۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مالدين' به 'مالدين') |
جز (جایگزینی متن - 'لالدين' به 'لالدين') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==کسب علم و دانش== | ==کسب علم و دانش== | ||
پدرش رضىالدين الغزى، او را درحالىكه كمتر از دو سال سن داشت، نزد شيخ محمد بن محمد بن على الاسكندرى المزى برد. وى خرقه تصوف را به تنش پوشاند و اذكارى را به او تلقين نمود. غزى از بسيارى از شيوخ دمشق، از جمله پدرش كسب علم كرد. او سپس به همراهى پدرش عازم مصر شد و از بسيارى از مشايخ مصر علم آموخت و از | پدرش رضىالدين الغزى، او را درحالىكه كمتر از دو سال سن داشت، نزد شيخ محمد بن محمد بن على الاسكندرى المزى برد. وى خرقه تصوف را به تنش پوشاند و اذكارى را به او تلقين نمود. غزى از بسيارى از شيوخ دمشق، از جمله پدرش كسب علم كرد. او سپس به همراهى پدرش عازم مصر شد و از بسيارى از مشايخ مصر علم آموخت و از جلالالدين [[سيوطى]] كسب اجازه كرد. | ||
او در سال 921ق، به مشايعت پدر به قاهره بازگشت و درحالىكه 17 سال بيشتر سن نداشت، جويندگان علم بر گردش حلقه زدند. پس از آن به تدريس و افتاء و تصنيف اشتغال داشت. او بعضى از وظايف دينى، مانند رياست قراء جامع اموى و تدريس در مدرسه شاميه دمشق و بسيارى از مدارس دمشق را به عهده داشت. در اواسط عمرش گوشه عزلت گزيد؛ نزد هيچ قاضى و حاكم و بزرگى نمىرفت و آنها بودند كه براى تبرك و درخواست دعا به منزل او مىرفتند. زمانى كه قاضى القضات شهر و يا نائبش قصد ديدار او را مىكردند، از او كسب اجازه كرده و در اين امر اصرار مىنمودند. روزى درويشپاشا (نائب شام) تصميم گرفت كه او را زيارت كند. پس از اصرار فراوان پذيرفت. درويشپاشا به او گفت: در باره من چه مىشنوى؟ پاسخ داد: ظلم. | او در سال 921ق، به مشايعت پدر به قاهره بازگشت و درحالىكه 17 سال بيشتر سن نداشت، جويندگان علم بر گردش حلقه زدند. پس از آن به تدريس و افتاء و تصنيف اشتغال داشت. او بعضى از وظايف دينى، مانند رياست قراء جامع اموى و تدريس در مدرسه شاميه دمشق و بسيارى از مدارس دمشق را به عهده داشت. در اواسط عمرش گوشه عزلت گزيد؛ نزد هيچ قاضى و حاكم و بزرگى نمىرفت و آنها بودند كه براى تبرك و درخواست دعا به منزل او مىرفتند. زمانى كه قاضى القضات شهر و يا نائبش قصد ديدار او را مىكردند، از او كسب اجازه كرده و در اين امر اصرار مىنمودند. روزى درويشپاشا (نائب شام) تصميم گرفت كه او را زيارت كند. پس از اصرار فراوان پذيرفت. درويشپاشا به او گفت: در باره من چه مىشنوى؟ پاسخ داد: ظلم. |
ویرایش