۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
3. گروهى كه بههيچوجه به ظاهر دين كارى ندارند و دين و قوانين آن را نسخشده مىپندارند و جز توحيد، هيچ چيزى را نمىپذيرند؛ ايشان خود را «موحده» و «دروز» مىخوانند. | 3. گروهى كه بههيچوجه به ظاهر دين كارى ندارند و دين و قوانين آن را نسخشده مىپندارند و جز توحيد، هيچ چيزى را نمىپذيرند؛ ايشان خود را «موحده» و «دروز» مىخوانند. | ||
بااينكه اسماعيليان در تاريخ خود اين همه دست به پسگرايى زدند، ولى بااينهمه تا اندازهاى رنگ فلسفى و بوى خردگرايى در ايشان (برخى گروههاى آنها) مانده است. پس در برخى از دانشمندان تا اندازهاى آزادى انديشه و ذوق فلسفى ديده مىشود كه در برابر آنها، نويسندگان نوين ايشان هستند» | بااينكه اسماعيليان در تاريخ خود اين همه دست به پسگرايى زدند، ولى بااينهمه تا اندازهاى رنگ فلسفى و بوى خردگرايى در ايشان (برخى گروههاى آنها) مانده است. پس در برخى از دانشمندان تا اندازهاى آزادى انديشه و ذوق فلسفى ديده مىشود كه در برابر آنها، نويسندگان نوين ايشان هستند».<ref>ر. ك.: مقدمه كتاب، ص هفت - هشت</ref> | ||
2. گفتنى است كه در مقدمه دكتر [[منزوی، علی نقی|علىنقى منزوى]] (پدر مترجم)، رگههايى از گرايش افراطى شعوبيت (عربستيزى) مشاهده مىشود؛ بهعنوان مثال دكتر منزوى نوشته است: «جهانبينى هرمى ساسانيان در يورش تازيان، بهظاهر نابود مىشود، ولى پايههاى آن در انديشه مردم ساده كوچه و بازار پايدار مىماند تا آنكه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در سده چهارم هجرت (260 - 339 برابر با 874 - 950م) از آسياى ميانه برمىخيزد و در خراسان بزرگ در كانون گنوسيزم اسلامى ايرانى پرورش مىيابد... و پس از آشنايى با شيوه و فلسفه سياسى حكومت ساسانيان، گنوسيزم را به زبان تازى (البته ناگزيرانه) مىنگارد و آن را «آراء أهل المدينة الفاضلة» نام مىگذارد. وى يادداشتهاى خود را از روى منابع خداينامكهاى مانده روزگار خود كه در دسترس داشته، گردآورى مىكند و براى آيندگان نگاه مىدارد، سپس سهروردى (549 - 587ق برابر با 1154 - 1194م) هرم اجتماعى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] را در هرم فراختر فلسفه خود مىگنجاند و كپى اسلامى «شيدان شيد - تمه» را بهگونه «نور الأنوار - غسق» درمىآورد و بىهراس از خشم جانسوز فرمانروايان كرد تازىگرا در شام براى نسبت دادن اين فلسفه به انديشهوران راستين آن «فيلسوفان خسروانى»، بىباكانه جان و جوانى خود را در اين راه مىبازد...» | 2. گفتنى است كه در مقدمه دكتر [[منزوی، علی نقی|علىنقى منزوى]] (پدر مترجم)، رگههايى از گرايش افراطى شعوبيت (عربستيزى) مشاهده مىشود؛ بهعنوان مثال دكتر منزوى نوشته است: «جهانبينى هرمى ساسانيان در يورش تازيان، بهظاهر نابود مىشود، ولى پايههاى آن در انديشه مردم ساده كوچه و بازار پايدار مىماند تا آنكه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در سده چهارم هجرت (260 - 339 برابر با 874 - 950م) از آسياى ميانه برمىخيزد و در خراسان بزرگ در كانون گنوسيزم اسلامى ايرانى پرورش مىيابد... و پس از آشنايى با شيوه و فلسفه سياسى حكومت ساسانيان، گنوسيزم را به زبان تازى (البته ناگزيرانه) مىنگارد و آن را «آراء أهل المدينة الفاضلة» نام مىگذارد. وى يادداشتهاى خود را از روى منابع خداينامكهاى مانده روزگار خود كه در دسترس داشته، گردآورى مىكند و براى آيندگان نگاه مىدارد، سپس سهروردى (549 - 587ق برابر با 1154 - 1194م) هرم اجتماعى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] را در هرم فراختر فلسفه خود مىگنجاند و كپى اسلامى «شيدان شيد - تمه» را بهگونه «نور الأنوار - غسق» درمىآورد و بىهراس از خشم جانسوز فرمانروايان كرد تازىگرا در شام براى نسبت دادن اين فلسفه به انديشهوران راستين آن «فيلسوفان خسروانى»، بىباكانه جان و جوانى خود را در اين راه مىبازد...».<ref>همان، ص سه - چهار</ref> | ||
همين گرايش در مطالب مترجم درپاورقىها نيز جلوهگر شده است؛ بهعنوان مثال او نوشته است: «انگيزه تكيه سلجوقيان بر نيروهاى يادشده آن بود كه ايرانيان از نخستين سده، اسلام را به شكل گنوسيستى و توحيد اشراقى پدران زردشتى خود پذيرفته بودند كه با توحيد عددى سنّى عربهاى حاكم ناسازگار بود. سپس انديشمندان آزادىخواه ايران اين گنوسيسم اسلامى را به شكل سلاح ايدئولوژيك براى رفض و طرد عرب به كار گرفتند و حكومتهاى ايرانى گنوسيست مسلمان (طاهرى، صفارى، سامانى) تشكيل دادند» | همين گرايش در مطالب مترجم درپاورقىها نيز جلوهگر شده است؛ بهعنوان مثال او نوشته است: «انگيزه تكيه سلجوقيان بر نيروهاى يادشده آن بود كه ايرانيان از نخستين سده، اسلام را به شكل گنوسيستى و توحيد اشراقى پدران زردشتى خود پذيرفته بودند كه با توحيد عددى سنّى عربهاى حاكم ناسازگار بود. سپس انديشمندان آزادىخواه ايران اين گنوسيسم اسلامى را به شكل سلاح ايدئولوژيك براى رفض و طرد عرب به كار گرفتند و حكومتهاى ايرانى گنوسيست مسلمان (طاهرى، صفارى، سامانى) تشكيل دادند».<ref>همان، ص 7 - 8، پاورقى 1.m.</ref> | ||
3. نويسنده در مورد سياست داخلى دولت اسماعيلى چنين نوشته است: «موقعيت داخلى دولت اسماعيلى، با سلطنت ارثى كيا بزرگ اميد و نوادگان او تا پايان وجود اين دولت، قرار گرفتن كياها در پستهاى مهم جنگى و ادارى، نفوذ فئودالهاى ترك، ادارهكنندگان سلجوقى و فئودالهاى محلى ايرانى در محافل حاكمه اسماعيلى، پيدايش تفاوت شديد مالى در افراد جامعه اسماعيلى، كه نارضايتى عميق اسماعيليان ساده را سبب شد، مشخص مىشود. پس از مرگ حسن صباح، كيا بزرگ اميد، فرمانرواى دولت الموت شد (1124 - 1138م / 518 - 532ق). درباره كيا بزرگ اميد نخستين بار در «سرگذشت سيدنا» هنگام گرفتن دژ لمهسر بهوسيله اسماعيليان در 20 ذىقعده 489ق (10 نوامبر 1096م) ياد شده است. او آن عمليات را رهبرى كرده بود» | 3. نويسنده در مورد سياست داخلى دولت اسماعيلى چنين نوشته است: «موقعيت داخلى دولت اسماعيلى، با سلطنت ارثى كيا بزرگ اميد و نوادگان او تا پايان وجود اين دولت، قرار گرفتن كياها در پستهاى مهم جنگى و ادارى، نفوذ فئودالهاى ترك، ادارهكنندگان سلجوقى و فئودالهاى محلى ايرانى در محافل حاكمه اسماعيلى، پيدايش تفاوت شديد مالى در افراد جامعه اسماعيلى، كه نارضايتى عميق اسماعيليان ساده را سبب شد، مشخص مىشود. پس از مرگ حسن صباح، كيا بزرگ اميد، فرمانرواى دولت الموت شد (1124 - 1138م / 518 - 532ق). درباره كيا بزرگ اميد نخستين بار در «سرگذشت سيدنا» هنگام گرفتن دژ لمهسر بهوسيله اسماعيليان در 20 ذىقعده 489ق (10 نوامبر 1096م) ياد شده است. او آن عمليات را رهبرى كرده بود».<ref>متن كتاب، ص 201</ref> | ||
4. نويسنده در پايان تأكيد كرده است كه علت نابودى دولت اسماعيلى نهتنها سياست خائنانه محافل حاكمه و نهتنها برترى عددى ارتش مغولان و بهتر بودن تكنيك و اسلحه آنان بود، بلكه علت اصلى آن بود كه ايدئالهاى اجتماعى خيزشهاى مردمى در دوره فئوداليسم در جهت گذشته بازگشتناپذير بود. اين ايدئالها عبارت بودند از آرزوهاى غير واقعى درباره بازگشت به جامعه بىطبقه با برابرى اموال و نبودن استثمار انسان از انسان. | 4. نويسنده در پايان تأكيد كرده است كه علت نابودى دولت اسماعيلى نهتنها سياست خائنانه محافل حاكمه و نهتنها برترى عددى ارتش مغولان و بهتر بودن تكنيك و اسلحه آنان بود، بلكه علت اصلى آن بود كه ايدئالهاى اجتماعى خيزشهاى مردمى در دوره فئوداليسم در جهت گذشته بازگشتناپذير بود. اين ايدئالها عبارت بودند از آرزوهاى غير واقعى درباره بازگشت به جامعه بىطبقه با برابرى اموال و نبودن استثمار انسان از انسان. | ||
در چند دهه نخستين تاريخ جامعه اسماعيلى، تارك دنيايى و سادگى همگانى در زندگى و برابرى در پخش دستاوردها ويژگى آن بود، امّا آنها نمىتوانست زياد ادامه داشته باشد. جامعه و دولت اسماعيلى در ميان جامعه فئودالى به وجود آمد و مستحكم شد و رشد آن راهى بهجز راه فئودالى نداشت. تراژدى تاريخى آن در اين بود» | در چند دهه نخستين تاريخ جامعه اسماعيلى، تارك دنيايى و سادگى همگانى در زندگى و برابرى در پخش دستاوردها ويژگى آن بود، امّا آنها نمىتوانست زياد ادامه داشته باشد. جامعه و دولت اسماعيلى در ميان جامعه فئودالى به وجود آمد و مستحكم شد و رشد آن راهى بهجز راه فئودالى نداشت. تراژدى تاريخى آن در اين بود».<ref>همان، ص 305</ref> | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
براى كتاب حاضر، افزون بر فهرست تفصيلى مطالب | براى كتاب حاضر، افزون بر فهرست تفصيلى مطالب.<ref>مقدمه كتاب، ص بدون شماره، دو صفحه قبل از صفحه يك</ref>در پايان كتاب، فهرستهاى فنى (كتابنامه اسماعيليان، نامهاى كسان، فهرست نامهها و مقالهها، نام جاىها) فراهم آمده است.<ref>متن كتاب، ص 307 - 372</ref> | ||
متأسفانه نويسنده و مترجم، ساير مشخصات مانند مكان و تاريخ آغاز نگارش و ترجمه كتاب حاضر را مشخص نكردهاند. | متأسفانه نويسنده و مترجم، ساير مشخصات مانند مكان و تاريخ آغاز نگارش و ترجمه كتاب حاضر را مشخص نكردهاند. | ||
كتاب حاضر، مستند است و نويسنده، ارجاعاتش را بهصورت درونمتنى | كتاب حاضر، مستند است و نويسنده، ارجاعاتش را بهصورت درونمتنى.<ref>بهعنوان مثال، ر. ك.: همان، ص 7 و...</ref>و مترجم بهصورت پاورقى در پايان هر صفحه.<ref>مثلاً ر. ك.: همان، ص 7، پاورقى 1.M و...</ref>آورده است. | ||
مترجم گاه پاورقىهايى نوشته و توضيحاتى در مورد مطالب كتاب افزوده | مترجم گاه پاورقىهايى نوشته و توضيحاتى در مورد مطالب كتاب افزوده.<ref>مثلاً ر. ك.: همان، ص 50، پاورقى 1.m</ref>و گاه انتقادى.<ref>بهعنوان مثال، ر. ك.: همان، ص 51، پاورقى 2.m و ص 248، پاورقى 1.m</ref>مطرح كرده است. | ||
مترجم محترم براى كتاب حاضر مقدمه ننوشته و اهداف و مشخصات ترجمهاش را توضيح نداده است جز آنكه ترجمه حاضر را در تاريخ پنجم بهمن 1368ش، به پايان برده است | مترجم محترم براى كتاب حاضر مقدمه ننوشته و اهداف و مشخصات ترجمهاش را توضيح نداده است جز آنكه ترجمه حاضر را در تاريخ پنجم بهمن 1368ش، به پايان برده است.<ref>همان، ص 305</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش