ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' م ' به '‌م '
جز (جایگزینی متن - 'عليهما السلام' به 'عليهما‌السلام')
جز (جایگزینی متن - ' م ' به '‌م ')
خط ۴۹: خط ۴۹:
اعتبار و شهرت فراگير اغانى از يك سو و شخصيت شگفت ابوالفرج و داستانها و روايات بى‌شمارى كه از عياشى، باده‌نوشى و هرزه درايى مردمان در سده‌هاى نخستين نقل كرده است، از سوى ديگر، گويى مانع آن مى‌شد كه نويسندگان به تجزيه و تحليل زندگى و آثار او بپردازند. به همين جهت است كه همگان به ذكر اخبار او اكتفا مى‌كردند و تن به تجزيه و تحليل شخصيت او، يا آثارش نمى‌دادند. حتى زمانى كه فرهنگستان قاهره از نويسندگان و پژوهشگران خواست كه به اين كار اقدام كنند، هيچ كس به اين كار دست نزد (خلف الله، 234).
اعتبار و شهرت فراگير اغانى از يك سو و شخصيت شگفت ابوالفرج و داستانها و روايات بى‌شمارى كه از عياشى، باده‌نوشى و هرزه درايى مردمان در سده‌هاى نخستين نقل كرده است، از سوى ديگر، گويى مانع آن مى‌شد كه نويسندگان به تجزيه و تحليل زندگى و آثار او بپردازند. به همين جهت است كه همگان به ذكر اخبار او اكتفا مى‌كردند و تن به تجزيه و تحليل شخصيت او، يا آثارش نمى‌دادند. حتى زمانى كه فرهنگستان قاهره از نويسندگان و پژوهشگران خواست كه به اين كار اقدام كنند، هيچ كس به اين كار دست نزد (خلف الله، 234).


اما طى سالهاى 1951 تا 1953 م سه نويسندۀ عرب به شرح احوال ابوالفرج روى آوردند. محمد عبدالجواد اصمعى كه در دار الكتب قاهره کتابدار بود، کتابى با عنوان ابوالفرج الاصفهانى، و کتابه الاغانى، در 1951 م تأليف كرد كه در واقع آن هم چيزى جز مجموعه‌اى ناقص از روايات مربوط به ابوالفرج نيست. در همان سال، شفيق جبرى در سوريه به شرح احوال ابوالفرج پرداخت. وى در درجۀ اول، کتاب اغانى را مورد توجه قرار داده و به موضوعاتى، چون انتقاد ابوالفرج از راويان، انتقاد راويان از او، مكتب خانه‌ها، مجالس، ميخانه‌ها، و سرانجام وضعيت زنان پرداخته و مجموعه‌اى از روايات کتاب را كه بر آن معانى دلالت دارند، نقل كرده است. جبرى اصرار دارد كه در بحث خود، هرگز از منبعى جز اغانى استفاده نكند. به اين جهت، شرح حال مؤلف در اثر او موجود نيست و تنها صفحات 21 تا 43 به بيان شخصيت او از خلال اغانى اختصاص يافته است. اين کتاب با عنوان دراسة الاغانى در دمشق منتشر شده است. در 1953 م، محمد احمد خلف الله، کتاب صاحب الاغانى ابوالفرج الاصفهانى الرواية را در قاهره انتشار داد. كار خلف الله با آنچه پيش از او تأليف شده بود-و حتى با آنچه پس از او نگاشته‌اند-تفاوت فاحش دارد. وى با هوشمندى و دقت، روايات را مورد بررسى و انتقاد قرار داده و از آنجا كه منابع بسيارى را بررسى كرده، توانسته است نظرات تازه و جسورانه‌اى دربارۀ ابوالفرج عرضه كند. هر چند، گاه استنتاجهاى او اغراق آميز و غير قابل پذيرش است.
اما طى سالهاى 1951 تا 1953‌م سه نويسندۀ عرب به شرح احوال ابوالفرج روى آوردند. محمد عبدالجواد اصمعى كه در دار الكتب قاهره کتابدار بود، کتابى با عنوان ابوالفرج الاصفهانى، و کتابه الاغانى، در 1951‌م تأليف كرد كه در واقع آن هم چيزى جز مجموعه‌اى ناقص از روايات مربوط به ابوالفرج نيست. در همان سال، شفيق جبرى در سوريه به شرح احوال ابوالفرج پرداخت. وى در درجۀ اول، کتاب اغانى را مورد توجه قرار داده و به موضوعاتى، چون انتقاد ابوالفرج از راويان، انتقاد راويان از او، مكتب خانه‌ها، مجالس، ميخانه‌ها، و سرانجام وضعيت زنان پرداخته و مجموعه‌اى از روايات کتاب را كه بر آن معانى دلالت دارند، نقل كرده است. جبرى اصرار دارد كه در بحث خود، هرگز از منبعى جز اغانى استفاده نكند. به اين جهت، شرح حال مؤلف در اثر او موجود نيست و تنها صفحات 21 تا 43 به بيان شخصيت او از خلال اغانى اختصاص يافته است. اين کتاب با عنوان دراسة الاغانى در دمشق منتشر شده است. در 1953 م، محمد احمد خلف الله، کتاب صاحب الاغانى ابوالفرج الاصفهانى الرواية را در قاهره انتشار داد. كار خلف الله با آنچه پيش از او تأليف شده بود-و حتى با آنچه پس از او نگاشته‌اند-تفاوت فاحش دارد. وى با هوشمندى و دقت، روايات را مورد بررسى و انتقاد قرار داده و از آنجا كه منابع بسيارى را بررسى كرده، توانسته است نظرات تازه و جسورانه‌اى دربارۀ ابوالفرج عرضه كند. هر چند، گاه استنتاجهاى او اغراق آميز و غير قابل پذيرش است.


کتابى ديگر نيز از شفيق جبرى در 1955 م (بيروت) منتشر شده كه سراسر آن به مؤلف اغانى اختصاص يافته است. پس از آن 3 کتاب ديگر، منحصرا دربارۀ اغانى تأليف شده: نخست، معانى الاصوات فى کتاب الاغانى از جرجيس فتح الله (بغداد، 1958 م)؛سپس، شروح الاصفهانى فى کتاب الاغانى از طلال سالم حديثى و كريم علكم كعبى (بغداد، 1967 م)؛آنگاه، حل رموز کتاب الاغانى للمصطلحات الموسيقية از محمد هاشم رجب (بغداد، 1968 م).
کتابى ديگر نيز از شفيق جبرى در 1955‌م (بيروت) منتشر شده كه سراسر آن به مؤلف اغانى اختصاص يافته است. پس از آن 3 کتاب ديگر، منحصرا دربارۀ اغانى تأليف شده: نخست، معانى الاصوات فى کتاب الاغانى از جرجيس فتح الله (بغداد، 1958 م)؛سپس، شروح الاصفهانى فى کتاب الاغانى از طلال سالم حديثى و كريم علكم كعبى (بغداد، 1967 م)؛آنگاه، حل رموز کتاب الاغانى للمصطلحات الموسيقية از محمد هاشم رجب (بغداد، 1968 م).


از کتابهاى ديگر در اين باره، يكى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969 م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى فى الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971 م چاپ شده است.
از کتابهاى ديگر در اين باره، يكى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969‌م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى فى الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971‌م چاپ شده است.


مؤلفان شيعه نيز گويى نخواسته‌اند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نويسندگان عموما روايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كرده‌اند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شيعيان بيرونش نهاده است.
مؤلفان شيعه نيز گويى نخواسته‌اند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نويسندگان عموما روايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كرده‌اند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شيعيان بيرونش نهاده است.
خط ۸۰: خط ۸۰:
شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسين كندى شاگردى مى‌كرده است. اين محمد، بنابر تصريح ابوالفرج (الاغانى، 350/15) خطيب مسجد قادسيه بوده است و ظاهرا به سبب نزديكى قادسيه به كوفه، به اين شهر مى‌آمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان مى‌آموخته است، زيرا ابوالفرج خود گويد كه مؤدب من محمد بن حسين كندى مرا خبر داد (همان، 165/14). حال اگر باور داشته باشيم كه او در كوفه زيسته، به قطع مى‌توان گفت كه اين اقامت از 17 سالگى او فراتر نرفته است. اما تأثير محدثان اين شهر، به خصوص علويان را كه بيشتر در كوفه گرد آمده بودند، مى‌توان آشكارا در آثار او باز يافت. نخستين کتاب عمدۀ او، مقاتل الطالبيين كه آن را در 313 ق تأليف كرده (يعنى پيش از 30 سالگى، نك‍: مقاتل، 4)، غالبا از قول محدثان و راويان شيعى كوفه روايت شده است. سخن اين کتاب، جدى است و از تغزل و غنا در آن خبرى نيست.
شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسين كندى شاگردى مى‌كرده است. اين محمد، بنابر تصريح ابوالفرج (الاغانى، 350/15) خطيب مسجد قادسيه بوده است و ظاهرا به سبب نزديكى قادسيه به كوفه، به اين شهر مى‌آمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان مى‌آموخته است، زيرا ابوالفرج خود گويد كه مؤدب من محمد بن حسين كندى مرا خبر داد (همان، 165/14). حال اگر باور داشته باشيم كه او در كوفه زيسته، به قطع مى‌توان گفت كه اين اقامت از 17 سالگى او فراتر نرفته است. اما تأثير محدثان اين شهر، به خصوص علويان را كه بيشتر در كوفه گرد آمده بودند، مى‌توان آشكارا در آثار او باز يافت. نخستين کتاب عمدۀ او، مقاتل الطالبيين كه آن را در 313 ق تأليف كرده (يعنى پيش از 30 سالگى، نك‍: مقاتل، 4)، غالبا از قول محدثان و راويان شيعى كوفه روايت شده است. سخن اين کتاب، جدى است و از تغزل و غنا در آن خبرى نيست.


مى‌دانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/ م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مى‌نويسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامه‌اى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است (22/23). اين سخن چند نكته را آشكار مى‌سازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مى‌زيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مى‌رود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمويش حسن-از او نامى نمى‌برد؛ سديگر آنكه گويى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مى‌آورده و اينكه از قول خود او گفته‌اند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مى‌ديده است (ياقوت، ادبا، 98/13)، چندان بى‌معنى نيست.
مى‌دانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/‌م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مى‌نويسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامه‌اى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است (22/23). اين سخن چند نكته را آشكار مى‌سازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مى‌زيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مى‌رود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمويش حسن-از او نامى نمى‌برد؛ سديگر آنكه گويى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مى‌آورده و اينكه از قول خود او گفته‌اند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مى‌ديده است (ياقوت، ادبا، 98/13)، چندان بى‌معنى نيست.


اكنون پيش از آنكه به بغداد، يعنى شهرى كه وى همۀ عمر فعال خود را در آن گذرانيده است، بپردازيم، به ديگر سفرهاى او اشاره مى‌كنيم:
اكنون پيش از آنكه به بغداد، يعنى شهرى كه وى همۀ عمر فعال خود را در آن گذرانيده است، بپردازيم، به ديگر سفرهاى او اشاره مى‌كنيم:
خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:
2. مجرد الاغانى.ابوالفرج خود به اين کتاب اشاره كرده است (نك‍: الاغانى، 1/1).  
2. مجرد الاغانى.ابوالفرج خود به اين کتاب اشاره كرده است (نك‍: الاغانى، 1/1).  


3.الاماء الشواعر. اين کتاب در 1983 م در بغداد به كوشش يونس احمد سامرائى و نورى حمودى قيسى به چاپ رسيده است. احتمالا اشعار الاماء و المماليك (نك‍: [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، همانجا) و المماليك الشعراء (ياقوت، همان، 99/13)، عناوين تحريف شدۀ همين کتاب است.  
3.الاماء الشواعر. اين کتاب در 1983‌م در بغداد به كوشش يونس احمد سامرائى و نورى حمودى قيسى به چاپ رسيده است. احتمالا اشعار الاماء و المماليك (نك‍: [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، همانجا) و المماليك الشعراء (ياقوت، همان، 99/13)، عناوين تحريف شدۀ همين کتاب است.  


4. کتاب الخمارين و الخمارات.  
4. کتاب الخمارين و الخمارات.  
خط ۲۵۷: خط ۲۵۷:
ب-کتابى در ادب
ب-کتابى در ادب


اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء (خطيب، 398/11)، يا ادباء الغرباء (ياقوت، ادبا، همانجا) نام دارد. تا 1000 سال پس از مرگ ابوالفرج كسى خبرى از محتواى اين کتاب، جز آن چند روايتى كه ياقوت آورده است (نك‍: همان، 95/13-96)، نداده بود؛ اما نسخه‌اى از آن در اختيار بديع الزمان فروزانفر بود كه براى نشر به صلاح‌الدين منجد سپرد. منجد نيز کتاب را در 1972 م در بيروت منتشر كرد. اين نسخه متعلق به سدۀ 13 ق است، اما اينك نسخه‌اى ديگر، از سدۀ 7 ق در کتابخانۀ آيت‌اللّه مرعشى يافت شده است (مرعشى، شم (5) 4047).
اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء (خطيب، 398/11)، يا ادباء الغرباء (ياقوت، ادبا، همانجا) نام دارد. تا 1000 سال پس از مرگ ابوالفرج كسى خبرى از محتواى اين کتاب، جز آن چند روايتى كه ياقوت آورده است (نك‍: همان، 95/13-96)، نداده بود؛ اما نسخه‌اى از آن در اختيار بديع الزمان فروزانفر بود كه براى نشر به صلاح‌الدين منجد سپرد. منجد نيز کتاب را در 1972‌م در بيروت منتشر كرد. اين نسخه متعلق به سدۀ 13 ق است، اما اينك نسخه‌اى ديگر، از سدۀ 7 ق در کتابخانۀ آيت‌اللّه مرعشى يافت شده است (مرعشى، شم (5) 4047).


ابوالفرج در اين کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه اين کتاب يكى از مراجع عمده براى شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، يكى از روايات اين کتاب نشان مى‌دهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362 ق زنده بوده و اين کتاب را نيز پس از اين تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در اين زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهايى و تنگدستى مى‌زيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگيزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته است (ص 20-22)، بر اين معنى دلالت دارد.
ابوالفرج در اين کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه اين کتاب يكى از مراجع عمده براى شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، يكى از روايات اين کتاب نشان مى‌دهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362 ق زنده بوده و اين کتاب را نيز پس از اين تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در اين زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهايى و تنگدستى مى‌زيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگيزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته است (ص 20-22)، بر اين معنى دلالت دارد.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش