۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
#برخى اشكالى بر ضدّ علم منطق مطرح كردهاند كه همانطور كه در حديث ثقلين آمده ملاك هدايت و عدم ضلالت، تمسّك به قرآن و اهل بيت(ع) است ولى منطق، هيچ يك از آن دو نيست. شارح به اين اشكال چنين پاسخ داده است كه: اين سخن عجيبى است! زيرا منطق راه تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) است و براى تحقق تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) بايد به تمسك قطعى و يقينى برسيم و ظن و تخمين كافى نيست و قطع و يقين هم با برهان منطقى حاصل مىشود. شگفت است كه اشكالكننده به اين نكته توجه نكرده كه منطق، علمى آلى و ابزارى قانونمند است. علاوه بر آنكه خود اين بيان اشكال كننده قياسى است كه بايد حجيتش در منطق اثبات شود و از سويى ديگر آيات قرآن سرشار از فرمان به انديشيدن و تدبير و تعقل و ستايش برهان است درحالىكه راه انديشهورزى و تعقل را بيان نكرده است پس به ناچار مقصود از آن، استفاده از همان روش فطرى طبيعى است كه در منطق مطرح مىشود يعنى قياس<ref>همان، ص 58- 59</ref> | #برخى اشكالى بر ضدّ علم منطق مطرح كردهاند كه همانطور كه در حديث ثقلين آمده ملاك هدايت و عدم ضلالت، تمسّك به قرآن و اهل بيت(ع) است ولى منطق، هيچ يك از آن دو نيست. شارح به اين اشكال چنين پاسخ داده است كه: اين سخن عجيبى است! زيرا منطق راه تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) است و براى تحقق تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) بايد به تمسك قطعى و يقينى برسيم و ظن و تخمين كافى نيست و قطع و يقين هم با برهان منطقى حاصل مىشود. شگفت است كه اشكالكننده به اين نكته توجه نكرده كه منطق، علمى آلى و ابزارى قانونمند است. علاوه بر آنكه خود اين بيان اشكال كننده قياسى است كه بايد حجيتش در منطق اثبات شود و از سويى ديگر آيات قرآن سرشار از فرمان به انديشيدن و تدبير و تعقل و ستايش برهان است درحالىكه راه انديشهورزى و تعقل را بيان نكرده است پس به ناچار مقصود از آن، استفاده از همان روش فطرى طبيعى است كه در منطق مطرح مىشود يعنى قياس<ref>همان، ص 58- 59</ref> | ||
#شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه [[ارسطو]] هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مىدهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مىكند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است<ref>همان، ص 60- 62</ref> | #شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه [[ارسطو]] هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مىدهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مىكند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است<ref>همان، ص 60- 62</ref> | ||
#شارح درباره معناى ايساغوجى نكتهاى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در «[[أساس الاقتباس]]»، علامه قطبالدين شيرازى در «درّة التاج»، [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] | #شارح درباره معناى ايساغوجى نكتهاى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] در «[[أساس الاقتباس]]»، علامه قطبالدين شيرازى در «درّة التاج»، [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] در «الفهرست»، غزالى در «مقاصد الفلاسفة»، [[فروغی، محمدعلی|فروغى]] در «سير حكمت در اروپا» و نيز «المنجد»، ايساغوجى به معنى مدخل و مقدمه است؛ نه كليات خمس فقط بلكه شامل هر آن چيزى مىشود كه در مقدمه منطق ذكر مىشود مانند مبحث الفاظ و كلى و جزئى و ذاتى و عرضى. به نظر مىرسد كه افراد مذكور يا برخى از آنان، به زبان يونانى و اصطلاحات قدما آگاهتر از [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] هستند. البته همين اشكال بر ملاعبدالله در حاشيه و نوبخت در منطقش وارد است كه ايساغوجى را كليات خمس شمردهاند. شهابى در «رهبر خرد» گفته است كه درست است كه لغت ايساغوجى اعم است ولى اصطلاح اخص است و ايساغوجى در اصطلاح، فقط كليات خمس است؛ ولى اين مطلب هم درست نيست زيرا عبارت محقق طوسى صريح است كه اصطلاح هم اعمّ است<ref>همان، ص 64- 65</ref> | ||
#شارح بعد از توضيح معناى علم حصولى و حضورى و تفاوت آندو، يادآور شده است كه علم منطق درباره علم حضورى بحثى نمىكند چون منطق براى اصلاح فكر در مطالب تصورى و تصديقى است تا اشتباهى رخ ندهد و در حضور، اشتباهى نيست چه در يافتن واقع شىء، اشتباهى قابل تصور نيست. همين نكته، وجه خارج ساختن علم حضورى از بحث منطقى است؛ نه آنچه گفته مىشود و ظاهر كلام [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] است كه مقسم تصور و تصديق، علم حصولى است و چون بحث از تصور و تصديق است پس علم حضورى، خارج است. چون مقسم قرار دادن علم حصولى، اصطلاح است وگرنه تصور و تصديق در علم حضورى هم جارى است: ما ذات خودمان را مىيابيم و اين، نظير تصور است و مىيابيم كه ما قادريم يا عاجزيم يا گرسنه و اين بهمنزله تصديق است<ref>همان، ص 66- 68</ref> | #شارح بعد از توضيح معناى علم حصولى و حضورى و تفاوت آندو، يادآور شده است كه علم منطق درباره علم حضورى بحثى نمىكند چون منطق براى اصلاح فكر در مطالب تصورى و تصديقى است تا اشتباهى رخ ندهد و در حضور، اشتباهى نيست چه در يافتن واقع شىء، اشتباهى قابل تصور نيست. همين نكته، وجه خارج ساختن علم حضورى از بحث منطقى است؛ نه آنچه گفته مىشود و ظاهر كلام [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] است كه مقسم تصور و تصديق، علم حصولى است و چون بحث از تصور و تصديق است پس علم حضورى، خارج است. چون مقسم قرار دادن علم حصولى، اصطلاح است وگرنه تصور و تصديق در علم حضورى هم جارى است: ما ذات خودمان را مىيابيم و اين، نظير تصور است و مىيابيم كه ما قادريم يا عاجزيم يا گرسنه و اين بهمنزله تصديق است<ref>همان، ص 66- 68</ref> | ||
#شارح تأكيد كرده است كه با توجه به نظر [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] آشكار مىشود كه سخن دكتر على اكبر سياسى در كتاب مبانى فلسفه كه پنداشته «حد ناقص آنست كه مركب باشد از جنس بعيد و فصل قريب و اسم ناقص مركب است از جنس بعيد و خاصه» صحيح نيست و در حدّ ناقص، شرط نيست كه همراه با جنس بعيد باشد<ref>همان، ص 115</ref> | #شارح تأكيد كرده است كه با توجه به نظر [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] آشكار مىشود كه سخن دكتر على اكبر سياسى در كتاب مبانى فلسفه كه پنداشته «حد ناقص آنست كه مركب باشد از جنس بعيد و فصل قريب و اسم ناقص مركب است از جنس بعيد و خاصه» صحيح نيست و در حدّ ناقص، شرط نيست كه همراه با جنس بعيد باشد<ref>همان، ص 115</ref> |
ویرایش