۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')ت' به ') ت') |
جز (جایگزینی متن - '،ص' به '، ص') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]] (م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد، مورد اختلاف است. | حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]] (م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد، مورد اختلاف است. | ||
افندى در [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و به نقل از وى صاحب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]] و طرائق الحقائق<ref>الميرزا عبدالله الافندى الاصفهانى،[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج | افندى در [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و به نقل از وى صاحب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]] و طرائق الحقائق<ref>الميرزا عبدالله الافندى الاصفهانى،[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج 2، ص 284«و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبدالرزاق اللاهيجى».</ref>، وى را شاگرد فياض به حساب آوردهاند.[[کربن، هانری|هانرى كربن]] و استاد [[آشتیانی، جلالالدین|سيد جلالالدين آشتيانى]]،قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانستهاند.<ref>كربن، هانرى، تاريخ فلسفۀ اسلامى، ترجمه جواد طباطبايى،ج 2، ص 165.</ref> | ||
اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمىآيد، به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض، نائل آمده است؟ | اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمىآيد، به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض، نائل آمده است؟ | ||
قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050) از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مىآيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى، و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، مير قوامالدين حكيم، ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملا محمّد تنكابنى، مير قوامالدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شدهاند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلالالدین|سيد جلالالدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف | قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابوالقاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050) از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مىآيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى، و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، مير قوامالدين حكيم، ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملا محمّد تنكابنى، مير قوامالدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شدهاند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، تهيه و مقدمه و تعليق از [[آشتیانی، جلالالدین|سيد جلالالدين آشتيانى]]، بخشى از المعارف الاهيه، ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رسالهاى در اثبات واجب<ref>ملا رجبعلى تبريزى، رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران، ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيدهاى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref>به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى، حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بىوجه نيست: | ||
#وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى، و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref> | #وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى، و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref> | ||
#صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمىشوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.<ref> | #صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمىشوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.<ref>همان، ص 231.</ref> | ||
#حركت در جوهر محال است.<ref> | #حركت در جوهر محال است.<ref>همان، ص 254 از رساله آصفيه.</ref> | ||
#تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مىباشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مىآيد.<ref> | #تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مىباشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مىآيد.<ref>همان، ص 257.</ref> | ||
#ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، المعارف الالهيه، پيرزاده(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى) | #ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود<ref>منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2، المعارف الالهيه، پيرزاده(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)، ص 486 و ج 1، ص 259 از رسالۀ آصفيه..</ref> | ||
#وجود ذهنى باطل است. | #وجود ذهنى باطل است. | ||
علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مىشوند.<ref>همان،ج | علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مىشوند.<ref>همان،ج 1، ص 262.</ref> | ||
7-موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود، بلكه شىء است و شىء مشترك معنوى است.<ref>همان،ج | 7-موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود، بلكه شىء است و شىء مشترك معنوى است.<ref>همان،ج 2، ص 465.</ref> | ||
8-اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نيست بلكه غايت آن است.<ref>همان،ج | 8-اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نيست بلكه غايت آن است.<ref>همان،ج 2، ص 452.</ref> | ||
ملا رجبعلى نوعا به تفردش در آراى يادشده آگاه بوده و گاه به اين تفرد مباهات مىكرده است.رجبعلى افزون از نيم قرن مدرس اوّل حوزۀ اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مىداشتهاند.قاضى سعيد در مواضع متعددى از آثار خود، استاد را ستوده است.قاضى سعيد اگرچه تا حدود زيادى در محضر فيض از حكمت متعاليه متأثر شده و اين تأثير بويژه در تعليقات او بر اثولوجيا آشكار مىشود، اما تأثير اصلى وى از فيض در عرفان است.به علاوه در تطبيق شريعت و حكمت و طريقت نيز او به فيض وامدار است. | ملا رجبعلى نوعا به تفردش در آراى يادشده آگاه بوده و گاه به اين تفرد مباهات مىكرده است.رجبعلى افزون از نيم قرن مدرس اوّل حوزۀ اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مىداشتهاند.قاضى سعيد در مواضع متعددى از آثار خود، استاد را ستوده است.قاضى سعيد اگرچه تا حدود زيادى در محضر فيض از حكمت متعاليه متأثر شده و اين تأثير بويژه در تعليقات او بر اثولوجيا آشكار مىشود، اما تأثير اصلى وى از فيض در عرفان است.به علاوه در تطبيق شريعت و حكمت و طريقت نيز او به فيض وامدار است. | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مىنگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفىمنشانه است، هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است. | زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مىنگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفىمنشانه است، هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است. | ||
به نظر [[کربن، هانری|هانرى كربن]]: «قاضى سعيد از برجستهترين نمايندگان عرفانى شيعى امامى است، او شيعى اشراقى بود و همۀ آثار او مىبايستى مدّتها پيش از اين منتشر مىشد».<ref>كربن، تاريخ فلسفۀ اسلامى،ج | به نظر [[کربن، هانری|هانرى كربن]]: «قاضى سعيد از برجستهترين نمايندگان عرفانى شيعى امامى است، او شيعى اشراقى بود و همۀ آثار او مىبايستى مدّتها پيش از اين منتشر مىشد».<ref>كربن، تاريخ فلسفۀ اسلامى،ج 2، ص 165.</ref> | ||
آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مىتوان تقسيم كرد: | آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مىتوان تقسيم كرد: | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
#از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامهها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است. | #از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامهها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است. | ||
(مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref>مجلۀ وحيد، شمارۀ مسلسل 117، شهريور | (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352).<ref>مجلۀ وحيد، شمارۀ مسلسل 117، شهريور 1352، ص 667 تا 678.</ref> | ||
دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است: | دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است: | ||
#رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتألهين شيرازى]] به طبع رسيده است(تهران1313 ق)<ref>شرح الهداية | #رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتألهين شيرازى]] به طبع رسيده است(تهران1313 ق)<ref>شرح الهداية الاثيرية، ص 357-362.</ref> | ||
#:چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس. | #:چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس. | ||
#الاربعين فى شرح الاحاديث المشكله(تأليف بين سالهاى 1079 تا 1091) تصحيح عيسى علىآبادى، با مقدمه سيد نصر الله تقوى، تهران 1315 ق.اين كتاب مهمترين | #الاربعين فى شرح الاحاديث المشكله(تأليف بين سالهاى 1079 تا 1091) تصحيح عيسى علىآبادى، با مقدمه سيد نصر الله تقوى، تهران 1315 ق.اين كتاب مهمترين | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
#بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى، نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در | #بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت، بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى، نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در | ||
آتشكدۀ آذر.<ref>سيد محمد مشكوة، مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد | آتشكدۀ آذر.<ref>سيد محمد مشكوة، مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى، ص 11.</ref> | ||
چهارم:آثار مفقود و غير مشخص. | چهارم:آثار مفقود و غير مشخص. | ||
#حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مىدهد.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج | #حاشية شرح الاشارات.[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مىدهد.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]،ج 2، ص 284.</ref> | ||
#:تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است. | #:تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است. | ||
#شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مىكند<ref>الطهرانى، ال[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج | #شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]، آن را در کرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مىكند<ref>الطهرانى، ال[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقا بزرگ]]،[[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعة الى تصانيف الشيعة]]،ج 15، ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق، شمارۀ 522.</ref>، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه. | ||
#ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است: | #ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref>مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد | {{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref>مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى، ص 11.</ref>''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بىفايده نيست: | قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بىفايده نيست: | ||
#اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref>مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد | #اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref>مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى، ص 11.</ref> | ||
#نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مىباشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref> | #نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مىباشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref>همان، ص 109.</ref> | ||
#تجرّد نفوس نباتى، حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمىتواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref> | #تجرّد نفوس نباتى، حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمىتواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref>همان، ص 109.</ref> | ||
#تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مىداند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مىگويند و مىپندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»<ref> | #تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مىداند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مىگويند و مىپندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»<ref>همان، ص 50.</ref> | ||
#تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مىكند | #تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مىكند | ||
#:«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref>قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه | #:«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref>قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا، ص 9.</ref> | ||
#حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مىكند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref>تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref> | #حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مىكند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref>تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref> | ||
#قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمىتواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد | #قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمىتواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] تعجب مىكند و در ردّ استدلال او مىكوشد.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1، ص 243.</ref> | ||
#:لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد | #:لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص 64.</ref> | ||
#قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا. | #قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا. | ||
#:«اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»<ref> | #:«اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»<ref>همان، ص 69.</ref> | ||
#نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين | #نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين | ||
#:ذات نمىتواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمىباشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بىمعنى برآيد كما لا يخفى.»<ref> | #:ذات نمىتواند بود، همچنانكه ذات غير عين صفت نمىباشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بىمعنى برآيد كما لا يخفى.»<ref>همان، ص 68-71.</ref> | ||
#:قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده است.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج | #:قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده است.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1، ص 115-117.</ref> | ||
#علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقىها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در | #علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقىها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در | ||
#:دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد | #:دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref>قاضى سعيد قمى، شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اثولوجيا، ص 158.</ref> | ||
#بحث از واجب الوجود مسألهاى فلسفى نيست | #بحث از واجب الوجود مسألهاى فلسفى نيست | ||
#:«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمىتواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمىتواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مىشود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد | #:«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمىتواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمىتواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مىشود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref>قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص 66.</ref> | ||
#قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref> | #قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref>قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref> | ||
#اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مىنويسد: | #اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مىنويسد: | ||
#:«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref> | #:«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref>همان، ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است: | ||
«هذا الكلام منه، لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.» | «هذا الكلام منه، لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.» | ||
</ref> | </ref> | ||
#زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم | #زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم | ||
#:جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3-زمان الطف، همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار | #:جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3-زمان الطف، همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار | ||
#:زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سهگانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مىيابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مىتواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref>همان،ج | #:زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سهگانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مىيابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مىتواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref>همان،ج 1، ص 152.</ref> | ||
#معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مىداند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مىكند.<ref>همان،ج | #معناى ويژۀ توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مىداند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مىكند.<ref>همان،ج 1، ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ «زمان در فلسفۀ اسلامى»، به قلم نگارنده،قم،1372.</ref> | ||
آنچه نمونهوار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بىشك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود. | آنچه نمونهوار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بىشك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود. | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
اشكالات قاضى سعيد به حكمت متعاليه غالبا سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعاليه در انديشۀ وى دارد.او در اين اشكالات از افق ديد استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است.در موارد متعددى از تعليقات وى بر اثولوجيا، | اشكالات قاضى سعيد به حكمت متعاليه غالبا سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعاليه در انديشۀ وى دارد.او در اين اشكالات از افق ديد استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است.در موارد متعددى از تعليقات وى بر اثولوجيا، | ||
مطالب اسفار بدون ذكر مأخذ، عليه صدر المتألهين به كار گرفته شده است.<ref>.ر.ك:مقدمه [[آشتیانی، جلالالدین|استاد آشتيانى]] بر تعليقۀ قاضى سعيد بر | مطالب اسفار بدون ذكر مأخذ، عليه صدر المتألهين به كار گرفته شده است.<ref>.ر.ك:مقدمه [[آشتیانی، جلالالدین|استاد آشتيانى]] بر تعليقۀ قاضى سعيد بر اثولوجيا، ص 50.</ref> | ||
به واسطه اين دو مشكل يعنى ناهماهنگى درونى فلسفۀ مدرسۀ ملا رجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حكمت متعاليه برگرفته از فيض، سيماى فلسفى قاضى سعيد در آينۀ آثار مطبوع وى سيمايى ضعيف و خام جلوه مىكند.قاضى سعيد نتوانسته اين دو مبنا را باهم سازگار كند و نظام واحد فلسفى از | به واسطه اين دو مشكل يعنى ناهماهنگى درونى فلسفۀ مدرسۀ ملا رجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حكمت متعاليه برگرفته از فيض، سيماى فلسفى قاضى سعيد در آينۀ آثار مطبوع وى سيمايى ضعيف و خام جلوه مىكند.قاضى سعيد نتوانسته اين دو مبنا را باهم سازگار كند و نظام واحد فلسفى از |
ویرایش