۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون کتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگىنامه كوتاهى از نويسنده، ذكر شده است .<ref>مقدمه محقق، ج1، ص3-7</ref> | در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون کتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگىنامه كوتاهى از نويسنده، ذكر شده است ..<ref>مقدمه محقق، ج1، ص3-7</ref> | ||
صفدى در مقدمه کتاب، پس از يادكرد سودمندىهاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديدهورىهايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مىآيد، از اثر بزرگ و بلندآوازهاش - به تعبير خود صفدى: «تاريخي الكبير» - موسوم به [[الوافي بالوفيات]]، ياد مىكند و مىگويد كه در آن، ذكر جملهاى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خويش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رويگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن کتاب درازدامن برگزيند و تاريخ همروزگاران خويش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگويان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاينرو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و اين اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است .<ref>ر.ك: جهانبخش، جويا، 1387، ص51</ref> | صفدى در مقدمه کتاب، پس از يادكرد سودمندىهاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديدهورىهايى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مىآيد، از اثر بزرگ و بلندآوازهاش - به تعبير خود صفدى: «تاريخي الكبير» - موسوم به [[الوافي بالوفيات]]، ياد مىكند و مىگويد كه در آن، ذكر جملهاى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خويش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رويگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن کتاب درازدامن برگزيند و تاريخ همروزگاران خويش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگويان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاينرو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و اين اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» ناميده است ..<ref>ر.ك: جهانبخش، جويا، 1387، ص51</ref> | ||
از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، بهويژه از منظر ايرانشناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركنالدين سمنانى» است. صفدى از دانشاندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مىداند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مىكند. تندى سمنانى را در مورد [[ابن عربى]] و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخنها گفته است. مىگويد: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مىنموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مىكند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار .<ref>ر.ك: همان</ref> | از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، بهويژه از منظر ايرانشناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركنالدين سمنانى» است. صفدى از دانشاندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مىداند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مىكند. تندى سمنانى را در مورد [[ابن عربى]] و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخنها گفته است. مىگويد: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مىنموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مىكند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار ..<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه [[رشيدالدين فضلالله همدانى]] و پسرش، غياثالدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً اين وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانستهاند، آشكارا آورده است. اين گزارش هم از جهت نزديكى زمانى به خواجه و هم داورىها و اخبار درجشده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفهآميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورىهاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياثالدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالحتر و دينورزتر و مسلمانتر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده» .<ref>ر.ك: همان</ref> | وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه [[رشيدالدين فضلالله همدانى]] و پسرش، غياثالدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً اين وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانستهاند، آشكارا آورده است. اين گزارش هم از جهت نزديكى زمانى به خواجه و هم داورىها و اخبار درجشده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفهآميز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورىهاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياثالدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالحتر و دينورزتر و مسلمانتر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده» ..<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
ديگر از تراجم کتاب، ترجمه [[ابن فوطى]]، صاحب [[مجمع الآداب]] است كه به قول صفدى اين اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت کتابت مىنموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مىخوابيده و پشت بر زمين مىنهاده و آنگاه درحالىكه دستانش بهسوى سقف بوده، مىنوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از کتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مىكرده، ياد نموده و گفته است كه: آن کتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مىگويد: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد .<ref>ر.ك: همان</ref> | ديگر از تراجم کتاب، ترجمه [[ابن فوطى]]، صاحب [[مجمع الآداب]] است كه به قول صفدى اين اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت کتابت مىنموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مىخوابيده و پشت بر زمين مىنهاده و آنگاه درحالىكه دستانش بهسوى سقف بوده، مىنوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از کتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مىكرده، ياد نموده و گفته است كه: آن کتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مىگويد: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد ..<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
صفدى كه خود شاگرد [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده، در ترجمه او گشادهدستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقىالدين بن تيميه و آنچه درباره او گفتهاند، قلمى كرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمىيابد كه در حق او چه جانفشانىها نموده است .<ref>ر.ك: همان</ref> | صفدى كه خود شاگرد [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده، در ترجمه او گشادهدستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقىالدين بن تيميه و آنچه درباره او گفتهاند، قلمى كرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمىيابد كه در حق او چه جانفشانىها نموده است ..<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
وى در پايان ترجمهاش از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] مىنويسد: «و فىالجمله، شيخ تقىالدين بن تيميه، يكى از آن سه تن است كه من همروزگارشان بودهام و در اين زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. اين سه تن: شيخ تقىالدين بن تيميه و شيخ تقىالدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقىالدين سبكىاند». | وى در پايان ترجمهاش از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] مىنويسد: «و فىالجمله، شيخ تقىالدين بن تيميه، يكى از آن سه تن است كه من همروزگارشان بودهام و در اين زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. اين سه تن: شيخ تقىالدين بن تيميه و شيخ تقىالدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقىالدين سبكىاند». | ||
درباره برادر [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است .<ref>همان</ref> | درباره برادر [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است ..<ref>همان</ref> | ||
مىدانيم كه [[ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر|ابن قيم جوزيه]] از شاگردان و ارادتمندان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمهاى جانبدارانه براى ابن قيم نيز رقم زده است .<ref>همان</ref> | مىدانيم كه [[ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر|ابن قيم جوزيه]] از شاگردان و ارادتمندان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمهاى جانبدارانه براى ابن قيم نيز رقم زده است ..<ref>همان</ref> | ||
بعضى از كسانى كه زندگىاشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است .<ref>همان</ref> | بعضى از كسانى كه زندگىاشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است ..<ref>همان</ref> | ||
صفدى، «ابراهيم بن ابىالغيث، شيخ جمالالدين بن حسام بخارى» را بهعنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريهاى دو مجلس: يكى براى ميهمانان و ديگرى براى طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگىاش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در اين مناظره مدافع «سنت» مىداند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مىآورد، فقيه شيعى را مىنكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مىكند .<ref>همان</ref> | صفدى، «ابراهيم بن ابىالغيث، شيخ جمالالدين بن حسام بخارى» را بهعنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريهاى دو مجلس: يكى براى ميهمانان و ديگرى براى طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگىاش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در اين مناظره مدافع «سنت» مىداند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مىآورد، فقيه شيعى را مىنكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مىكند ..<ref>همان</ref> | ||
صفدى، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاويل الشنيعة...» و در اين عبارت خصومت خويش را بهوضوح نمايانده است .<ref>همان</ref> | صفدى، [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاويل الشنيعة...» و در اين عبارت خصومت خويش را بهوضوح نمايانده است ..<ref>همان</ref> | ||
صفدى بهنوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مىكند. در وصف «جمالالدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال» .<ref>همان، ص53</ref> | صفدى بهنوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مىكند. در وصف «جمالالدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال» ..<ref>همان، ص53</ref> | ||
شايد يكسانانگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى براى وانمود كردن ريشهگيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند .<ref>همان</ref> | شايد يكسانانگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى براى وانمود كردن ريشهگيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند ..<ref>همان</ref> | ||
در پايان بايد به اين نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مىشدهاند... بااينهمه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روىهمرفته، براى مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمىتوان از اين اثر غافل شد .<ref>ر.ك: همان، ص54</ref> | در پايان بايد به اين نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مىشدهاند... بااينهمه نبايد از اين نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روىهمرفته، براى مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمىتوان از اين اثر غافل شد ..<ref>ر.ك: همان، ص54</ref> | ||
== وضعيت کتاب == | == وضعيت کتاب == | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است. | فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است. | ||
در پاورقىها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع .<ref>ر.ك: پاورقى، ج1، ص18</ref> و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن .<ref>ر.ك: همان، ص17</ref>، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است .<ref>ر.ك: همان، ص19</ref> | در پاورقىها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع ..<ref>ر.ك: پاورقى، ج1، ص18</ref> و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن ..<ref>ر.ك: همان، ص17</ref>، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است ..<ref>ر.ك: همان، ص19</ref> | ||
=پانویس = | =پانویس = |
ویرایش