پرش به محتوا

ابوحيان الأندلسي، منهجه التفسيري: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن تیمیه' به 'ابن تیمیه '
جز (جایگزینی متن - ' »' به '»')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ابن تیمیه' به 'ابن تیمیه ')
خط ۵۳: خط ۵۳:
دومین دوره، عهد اموی است که از سال 138 تا 422 ق. طول کشید و اندلس در آن قدرت زیادی گرفت و با بغداد که در این دوره پایتخت عباسیان بود رقابت داشت. عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان به کمک بربرها توانست سلطه بنی‌عباس را از اندلس زایل کند و دولت اموی جدید تأسیس کند. حکومت امویان بر اندلس در زمان عبدالرحمن ثالث، الناصر لدین الله به اوج قدرت خودش رسید. <ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref> در اواخر عهد اموی و با ضعف سلطنت آنان رؤسای ولایات به طبل استقلال کوبیدند و دولت‌های ملوک‌الطوایفی‌ای را تشکیل دادند که زیریه در غرناطه، حمودیه در قرطبه و مالقه، هودیه در سرقسطه، عامریه در بلنسیه، عبّادیه در اشبیلیه، بنی افطی در بطلیوس، جهوریه در قرطبه و ذوالنون در طلیطله از مهم‌ترین آنان هستند.<ref>ر.ک: همان، ص11-12</ref> پس از 541 ق. مسیحیان، دولت‌های اندلسیان مسلمان را یکی پس از دیگری فتح کردند.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> گره خوردن حیات سیاسی اندلسیان با درگیری‌های عرب و بربر و حیات اجتماعی‌شان با موسیقی، حیات فنی‌شان با ساختمان‌های مجلل و تشویق مردم به علم‌آموزی و احترام گذاشتن به عالمان، داشتن مذهب مالکی و مخالفت شدید با فلسفه و تنجیم، رواج سریع زبان عربی به‌عنوان زبان علمی آنان و مهیاسازی بستر علم و فرهنگ برای مسلمانان در آن سامان(مغرب اسلامی) مانند مشرق اسلامی، تقلید شدید آنان از مشرق اسلامی و... از مباحث مطرح شده در این قسمت از کتاب است.<ref>ر.ک: همان، ص13-27</ref>
دومین دوره، عهد اموی است که از سال 138 تا 422 ق. طول کشید و اندلس در آن قدرت زیادی گرفت و با بغداد که در این دوره پایتخت عباسیان بود رقابت داشت. عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان به کمک بربرها توانست سلطه بنی‌عباس را از اندلس زایل کند و دولت اموی جدید تأسیس کند. حکومت امویان بر اندلس در زمان عبدالرحمن ثالث، الناصر لدین الله به اوج قدرت خودش رسید. <ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref> در اواخر عهد اموی و با ضعف سلطنت آنان رؤسای ولایات به طبل استقلال کوبیدند و دولت‌های ملوک‌الطوایفی‌ای را تشکیل دادند که زیریه در غرناطه، حمودیه در قرطبه و مالقه، هودیه در سرقسطه، عامریه در بلنسیه، عبّادیه در اشبیلیه، بنی افطی در بطلیوس، جهوریه در قرطبه و ذوالنون در طلیطله از مهم‌ترین آنان هستند.<ref>ر.ک: همان، ص11-12</ref> پس از 541 ق. مسیحیان، دولت‌های اندلسیان مسلمان را یکی پس از دیگری فتح کردند.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> گره خوردن حیات سیاسی اندلسیان با درگیری‌های عرب و بربر و حیات اجتماعی‌شان با موسیقی، حیات فنی‌شان با ساختمان‌های مجلل و تشویق مردم به علم‌آموزی و احترام گذاشتن به عالمان، داشتن مذهب مالکی و مخالفت شدید با فلسفه و تنجیم، رواج سریع زبان عربی به‌عنوان زبان علمی آنان و مهیاسازی بستر علم و فرهنگ برای مسلمانان در آن سامان(مغرب اسلامی) مانند مشرق اسلامی، تقلید شدید آنان از مشرق اسلامی و... از مباحث مطرح شده در این قسمت از کتاب است.<ref>ر.ک: همان، ص13-27</ref>


فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان می‌پردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان می‌کند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]]  جیانی نفزی ذکر می‌کند و می‌نویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند [[ابوالفداء، اسماعیل بن علی|ابوالفداء]]  و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیده‌اند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلاف‌نظر ابوحیان و ابن تیمیه و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیت‌های وی در ادبیات در مصر و سفرش پس‌ازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... می‌نویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محی‌الدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشته‌های دینی وی در فنون مختلف را نام می‌برد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref>
فصل دوم کتاب به معرفی ابوحیان می‌پردازد. نویسنده در این فصل نسب وی، محل تولدش، اخلاقیاتش، آثارش و... را بیان می‌کند. او نسب ابوحیان را محمد بن یوسف بن علی بن یوسف بن حیان غرناطی اثیرالدین [[ابوحیان، محمد بن یوسف|ابوحیان اندلسی]]  جیانی نفزی ذکر می‌کند و می‌نویسد اکثراً بر این نسب اتفاق دارند اما برخی مانند [[ابوالفداء، اسماعیل بن علی|ابوالفداء]]  و ابن وردی و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] او را ابوحیان مغربی نامیده‌اند.<ref>ر.ک: همان، ص28</ref> محل تولد او «مطخشارش» از توابع غرناطه بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص30</ref> او در ادامه از پدر ابوحیان، همسرش (زمردة بنت ابرق)، فرزندانش (حیان و نضار) وطن و سفرهایش، اختلاف‌نظر ابوحیان و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]  و عبارات شدید وی در تفسیرش «النهر» در مقابل او، فعالیت‌های وی در ادبیات در مصر و سفرش پس‌ازآن به مکه و دمشق، تدریس نحو در مسجد الحاکم، تولی تدریس تفسیر و منصب إقراء در مسجد الأقمر و... می‌نویسد.<ref>ر.ک: همان، ص30-52</ref> مأمون بن محی‌الدین جنان در این بخش، 65 اثر از آثار ابوحیان در نحو و لغت و نوشته‌های دینی وی در فنون مختلف را نام می‌برد.<ref>ر.ک: همان، ص53-56</ref>


او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجهه‌اش با آثار [[ابن عصفور، علی بن مؤمن|ابن عصفور]]  و ابن مالک بحث می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی «[[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]]» را معرفی می‌کند؛ این کتاب از بزرگ‌ترین آثار ابوحیان است، که آن را در مصر نوشت و خودش آن را «الکتاب الکبیر» نام‌گذاری کرد. نویسنده، منابعی را که ابوحیان در نگارش [[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]]  از آن‌ها استفاده کرده (مثل [[الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل|کشاف زمخشری]]، [[صحيح البخاري]]، تفسیر ابن ابی عطیه و [[التبيان في تفسير القرآن|تفسیر شیخ طوسی]]  و...) را معرفی می‌کند. او پس‌ازآن شیوه ابوحیان را در تفسیر ذکر می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص86-91</ref>
او در فصل سوم کتاب از علاقه ابوحیان به نحو عربی، و مواجهه‌اش با آثار [[ابن عصفور، علی بن مؤمن|ابن عصفور]]  و ابن مالک بحث می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص67-85</ref> وی در فصل چهارم کتاب تفسیری ابوحیان یعنی «[[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]]» را معرفی می‌کند؛ این کتاب از بزرگ‌ترین آثار ابوحیان است، که آن را در مصر نوشت و خودش آن را «الکتاب الکبیر» نام‌گذاری کرد. نویسنده، منابعی را که ابوحیان در نگارش [[البحر المحيط في التفسير|البحر المحیط]]  از آن‌ها استفاده کرده (مثل [[الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل|کشاف زمخشری]]، [[صحيح البخاري]]، تفسیر ابن ابی عطیه و [[التبيان في تفسير القرآن|تفسیر شیخ طوسی]]  و...) را معرفی می‌کند. او پس‌ازآن شیوه ابوحیان را در تفسیر ذکر می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص86-91</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش