پرش به محتوا

القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
خط ۴۱: خط ۴۱:
'''القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي'''، نوشته‌اى مستقل و مفصل به زبان عربى، از آثار نويسنده ناآشناى معاصر، شيخ محسن قاسم طهرانى از شاگردان علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى است كه مذهب محى‌الدين بن عربى (560 - 638ق) را مورد بررسى قرار داده و سرانجام بنا بر نظر خودش، گرايش او به تشيع به معنايى خاص را به اثبات رسانده است. مقصود مؤلف از اين تشيع همان مطلبى است كه تحت عنوان جديد و نظريه متناقض‌نماى «تسنن دوازده‌امامى» از آن ياد مى‌شود.
'''القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي'''، نوشته‌اى مستقل و مفصل به زبان عربى، از آثار نويسنده ناآشناى معاصر، شيخ محسن قاسم طهرانى از شاگردان علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى است كه مذهب محى‌الدين بن عربى (560 - 638ق) را مورد بررسى قرار داده و سرانجام بنا بر نظر خودش، گرايش او به تشيع به معنايى خاص را به اثبات رسانده است. مقصود مؤلف از اين تشيع همان مطلبى است كه تحت عنوان جديد و نظريه متناقض‌نماى «تسنن دوازده‌امامى» از آن ياد مى‌شود.


«تسنن دوازده‌امامى»، آميزه‌اى از تشيع و تسنن است و به كسانى اطلاق مى‌شود كه از نظر علمى و اعتقادى و همچنين از نظر عملى و فقهى همانندى‌هايى با سنيان داشتند و همان طور كه در تاريخ آمده، سنيان دوازده‌امامى با آنكه امامت و عصمت دوازده امام را پذيرفته بودند، ولى از خلفاى سه‌گانه نيز كاملا دفاع كرده و آنان را خليفه رسول‌الله مى‌شمردند ..<ref>تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم، ج 2، ص 725 - 728</ref>
«تسنن دوازده‌امامى»، آميزه‌اى از تشيع و تسنن است و به كسانى اطلاق مى‌شود كه از نظر علمى و اعتقادى و همچنين از نظر عملى و فقهى همانندى‌هايى با سنيان داشتند و همان طور كه در تاريخ آمده، سنيان دوازده‌امامى با آنكه امامت و عصمت دوازده امام را پذيرفته بودند، ولى از خلفاى سه‌گانه نيز كاملا دفاع كرده و آنان را خليفه رسول‌الله مى‌شمردند ...<ref>تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم، ج 2، ص 725 - 728</ref>


نويسنده، نگارش و حروف‌چينى و مقابله مجلد اول اين اثر را در تاريخ 27 رمضان 1423ق، در مدرسه امام باقر(ع) كه آن را آيت‌الله شيخ حسين [[وحید خراسانی، حسین|وحيد خراسانى]]  در قم تأسيس كرده، به پايان رسانده است ..<ref>القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي، ج 2، ص 500</ref> ولى از زمان و مكان و ويژگى‌هاى نگارش مجلد دوم، خبرى در دست نيست.
نويسنده، نگارش و حروف‌چينى و مقابله مجلد اول اين اثر را در تاريخ 27 رمضان 1423ق، در مدرسه امام باقر(ع) كه آن را آيت‌الله شيخ حسين [[وحید خراسانی، حسین|وحيد خراسانى]]  در قم تأسيس كرده، به پايان رسانده است ...<ref>القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي، ج 2، ص 500</ref> ولى از زمان و مكان و ويژگى‌هاى نگارش مجلد دوم، خبرى در دست نيست.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۷۰: خط ۷۰:
#علاوه بر اين، اعتقاد دارد كه امام مهدى موعود(عج) كه در احاديث آمده، هم‌اكنون زنده و غايب از انظار است.
#علاوه بر اين، اعتقاد دارد كه امام مهدى موعود(عج) كه در احاديث آمده، هم‌اكنون زنده و غايب از انظار است.


در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است ..<ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref> بنابراين «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوه‌گر شده است.
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه درباره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است ...<ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref> بنابراين «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] جلوه‌گر شده است.


در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى‌الدين بن عربى، مانند [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]]، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش م[[ذهبى]] استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند ..<ref>همان، ص 1، ص 389</ref>
در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى‌الدين بن عربى، مانند [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]]، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش درباره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش م[[ذهبى]] استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند ...<ref>همان، ص 1، ص 389</ref>


در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هايى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند ..<ref>همان، ج 1، ص 379</ref>
در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هايى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند ...<ref>همان، ج 1، ص 379</ref>


در فصل چهارم، نويسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين [[ذهبى]]، شيخ عبدالله يافعى، [[ابن خلدون]]، [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]]، شيخ [[شعرانی، عبدالوهاب بن احمد|عبدالوهاب شعرانى]]، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهيم حسن و سيد محمدطاهر هاشمى برزنجى را درباره گرايش شيعى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و... ..<ref>همان، ج 2، ص 77 - 78</ref>
در فصل چهارم، نويسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين [[ذهبى]]، شيخ عبدالله يافعى، [[ابن خلدون]]، [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]]، شيخ [[شعرانی، عبدالوهاب بن احمد|عبدالوهاب شعرانى]]، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهيم حسن و سيد محمدطاهر هاشمى برزنجى را درباره گرايش شيعى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و... ...<ref>همان، ج 2، ص 77 - 78</ref>


در فصل پنجم، نويسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، دكتر سيد حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع محى‌الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نويسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است ..<ref>همان، ج 2، ص 207</ref>
در فصل پنجم، نويسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهائى]]، صدرالمتألهين، [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]، ابوالحسن جلوه، آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]]، آيت‌الله حسن [[حسن‌زاده آملی، حسن|حسن‌زاده آملى]]، دكتر سيد حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را درباره تشيع محى‌الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نويسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است ...<ref>همان، ج 2، ص 207</ref>


نويسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد حسين نصر: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد» ..<ref>سه حكيم مسلمان، ص 213</ref>، كوشيده است كه ارتباط م[[ذهبى]] محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شيعيان را تأييد و تثبيت كند.
نويسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد حسين نصر: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى درباره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد» ...<ref>سه حكيم مسلمان، ص 213</ref>، كوشيده است كه ارتباط م[[ذهبى]] محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شيعيان را تأييد و تثبيت كند.


همچنين، نويسنده مى‌گويد: «استادم آيت‌الله سيد محمدحسين حسينى تهرانى از استادش سيد هاشم حداد نقل كرده است كه آيت‌الله سيد على قاضى، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد» ..<ref>همان، ج 2، ص 214 - 215</ref>
همچنين، نويسنده مى‌گويد: «استادم آيت‌الله سيد محمدحسين حسينى تهرانى از استادش سيد هاشم حداد نقل كرده است كه آيت‌الله سيد على قاضى، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد» ...<ref>همان، ج 2، ص 214 - 215</ref>


در فصل ششم، نويسنده، مدح و ثناى بيست نفر از دانشمندان مهم شيعى، مانند [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]]، [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]، آقا على مدرس تهرانى، [[صدر، صدرالدین|سيد صدرالدين صدر]]، شيخ محمدحسين فاضل تونى، علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]]، [[امام خمينى (ره)|امام خمينى]]، استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]]، [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]] و استاد عبدالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]] را درباره محى‌الدين بن عربى ذكر كرده است ..<ref>همان، ج 2، ص 299 - 499</ref>
در فصل ششم، نويسنده، مدح و ثناى بيست نفر از دانشمندان مهم شيعى، مانند [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]]، [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]، آقا على مدرس تهرانى، [[صدر، صدرالدین|سيد صدرالدين صدر]]، شيخ محمدحسين فاضل تونى، علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]]، [[امام خمينى (ره)|امام خمينى]]، استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]]، [[آشتیانی، جلال‎‌الدین|سيد جلال‌الدين آشتيانى]] و استاد عبدالله [[جوادی آملی، عبدالله|جوادى آملى]] را درباره محى‌الدين بن عربى ذكر كرده است ...<ref>همان، ج 2، ص 299 - 499</ref>


نويسنده، از عارف شيعى [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]  كه بر «فصوص الحكم»، شرح مبسوطى به نام «نص النصوص» نوشته، درباره فضيلت [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و ولايتمدارى او و ارزش كتاب «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه» مطالبى را نقل كرده و آورده است كه: «وى خوابى را كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز فصوص در مورد ديدار پيامبر(ص) و دستور نگارش كتاب نقل كرده، مطابق واقع شمرده و تأييد كرده و بلكه منكران آن را محجوب و گرفتار توهمات و خيالات شمرده است) ..<ref>همان، ج 2، ص 309 - 310</ref>
نويسنده، از عارف شيعى [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]  كه بر «فصوص الحكم»، شرح مبسوطى به نام «نص النصوص» نوشته، درباره فضيلت [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و ولايتمدارى او و ارزش كتاب «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه» مطالبى را نقل كرده و آورده است كه: «وى خوابى را كه [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در آغاز فصوص در مورد ديدار پيامبر(ص) و دستور نگارش كتاب نقل كرده، مطابق واقع شمرده و تأييد كرده و بلكه منكران آن را محجوب و گرفتار توهمات و خيالات شمرده است) ...<ref>همان، ج 2، ص 309 - 310</ref>


مؤلف همچنين از تاج‌الدين حسين خوارزمى، شارح «فصوص الحكم» به زبان فارسى، نقل كرده است كه او محى‌الدين بن عربى را شيخ كامل مكمل، قطب العارفين و إمام الموحدين و وارث الأنبياء و المرسلين و زنده‌كننده حق و ملت و دين شمرده است ..<ref>همان، ج 2، ص 426</ref>
مؤلف همچنين از تاج‌الدين حسين خوارزمى، شارح «فصوص الحكم» به زبان فارسى، نقل كرده است كه او محى‌الدين بن عربى را شيخ كامل مكمل، قطب العارفين و إمام الموحدين و وارث الأنبياء و المرسلين و زنده‌كننده حق و ملت و دين شمرده است ...<ref>همان، ج 2، ص 426</ref>


نويسنده، از استاد خودش علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] اين بود كه وقتى مطلبى از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر مى‌كرد نام او را با نهايت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|بوعلى سينا]] مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد ..<ref>همان، ج 2، ص 448</ref>
نويسنده، از استاد خودش علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] اين بود كه وقتى مطلبى از [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] ذكر مى‌كرد نام او را با نهايت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|بوعلى سينا]] مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد ...<ref>همان، ج 2، ص 448</ref>


و سرانجام، نويسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار مختلف است؛ مثلا بعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]  با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] او را سُنى متعصب مى‌دانند ..<ref>مجموعه آثار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] ج 4، ص 944</ref> و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] درباره تعيين گرايش م[[ذهبى]] او مطلبى نگفته‌اند ..<ref>همان، ج 2، ص 293 - 294</ref>، ولى نويسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هايى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] آمده و... درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، روا و ثابت‌شده نيست ..<ref>همان، ج 2، ص 482</ref> و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است ..<ref>همان، ج 2، ص 5 - 11</ref>
و سرانجام، نويسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى درباره مذهب [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار مختلف است؛ مثلا بعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند [[قاشی، حیدر بن علی|سيد حيدر آملى]]  با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] او را سُنى متعصب مى‌دانند ...<ref>مجموعه آثار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] ج 4، ص 944</ref> و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] درباره تعيين گرايش م[[ذهبى]] او مطلبى نگفته‌اند ...<ref>همان، ج 2، ص 293 - 294</ref>، ولى نويسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هايى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] آمده و... درباره [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، روا و ثابت‌شده نيست ...<ref>همان، ج 2، ص 482</ref> و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است ...<ref>همان، ج 2، ص 5 - 11</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==




فهرست مطالب هر جزئى در آغاز همان جزء ذكر شده است. پاورقى‌ها به ذكر منابع مطالب منقول اختصاص يافته است. كتاب، در دو جلد منتشر شده است. بر روى جلد، نام مؤلف به‌صورت «الشيخ قاسم الطهرانى» نوشته شده، ولى در پايان كتاب ..<ref>همان، ج 2، ص 500</ref> به‌صورت «محسن قاسم الطهرانى» آمده است. به نظر مى‌رسد محسن نام مؤلف و قاسم نام پدر اوست و كلمه «ابن» به قرينه، حذف شده است و نويسنده در روى جلد به احترام پدر و براى ابراز محبت به او نام وى را نوشته و از ذكر اسم خودش خوددارى كرده است؛ بنابراين، نام كامل نويسنده محسنِ قاسم طهرانى است؛ يعنى محسن تهرانى كه فرزند قاسم است.
فهرست مطالب هر جزئى در آغاز همان جزء ذكر شده است. پاورقى‌ها به ذكر منابع مطالب منقول اختصاص يافته است. كتاب، در دو جلد منتشر شده است. بر روى جلد، نام مؤلف به‌صورت «الشيخ قاسم الطهرانى» نوشته شده، ولى در پايان كتاب ...<ref>همان، ج 2، ص 500</ref> به‌صورت «محسن قاسم الطهرانى» آمده است. به نظر مى‌رسد محسن نام مؤلف و قاسم نام پدر اوست و كلمه «ابن» به قرينه، حذف شده است و نويسنده در روى جلد به احترام پدر و براى ابراز محبت به او نام وى را نوشته و از ذكر اسم خودش خوددارى كرده است؛ بنابراين، نام كامل نويسنده محسنِ قاسم طهرانى است؛ يعنى محسن تهرانى كه فرزند قاسم است.


==پانويس ==
==پانويس ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش