پرش به محتوا

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بلاشر' به 'بلاشر '
جز (جایگزینی متن - 'ابن انبارى' به 'ابن انبارى ')
جز (جایگزینی متن - 'بلاشر' به 'بلاشر ')
خط ۴۳: خط ۴۳:
بدين سان ياقوت مهم‌ترين و وسيع‌ترين منبع شرح احوال ابوالفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نويسندگان معاصر در اين باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، [[ابن خلدون]]، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازه‌اى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمى‌دهند. در تحقيقات معاصران نيز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام نداده‌اند.
بدين سان ياقوت مهم‌ترين و وسيع‌ترين منبع شرح احوال ابوالفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نويسندگان معاصر در اين باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، [[ابن خلدون]]، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازه‌اى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمى‌دهند. در تحقيقات معاصران نيز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام نداده‌اند.


نيكلسون، بروكلمان، عبدالجليل و بلاشر به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] در تاريخ آداب اللغة العربية، نويسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.
نيكلسون، بروكلمان، عبدالجليل و [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]  به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] در تاريخ آداب اللغة العربية، نويسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.


در اين ميان، تنها زكى مبارك در النثر با ديدى انتقادى به ابوالفرج و کتاب اغانى او نگريسته است و در حب ابن ابى ربيعة، هنگام نقل روايات او جانب احتياط را نگه داشته و از اينكه نويسندگان معاصر، چون [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] و [[طه حسین|طه حسين]] بدون توجه به شخصيت ابوالفرج و چگونگى تكوين اغانى، روايات او را اساس قرار داده و نظرات عامّى دربارۀ اجتماع زمان او اظهار داشته‌اند، تأسف مى‌خورد (النثر، 289/1-302، حبّ، 34-38).
در اين ميان، تنها زكى مبارك در النثر با ديدى انتقادى به ابوالفرج و کتاب اغانى او نگريسته است و در حب ابن ابى ربيعة، هنگام نقل روايات او جانب احتياط را نگه داشته و از اينكه نويسندگان معاصر، چون [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] و [[طه حسین|طه حسين]] بدون توجه به شخصيت ابوالفرج و چگونگى تكوين اغانى، روايات او را اساس قرار داده و نظرات عامّى دربارۀ اجتماع زمان او اظهار داشته‌اند، تأسف مى‌خورد (النثر، 289/1-302، حبّ، 34-38).
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:




بلاشر معتقد است كه دربارۀ اسلوب ابوالفرج در نثر، سخنى جدى نمى‌توان گفت، زيرا همۀ آثار او و به خصوص بزرگ‌ترين آنها، اغانى سراپا نقل قول است و آنچه او خود به اين مجموعه افزوده، از سرفصلها، يا روابط ميان قطعات تجاوز نمى‌كند (ص 212-213). با اينهمه در لا به لاى روايات، گاه به قطعه‌هايى بسيار دلنشين و هوشمندانه دست مى‌يابيم كه مى‌توانند تصور نسبتا روشنى از اسلوب او در ذهن پديد آورند. از جملۀ اين نوشته‌ها مى‌توان به مقدمات کتابها، گفتارهاى انتقادى در اغانى و مقاتل، ستايشهايى كه مثلا از اسحاق موصلى و ابن معتز كرده، و داستانهايى كه در ادب الغرباء آورده است، اشاره كرد. در اين آثار ملاحظه مى‌شوده كه وى به هيچ وجه از معاصران قدرتمندش، صاحب و مهلبى و ابن عميد تأثير نپذيرفته، بلكه احساسات خود را به زبانى پاكيزه و شفاف، با صداقت و صميميتى كم نظير عرضه كرده است.
[[بلاشر، رژیس|بلاشر]]  معتقد است كه دربارۀ اسلوب ابوالفرج در نثر، سخنى جدى نمى‌توان گفت، زيرا همۀ آثار او و به خصوص بزرگ‌ترين آنها، اغانى سراپا نقل قول است و آنچه او خود به اين مجموعه افزوده، از سرفصلها، يا روابط ميان قطعات تجاوز نمى‌كند (ص 212-213). با اينهمه در لا به لاى روايات، گاه به قطعه‌هايى بسيار دلنشين و هوشمندانه دست مى‌يابيم كه مى‌توانند تصور نسبتا روشنى از اسلوب او در ذهن پديد آورند. از جملۀ اين نوشته‌ها مى‌توان به مقدمات کتابها، گفتارهاى انتقادى در اغانى و مقاتل، ستايشهايى كه مثلا از اسحاق موصلى و ابن معتز كرده، و داستانهايى كه در ادب الغرباء آورده است، اشاره كرد. در اين آثار ملاحظه مى‌شوده كه وى به هيچ وجه از معاصران قدرتمندش، صاحب و مهلبى و ابن عميد تأثير نپذيرفته، بلكه احساسات خود را به زبانى پاكيزه و شفاف، با صداقت و صميميتى كم نظير عرضه كرده است.


ابوالفرج كه به شدت تحت تأثير سنت روشنفكرانۀ مؤلفان ادب است، پيوسته مى‌كوشد از ارائۀ آثار ثقيل به خواننده خوددارى كند و به عكس او را با حكايات نو به نو مشغول دارد، زيرا مى‌داند كه «در طبيعت آدميزاد، عشق انتقال از چيزى به چيز ديگر، و راحت جويى گذر از امر معهود و شناخته به نامعهود و نو، نهفته است»، زيرا «هر چيز كه اميد دست يافتن به آن مى‌رود، از آنچه حاصل است، بر جان شيرين‌تر مى‌نشيند» (الاغانى، 4/1؛نيز نك‍: بلاشر، 211-212). با اينهمه او كار خود را سخت جدى مى‌گيرد و آثار خويش را كاملا عالمانه تلقى مى‌كند، به همين جهت، پيوسته روايات خود را به اسنادى استوار و راويانى مشهور، متقن مى‌گرداند (دربارۀ اسناد، او، نك‍: ه‍. د، الاغانى)، يا به کتابهايى چون آثار ثعلب، ابن اعرابى، ابوعمرو شيباني، ابن حبيب، سكرى و ديگران ارجاع مى‌دهد (نك‍: خلف اللّه، 196).
ابوالفرج كه به شدت تحت تأثير سنت روشنفكرانۀ مؤلفان ادب است، پيوسته مى‌كوشد از ارائۀ آثار ثقيل به خواننده خوددارى كند و به عكس او را با حكايات نو به نو مشغول دارد، زيرا مى‌داند كه «در طبيعت آدميزاد، عشق انتقال از چيزى به چيز ديگر، و راحت جويى گذر از امر معهود و شناخته به نامعهود و نو، نهفته است»، زيرا «هر چيز كه اميد دست يافتن به آن مى‌رود، از آنچه حاصل است، بر جان شيرين‌تر مى‌نشيند» (الاغانى، 4/1؛نيز نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]] ، 211-212). با اينهمه او كار خود را سخت جدى مى‌گيرد و آثار خويش را كاملا عالمانه تلقى مى‌كند، به همين جهت، پيوسته روايات خود را به اسنادى استوار و راويانى مشهور، متقن مى‌گرداند (دربارۀ اسناد، او، نك‍: ه‍. د، الاغانى)، يا به کتابهايى چون آثار ثعلب، ابن اعرابى، ابوعمرو شيباني، ابن حبيب، سكرى و ديگران ارجاع مى‌دهد (نك‍: خلف اللّه، 196).


اما در بسيارى جاها گويى در نظر گويى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانه‌گون يك روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آويز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراين بايد از پشتوانۀ سندهايى استوار برخوردار باشد. مثالهايى كه در تأييد اين سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گويد: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گويد. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمين مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال اين افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: اين است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2 ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد (همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ يك از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: بلاشر، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.
اما در بسيارى جاها گويى در نظر گويى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانه‌گون يك روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آويز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراين بايد از پشتوانۀ سندهايى استوار برخوردار باشد. مثالهايى كه در تأييد اين سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گويد: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گويد. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمين مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال اين افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: اين است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2 ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد (همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ يك از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]] ، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.


==درگذشت او==
==درگذشت او==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش