | ||
|data-type= | | data-type="publisher" |موسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران | ||
|- | |- | ||
|مکان نشر | |مکان نشر | ||
|data-type= | | data-type="publishPlace" | ايران - تهران | ||
|- | |- | ||
||سال نشر | ||سال نشر | ||
|ata-type= | | ata-type="publishYear" |مجلد1: 1384ش , | ||
|-class= | |- class="articleCode" | ||
|کد اتوماسیون | |کد اتوماسیون | ||
|data-type= | | data-type="automationCode" |AUTOMATIONCODE13838AUTOMATIONCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''حکیمنامه''' یا «اجتماع علامه» تألیف اوحدالدین رازی از حکمای قرن هفتم، کتابی فلسفی با مایههای عرفانی است که به نثر و نظم فارسی تألیف شده است. به این اثر دو مثنوی از نویسنده با نام «ذیل سیر العباد» و «تبدل صورتها» و سه رباعی ضمیمه شده است. تصحیح و تحقیق اثر توسط نصرالله پورجوادی انجام گرفته است. | '''حکیمنامه''' یا «اجتماع علامه» تألیف اوحدالدین رازی از حکمای قرن هفتم، کتابی فلسفی با مایههای عرفانی است که به نثر و نظم فارسی تألیف شده است. به این اثر دو مثنوی از نویسنده با نام «ذیل سیر العباد» و «تبدل صورتها» و سه رباعی ضمیمه شده است. تصحیح و تحقیق اثر توسط [[پورجوادی، نصرالله|نصرالله پورجوادی]] انجام گرفته است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
بخش دوم حاوی ذیل سیرالعباد، مثنوی درباره تبدل صورتها و رباعیهاست. | بخش دوم حاوی ذیل سیرالعباد، مثنوی درباره تبدل صورتها و رباعیهاست. | ||
در پیوست کتاب نیز مثنوی خواجهنصیرالدین طوسی آمده که ادامه مثنوی اوحدالدین رازی است. | در پیوست کتاب نیز مثنوی [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسی]] آمده که ادامه مثنوی اوحدالدین رازی است. | ||
==گزارش محتوا= | ==گزارش محتوا= | ||
اینکه چرا مؤلف این اثر را اجتماع علامه نامیده است؟ به نظر میرسد که نویسنده در اینجا لفظ «اجتماع» را به معنای تألیف یا گردآوری بهکار برده است. خود مؤلف «جمع آوردن» را به معنای تألیف کردن به کار برده (ص43) و در زمان او این فعل به معنای تألیف یا گردآوری کردن یا نوشتن و «جامع» به معنای گردآورنده یا مؤلف بهکار رفته است. مراد مؤلف از «علامه» هم ظاهراً خود اوست که در این کتاب از زبان عقل کل سخن میگوید و همینطور منظور او از حکیم خودش است بنابراین اجتماع علامه تقریباً به همان معنای حکیمنامه است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12-11</ref>. | اینکه چرا مؤلف این اثر را اجتماع علامه نامیده است؟ به نظر میرسد که نویسنده در اینجا لفظ «اجتماع» را به معنای تألیف یا گردآوری بهکار برده است. خود مؤلف «جمع آوردن» را به معنای تألیف کردن به کار برده (ص43) و در زمان او این فعل به معنای تألیف یا گردآوری کردن یا نوشتن و «جامع» به معنای گردآورنده یا مؤلف بهکار رفته است. مراد مؤلف از «علامه» هم ظاهراً خود اوست که در این کتاب از زبان عقل کل سخن میگوید و همینطور منظور او از حکیم خودش است بنابراین اجتماع علامه تقریباً به همان معنای حکیمنامه است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12-11</ref>. | ||
حکیمنامه یا اجتماع علامه کتابی است فلسفی با مایههای عرفانی و اوحدالدین در آن سعی کرده است مراتب موجودات را از مبدأ تکوین تا عالم جسمانی و مادی شرح دهد و بهاینترتیب مسیر حرکت و بازگشت نفس ناطقه را به مبدأ نشان دهد. از این حیث کتاب رازی مانند کتابهای حی بن یقظان، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] و سیر العباد سنایی است، هرچند که کتاب او را نمیتوان یک داستان تمثیلی فلسفی به معنی دقیق لفظ دانست. نفس در این کتاب به سفر عقلی نمیپردازد، بلکه با عقل گفتگو میکند و لذا این کتاب را میتوان اثری زبان حالی دانست، چه رازی مطلب خود را با استفاده از شگرد ادبیی که در عصر او متداول شده بود، یعنی زبان حال، بیان کرده است<ref>ر.ک: همان، ص16-15</ref>. | |||
نفس ناطقه که خود را مستعد سفر روحانی میبیند به دنبال راه و وسیلهای میگردد برای رفتن به این سفر که ناگهان عقل کل که عقل نخستین است به زبان حال به او میگوید که تا قابلیت سفر روحانی را پیدا نکند و به امور دنیوی و سخنانی که مردم دون درباره او خواهند گفت بیاعتنا نشود، محال است که به مطلوب برسد. در اینجا عقل به حکایت زبان حالی لاکپشت و دو بط که در کلیله و دمنه آمده است اشاره میکند. بطان برای اینکه لاکپشت یا باخه را با خود ببرند، چوبی میآورند و از او میخواهند که آن را محکم به دندان بگیرد و به سخنان مردمان التفاتی نکند. چون به هوا پرواز میکنند، مردم از پایین میگویند که «بطان باخه میبرند». ابتدا چیزی نمیگوید ولی سرانجام بیطاقت میشود و میگوید: «تا کور شوید». دهان گشودن باخه همان و افتادن او همان<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص21</ref>. | نفس ناطقه که خود را مستعد سفر روحانی میبیند به دنبال راه و وسیلهای میگردد برای رفتن به این سفر که ناگهان عقل کل که عقل نخستین است به زبان حال به او میگوید که تا قابلیت سفر روحانی را پیدا نکند و به امور دنیوی و سخنانی که مردم دون درباره او خواهند گفت بیاعتنا نشود، محال است که به مطلوب برسد. در اینجا عقل به حکایت زبان حالی لاکپشت و دو بط که در کلیله و دمنه آمده است اشاره میکند. بطان برای اینکه لاکپشت یا باخه را با خود ببرند، چوبی میآورند و از او میخواهند که آن را محکم به دندان بگیرد و به سخنان مردمان التفاتی نکند. چون به هوا پرواز میکنند، مردم از پایین میگویند که «بطان باخه میبرند». ابتدا چیزی نمیگوید ولی سرانجام بیطاقت میشود و میگوید: «تا کور شوید». دهان گشودن باخه همان و افتادن او همان<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص21</ref>. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
دومین مثنوی اوحدالدین رازی نیز که درباره تبدل صورتهاست، جنبه فلسفی دارد. اوحدالدین سعی کرده است برای توضیح مفهوم صورت نوعی هر چیز که ذاتی آن است و صورتهای فرعی که عارض یکچیز میشود، داستانی خیالی خلق کند. زمان وقوع این داستان هم دی یا دیروز است، همانطور که زمان حکایت زبان حال ذیل سیر العباد نیز دی بود. شاعر تکه مومی را که صورتی بر آن نقش کرده است به کودکی میدهد. کودک موم را میگیرد و به خانه میبرد. او گمان میکند که صورتی که در آن موم است صورت نوعی و ذاتی است و شاعر برای اینکه او را از این پندار به درآورد موم را از آن کودک میستاند و آن شکل یا نقش را نابود میکند و نقشی دیگر بر آن میزند و.... تا اینجا رازی سعی کرده است مسئله فلسفی خود را مطرح کند. موم صورتی دارد و آن صورت از میان میرود ولی خود موم از میان نمیرود و چون هنوز هم موم هست، پس باید صورت و ماده هر دو در او جمع باشد. ولی چطور ممکن است که یکچیز هم دارای صورت باشد و هم نباشد. پاسخ رازی به این مسئله که در دنباله داستان آمده این است که موم فینفسه صورتی دارد که صورت نوعی یا صورت ذاتی است و موم خود قائم به آن صورت است و نمیتوان آن را از او گرفت. ولی درعینحال، موم صورتی فرعی هم به خود میگیرد و این صورت فرعی که شکلی خاص است عارضی است و زمانی از بین میرود ولی باز شکل دیگری به جان آن مینشیند؛ بنابراین، موم هم دارای صورت نوعی یا ذاتی است و هم دارای شکل یعنی صورت عارضی و فرعی و درحالیکه صورت نوعی دائمی است، صورت عارضی یا فرعی متبدل میشود و موم به اشکال مختلف درمیآید. مسئلهای که رازی مطرح کرده است مسئله فلسفی سادهای است و او ظاهراً با خلق این داستان و طرح مسئله بهصورت ادبی بیشتر خواسته است تفنن کند<ref>ر.ک: همان، ص30-28</ref>. | دومین مثنوی اوحدالدین رازی نیز که درباره تبدل صورتهاست، جنبه فلسفی دارد. اوحدالدین سعی کرده است برای توضیح مفهوم صورت نوعی هر چیز که ذاتی آن است و صورتهای فرعی که عارض یکچیز میشود، داستانی خیالی خلق کند. زمان وقوع این داستان هم دی یا دیروز است، همانطور که زمان حکایت زبان حال ذیل سیر العباد نیز دی بود. شاعر تکه مومی را که صورتی بر آن نقش کرده است به کودکی میدهد. کودک موم را میگیرد و به خانه میبرد. او گمان میکند که صورتی که در آن موم است صورت نوعی و ذاتی است و شاعر برای اینکه او را از این پندار به درآورد موم را از آن کودک میستاند و آن شکل یا نقش را نابود میکند و نقشی دیگر بر آن میزند و.... تا اینجا رازی سعی کرده است مسئله فلسفی خود را مطرح کند. موم صورتی دارد و آن صورت از میان میرود ولی خود موم از میان نمیرود و چون هنوز هم موم هست، پس باید صورت و ماده هر دو در او جمع باشد. ولی چطور ممکن است که یکچیز هم دارای صورت باشد و هم نباشد. پاسخ رازی به این مسئله که در دنباله داستان آمده این است که موم فینفسه صورتی دارد که صورت نوعی یا صورت ذاتی است و موم خود قائم به آن صورت است و نمیتوان آن را از او گرفت. ولی درعینحال، موم صورتی فرعی هم به خود میگیرد و این صورت فرعی که شکلی خاص است عارضی است و زمانی از بین میرود ولی باز شکل دیگری به جان آن مینشیند؛ بنابراین، موم هم دارای صورت نوعی یا ذاتی است و هم دارای شکل یعنی صورت عارضی و فرعی و درحالیکه صورت نوعی دائمی است، صورت عارضی یا فرعی متبدل میشود و موم به اشکال مختلف درمیآید. مسئلهای که رازی مطرح کرده است مسئله فلسفی سادهای است و او ظاهراً با خلق این داستان و طرح مسئله بهصورت ادبی بیشتر خواسته است تفنن کند<ref>ر.ک: همان، ص30-28</ref>. | ||
داستان خیالی اوحدالدین توجه خواجهنصیرالدین طوسی را به خود جلب کرده و مثنوی دیگری سروده و در آن مسئله خلقت عالم و بازگشت همهچیز به ذات حقتعالی را مطرح کرده است مسئلهای که موردعلاقه رازی هم بوده چنانکه وی خود هم در حکیمنامه و هم در ذیل سیرالعباد بدان پرداخته است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص28</ref>. | داستان خیالی اوحدالدین توجه [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسی]] را به خود جلب کرده و مثنوی دیگری سروده و در آن مسئله خلقت عالم و بازگشت همهچیز به ذات حقتعالی را مطرح کرده است مسئلهای که موردعلاقه رازی هم بوده چنانکه وی خود هم در حکیمنامه و هم در ذیل سیرالعباد بدان پرداخته است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص28</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
ویرایش