۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' فى ' به ' في ') |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
چهار مقصدى كه مؤلف حول آنها بحث مىكند، عبارتند از: | چهار مقصدى كه مؤلف حول آنها بحث مىكند، عبارتند از: | ||
#المقصد الثالث | #المقصد الثالث في اثبات الصانع تعالى و صفاته: مؤلف در اين مقصد نظر شيعه را در مورد صفات ثبوتيه، سلبيه و افعال خداوند تقرير مىكند و عدالت حضرت حق جل جلاله را اثبات مىكند. | ||
#:او در مورد علم خداوند اشكالى را مطرح مىكند كه علم خدا، به حوادث قبل از حدوث نمىتواند، حضورى باشد. زيرا آن زمان چيزى نبود تا حاضر باشد و اصلا شىء معدوم نمىتواند حاضر باشد. از سوى ديگر نمىتواند حصولى باشد، چون مستلزم ارتسام صور است، در ذهن خداوند جل جلاله و اين در خدا متصور نيست. او در جواب از اين اشكال نظر محققين از عرفاء را تأييد كرده كه علم خداوند علم اجمالى در عين كشف تفصيلى است. | #:او در مورد علم خداوند اشكالى را مطرح مىكند كه علم خدا، به حوادث قبل از حدوث نمىتواند، حضورى باشد. زيرا آن زمان چيزى نبود تا حاضر باشد و اصلا شىء معدوم نمىتواند حاضر باشد. از سوى ديگر نمىتواند حصولى باشد، چون مستلزم ارتسام صور است، در ذهن خداوند جل جلاله و اين در خدا متصور نيست. او در جواب از اين اشكال نظر محققين از عرفاء را تأييد كرده كه علم خداوند علم اجمالى در عين كشف تفصيلى است. | ||
#المقصد الرابع | #المقصد الرابع في النبوة: اين مقصد به مباحث نبوت عامه، همچون «حسن بعثت، وجوب بعثت، وجوب عصمت، كرامات، معجزات» و به مباحثى از نبوت خاصه اختصاص يافته است. | ||
#:او در مورد مسأله سهو النبى كه يكى از مهمترين اختلافات بين [[شيخ مفيد]] و [[شيخ صدوق]] است با اينكه اعتراف مىكند، اصحاب رواياتى را كه دلالت بر سهو النبى دارد، قبول نمىكنند؛ اما ظاهر كلامش اين است كه اين مسأله را قبول مىكند. | #:او در مورد مسأله سهو النبى كه يكى از مهمترين اختلافات بين [[شيخ مفيد]] و [[شيخ صدوق]] است با اينكه اعتراف مىكند، اصحاب رواياتى را كه دلالت بر سهو النبى دارد، قبول نمىكنند؛ اما ظاهر كلامش اين است كه اين مسأله را قبول مىكند. | ||
#المقصد الخامس | #المقصد الخامس في الامامة: بحث امامت مهمترين و مفصلترين بخش اين كتاب است. مؤلف در اين بخش تمام سخنان قوشچى را به دقت نقل، نقد و بررسى كرده است. او علاوه بر قوشچى سخنان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را هم از كتاب اربعين نقل و آنها را مورد نقد قرار داده است. او در اين بخش از دلائل عقلى و نقلى مورد قبول در نزد اهل سنت استفاده كرده و صحت مذهب شيعه را اثبات مىكند. وى ابتداء با دلائل عقلى و با استفاده از روايات كتاب [[الکافی|كافى]] وجوب نصب امام و لزوم وجود امام را بيان كرده، سپس به وجوب عصمت در امام مىپردازد و به اشكالات اهل تسنن جواب مىدهد. او مىگويد من معتقدم، اگر شخصى الان مسلمان شده و بخواهد مذهبى را براى خود تعيين نمايد، يقينا اگر در اين نكته تأمل كند كه پيامبر(ص) على(ع) را تربيت كرده و به ازدواج او با فاطمه(س) و برادريش با رسول خدا(ص) و داشتن فرزندانى؛ چون حسن و حسين(ع) توجه كند، بدون هيچ ترديد يقين خواهد كرد كه حق با [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] و اهل بيت او است. برخى از عنوانهاى مباحث بخش امامت عبارتند از: شرح عبارتهاى تجريد دربارۀ امامت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] و مطاعن خلفاى ثلاثة، بيان افضليت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] بر جميع صحابه، سن [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] هنگام ايمان آوردن، شكهاى [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در افضليت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] و پاسخ از آنها، ادلۀ بيستگانۀ شيعه بر امامت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]]، ده دليل رازى بر امامت ابوبكر و پاسخ از آنها، ادلۀ امامت ائمه اثنى عشر(ع) از طريق اهل سنت و شيعه، اخبار غيب، علت انحراف صحابه از امامت على(ع)، آتش زدن در خانه حضرت فاطمه(س)، امام زمان(عج) و مسأله طول عمر. | ||
#المقصد السادس | #المقصد السادس في المعاد: مباحث مهمى كه در اين مقصد بحث مىشود، عبارتند از: امكان خلق عالم آخر، صحة العدم على العالم، وجوب المعاد الجسمانى، الثواب و العقاب، الاحباط و التكفير، خلود الكفار و انقطاع عذاب اصحاب الكبائر، جواز العفو، الشفاعة، وجوب التوبه، عذاب القبر، الامر بالمعروف و النهى عن المنكر. | ||
#:مؤلف ملاك احتياج را در اين مقصد همچون فلاسفه امكان دانسته است. او گرچه در مبحث قدرت به روش متكلمين مشى كرده است و ملاك احتياج را حدوث دانسته، اما در اين مبحث ملك حاجت را امكان مىداند. | #:مؤلف ملاك احتياج را در اين مقصد همچون فلاسفه امكان دانسته است. او گرچه در مبحث قدرت به روش متكلمين مشى كرده است و ملاك احتياج را حدوث دانسته، اما در اين مبحث ملك حاجت را امكان مىداند. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
#بحثهاى اصولى: مؤلف در اين كتاب در موارد زيادى به بحثهاى اصولى پرداخته است؛ مثلا «بحث مفهوم لقب و اين كه مفهوم لقب اضعف مفاهيم است، خطاب مشافهه و محال بودن خطاب به معدومين، حجيت ظواهر قرآن، اجتماع امر و نهى، قياس فقهى و شرائط آن، اجماع مركب، وجوب مقدمۀ واجب، حسن و قبح عقلى و دليل عقلى بر احكام، تخصيص قرآن به خبر واحد. | #بحثهاى اصولى: مؤلف در اين كتاب در موارد زيادى به بحثهاى اصولى پرداخته است؛ مثلا «بحث مفهوم لقب و اين كه مفهوم لقب اضعف مفاهيم است، خطاب مشافهه و محال بودن خطاب به معدومين، حجيت ظواهر قرآن، اجتماع امر و نهى، قياس فقهى و شرائط آن، اجماع مركب، وجوب مقدمۀ واجب، حسن و قبح عقلى و دليل عقلى بر احكام، تخصيص قرآن به خبر واحد. | ||
#تأثر مؤلف از افكار عرفاء: مؤلف در مواردى از افكار عرفاء متأثر شده است: | #تأثر مؤلف از افكار عرفاء: مؤلف در مواردى از افكار عرفاء متأثر شده است: | ||
#:الف: وحدت وجود: علامۀ طهرانى در طبقات اعلام الشيعه مىگويد «شيخنا المقدس المولى احمد بن محمد الاردبيلى... له حاشية على الهيات الشرح الجديد للتجريد تأليف على بن محمد القوشجى المتوفى 879 فرغ من الحاشية 13-14-989 الفها باسم ولده ابى الصلاح تقى الدين محمد و قد ذهب المقدس فيها الى القول بوحدة الوجود». منشأ اين تصور علامه طهرانى را مىتوان عبارات ذيل عنوان كرد«هذا كله معقول اذا لم يكن الوجوب و الوجود واحدا و قد مر بل ادعى البديهة | #:الف: وحدت وجود: علامۀ طهرانى در طبقات اعلام الشيعه مىگويد «شيخنا المقدس المولى احمد بن محمد الاردبيلى... له حاشية على الهيات الشرح الجديد للتجريد تأليف على بن محمد القوشجى المتوفى 879 فرغ من الحاشية 13-14-989 الفها باسم ولده ابى الصلاح تقى الدين محمد و قد ذهب المقدس فيها الى القول بوحدة الوجود». منشأ اين تصور علامه طهرانى را مىتوان عبارات ذيل عنوان كرد«هذا كله معقول اذا لم يكن الوجوب و الوجود واحدا و قد مر بل ادعى البديهة في انهما واحد... و بالجملة حقيقة الواجب عين الوجود و الوجود الموكد الذى هو الوجوب واحد» و «ان الوجوب واحد فانه وجود موكد و الوجود واحد كمامر». | ||
#:محقق اردبيلى در اين عبارات معناى حقيقى وجود را همان ذات اقدس الهى دانسته و مفهوم وجود را كه امرى اعتبارى و انتزاعى است، وجه او دانسته و مىگويد «فهو معلوم الوجه دائما و كنهه و حقيقته غير معلوم». وجود و وجوب را متحد دانسته و مىگويد، وجود امر واحد است و تنها اوست كه حقيقت دارد و آن عين ذات مقدس خداوند متعال است. اين همان وحدت وجود مىباشد. محقق اردبيلى از يكسو قائل به اصالت ماهيت و اعتبارى بودن وجود شده است. و از سوى ديگر ذات واجب متعال را عين وجود حقيقى مىداند. شايد از اين كلام بتوان همان قول منسوب به ذوق المتألهين را استنباط كرد كه معتقدند به اصالت وجود در واجب تعالى و اصالت ماهيت در ممكنات و احتمال دارد كه او در اين جا مىخواسته از نظريه اصالت ماهيت به اصالت وجود برگردد. | #:محقق اردبيلى در اين عبارات معناى حقيقى وجود را همان ذات اقدس الهى دانسته و مفهوم وجود را كه امرى اعتبارى و انتزاعى است، وجه او دانسته و مىگويد «فهو معلوم الوجه دائما و كنهه و حقيقته غير معلوم». وجود و وجوب را متحد دانسته و مىگويد، وجود امر واحد است و تنها اوست كه حقيقت دارد و آن عين ذات مقدس خداوند متعال است. اين همان وحدت وجود مىباشد. محقق اردبيلى از يكسو قائل به اصالت ماهيت و اعتبارى بودن وجود شده است. و از سوى ديگر ذات واجب متعال را عين وجود حقيقى مىداند. شايد از اين كلام بتوان همان قول منسوب به ذوق المتألهين را استنباط كرد كه معتقدند به اصالت وجود در واجب تعالى و اصالت ماهيت در ممكنات و احتمال دارد كه او در اين جا مىخواسته از نظريه اصالت ماهيت به اصالت وجود برگردد. | ||
#:ب: از مواردى كه مىتوان گفت مقدس اردبيلى از افكار عرفاء متأثر شده است، مسألۀ علم خداوند به حوادث قبل از حدوث آنها مىباشد. او مىگويد «يمكن أن يقال كما يقوله بعض المتصوفة ان الله تعالى عالم بالأشياء كلها و علمه امر مجمل فيما لم يزل و يتفصل فيما لا يزال فيحدث حادث بالفعل و يصير العلم به علما مفصلا فعليا و كأنه لازمان و لا عدم بل الامور حاصلة | #:ب: از مواردى كه مىتوان گفت مقدس اردبيلى از افكار عرفاء متأثر شده است، مسألۀ علم خداوند به حوادث قبل از حدوث آنها مىباشد. او مىگويد «يمكن أن يقال كما يقوله بعض المتصوفة ان الله تعالى عالم بالأشياء كلها و علمه امر مجمل فيما لم يزل و يتفصل فيما لا يزال فيحدث حادث بالفعل و يصير العلم به علما مفصلا فعليا و كأنه لازمان و لا عدم بل الامور حاصلة في علمه اجمالا و انما لم يحصل في الان موجودا بالفعل لعدم اتيان الزمان كما ان عنده لا مكان ابعد و اقرب و لا زمان ماض و لا حال و لا استقبال». | ||
#تعصب نداشتن در مسائل علمى و اعتقادى: او قوشچى را در موارد عديدهاى متهم مىكند به اين كه با تعصب به مسائل مىنگرد يا از گذشتگان تقليد مىكند و يا خود را به غفلت مىزند، او سفارش و نصيحت مىكند كه انسان در مسائل علمى و اعتقادى بايد آزادانديش باشد و خود را گرفتار خرافات ننمايد، او براى اثبات حقانيت اعتقادات خود در مقابل اهل تسنن از كتابهاى خودشان عليه آنها استدلال مىكند؛ اما اهل سنت براى اثبات مدعايشان از كتاب خودشان دليل مىآورند كه در نزد شيعه اعتبارى ندارند. | #تعصب نداشتن در مسائل علمى و اعتقادى: او قوشچى را در موارد عديدهاى متهم مىكند به اين كه با تعصب به مسائل مىنگرد يا از گذشتگان تقليد مىكند و يا خود را به غفلت مىزند، او سفارش و نصيحت مىكند كه انسان در مسائل علمى و اعتقادى بايد آزادانديش باشد و خود را گرفتار خرافات ننمايد، او براى اثبات حقانيت اعتقادات خود در مقابل اهل تسنن از كتابهاى خودشان عليه آنها استدلال مىكند؛ اما اهل سنت براى اثبات مدعايشان از كتاب خودشان دليل مىآورند كه در نزد شيعه اعتبارى ندارند. | ||
#مطلق و يا نسبى بودن اخلاق: يكى از مباحث مهمى كه در اين كتاب به آن پرداخت شده، همين مسأله است. اگر دروغى كه قبيح است در مواردى جائز شود، موجب مىشود كه قائل به نسبيت اخلاق شويم كه چنين اخلاقى پذيرفتنش برابر با رد آن هست. محقق اردبيلى در اين مورد مىگويد «بعضى معتقدند دروغ دائما و در هر شرائطى بد است، حتى اگرچه موجب نجات جان انسانى گردد و راست گفتن دائما و در هر شرائطى خوب است، گرچه سبب به خطر افتادن جان انسانى باشد. بعضى معتقدند كه دروغ مصلحتآميز هم خوب است و هم بد، و حسن و قبح يا ثواب و عقاب هر دو در آن جمع شده است كه در اين صورت حكم شرعى تابع اقوى الملاكين مىباشد.» سپس مىگويد، حق آن است كه گفته شود، اشكال در صورتى وارد است كه حسن و قبح مربوط به ذات فعل و صدق و كذب باشد؛ اما قول صحيح آن است كه حسن و قبح مربوط به اعتبارات و امور عارضى است كه لازمۀ ذات عمل نيستند و دروغ مطلقا قبيح نيست، بلكه دروغى كه ضرر داشته باشد، قبيح است. راست گفتن هم مطلقا و هميشه حسن نيست، بلكه راست گفتنى كه نفع داشته باشد حسن و با مصلحت است. وى براى تأييد اين مطلب مسأله نسخ را شاهد مىآورد. | #مطلق و يا نسبى بودن اخلاق: يكى از مباحث مهمى كه در اين كتاب به آن پرداخت شده، همين مسأله است. اگر دروغى كه قبيح است در مواردى جائز شود، موجب مىشود كه قائل به نسبيت اخلاق شويم كه چنين اخلاقى پذيرفتنش برابر با رد آن هست. محقق اردبيلى در اين مورد مىگويد «بعضى معتقدند دروغ دائما و در هر شرائطى بد است، حتى اگرچه موجب نجات جان انسانى گردد و راست گفتن دائما و در هر شرائطى خوب است، گرچه سبب به خطر افتادن جان انسانى باشد. بعضى معتقدند كه دروغ مصلحتآميز هم خوب است و هم بد، و حسن و قبح يا ثواب و عقاب هر دو در آن جمع شده است كه در اين صورت حكم شرعى تابع اقوى الملاكين مىباشد.» سپس مىگويد، حق آن است كه گفته شود، اشكال در صورتى وارد است كه حسن و قبح مربوط به ذات فعل و صدق و كذب باشد؛ اما قول صحيح آن است كه حسن و قبح مربوط به اعتبارات و امور عارضى است كه لازمۀ ذات عمل نيستند و دروغ مطلقا قبيح نيست، بلكه دروغى كه ضرر داشته باشد، قبيح است. راست گفتن هم مطلقا و هميشه حسن نيست، بلكه راست گفتنى كه نفع داشته باشد حسن و با مصلحت است. وى براى تأييد اين مطلب مسأله نسخ را شاهد مىآورد. |
ویرایش