پرش به محتوا

نماذج الأصول في شرح مقالات الأصول: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ب«' به 'ب «')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:




«نماذج الاصول فى شرح مقالات الاصول»، اثر آيت‌الله سيد عباس مدرّسى يزدى، شرح كتاب «مقالات الاصول» [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]]، به زبان عربى است. كتاب «مقالات الاصول»، بسيار دقيق و حاكى از دقّت نظرها، ابتكارات و ژرف‌انديشى‌هاى [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]] است و استفاده از آن، نياز به تبحّر در مسائل اصولى دارد؛ در اين راستا، آیت‌الله مدرّسى يزدى، براى زنده داشتن ياد آن بزرگ، به مناسبت گذشتن نيم قرن از وفات وى، به شرح اين مهمّ پرداخته كه در شناخت ديدگاه‌هاى اصولى [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]] بسيار سودمند است.
'''نماذج الاصول فى شرح مقالات الاصول'''، اثر آيت‌الله سيد عباس مدرّسى يزدى، شرح كتاب «مقالات الاصول» [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]]، به زبان عربى است. كتاب «مقالات الاصول»، بسيار دقيق و حاكى از دقّت نظرها، ابتكارات و ژرف‌انديشى‌هاى [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]] است و استفاده از آن، نياز به تبحّر در مسائل اصولى دارد؛ در اين راستا، آیت‌الله مدرّسى يزدى، براى زنده داشتن ياد آن بزرگ، به مناسبت گذشتن نيم قرن از وفات وى، به شرح اين مهمّ پرداخته كه در شناخت ديدگاه‌هاى اصولى [[عراقی، ضیاءالدین|محقق عراقى]] بسيار سودمند است.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۷: خط ۵۷:
شارح، پيش از ورود در بحث و شرح، امورى را براى بصيرت حاصل نمودن در علم اصول، متعرض شده است با اين عناوين:
شارح، پيش از ورود در بحث و شرح، امورى را براى بصيرت حاصل نمودن در علم اصول، متعرض شده است با اين عناوين:


1. مرتبه علم اصول از جهت شرف و تعلم؛
# مرتبه علم اصول از جهت شرف و تعلم؛
 
# بيان اينكه علم اصول، جزء اخير علت تامه علم فقه است؛
2. بيان اينكه علم اصول، جزء اخير علت تامه علم فقه است؛
# نياز به علم اصول؛
 
# تقسيم علم اصول؛
3. نياز به علم اصول؛
# ماهيت و حقيقت علم.
 
4. تقسيم علم اصول؛
 
5. ماهيت و حقيقت علم.


سپس به شرح و بررسى عبارات كتاب «مقالات الاصول» پرداخته كه در زير با نمونه‌اى از كار وى آشنا مى‌شويم:
سپس به شرح و بررسى عبارات كتاب «مقالات الاصول» پرداخته كه در زير با نمونه‌اى از كار وى آشنا مى‌شويم:
خط ۷۱: خط ۶۷:
در شرح قسمت‌هايى از اين عبارت: «مقالة فى المشتق و هو من الشق و لو بملاحظة كون الهيئات المختلفة الطارية على مادة واحدة موجبة لتشقيق المادة بشقوق محفوظة فى ضمن هيئاته كما هو الشأن فى معناها من جهة تصور جهة واحدة فى ضمن خصوصيات متصورة و...»، چنين نگاشته است:
در شرح قسمت‌هايى از اين عبارت: «مقالة فى المشتق و هو من الشق و لو بملاحظة كون الهيئات المختلفة الطارية على مادة واحدة موجبة لتشقيق المادة بشقوق محفوظة فى ضمن هيئاته كما هو الشأن فى معناها من جهة تصور جهة واحدة فى ضمن خصوصيات متصورة و...»، چنين نگاشته است:


1. نموذج(نمونه يا نموده) پانزدهم در مشتق است(مربوط به فقره «فى المشتق»)؛
#نموذج(نمونه يا نموده) پانزدهم در مشتق است(مربوط به فقره «فى المشتق»)؛
 
#بحث در اين است كه مشتق، حقيقت در خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال است يا حقيقت در معنايى اعم از آن و از ذاتى كه تلبس از آن زائل شده است؟، البته پس از اتفاق نظر علما بر مجاز بودن آن، در ذاتى كه هنوز متلبس نشده و در آينده خواهد شد و تحقيق سخن در اين باره، در ضمن چند امر خواهد بود:
2. بحث در اين است كه مشتق، حقيقت در خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال است يا حقيقت در معنايى اعم از آن و از ذاتى كه تلبس از آن زائل شده است؟، البته پس از اتفاق نظر علما بر مجاز بودن آن، در ذاتى كه هنوز متلبس نشده و در آينده خواهد شد و تحقيق سخن در اين باره، در ضمن چند امر خواهد بود:
#:امر اول، در مفهوم مشتق از نظر لغت و اصطلاح است، پس مى‌گوييم: واژه مشتق، از شق گرفته شده و از نظر لغت، به معنى فرقت(جدايى، جدا شدن، شكافته شدن و تقسيم شدن) است و شايد معناى اصطلاحى آن كه عبارت است از: «آنچه قابليت دارد كه ماضى و مضارع و فاعل و مانند اينها از آن گرفته شود»، به‌جهت انطباق آن معناى لغوى، بر ماده است به‌خاطر تقسيم شدن ماده به قسمت‌هاى متعدد و فراوان در ضمن هيئت‌هاى متعدد و منطبق شدن آنها بر معناى يگانه ماده(مثل فلان حدث) در ضمن خصوصيت‌هاى فراوان و نسبت‌هاى متعدد، چنان‌كه اين مطلب را خواهى دانست(مربوط به فقره «و هو من الشق»)؛
 
#مثل ماضى و مضارع و امر و اسم فاعل و مفعول و مكان و زمان و غير آن(مربوط به فقره «الهيئات المختلفة»)؛
امر اول، در مفهوم مشتق از نظر لغت و اصطلاح است، پس مى‌گوييم: واژه مشتق، از شق گرفته شده و از نظر لغت، به معنى فرقت(جدايى، جدا شدن، شكافته شدن و تقسيم شدن) است و شايد معناى اصطلاحى آن كه عبارت است از: «آنچه قابليت دارد كه ماضى و مضارع و فاعل و مانند اينها از آن گرفته شود»، به‌جهت انطباق آن معناى لغوى، بر ماده است به‌خاطر تقسيم شدن ماده به قسمت‌هاى متعدد و فراوان در ضمن هيئت‌هاى متعدد و منطبق شدن آنها بر معناى يگانه ماده(مثل فلان حدث) در ضمن خصوصيت‌هاى فراوان و نسبت‌هاى متعدد، چنان‌كه اين مطلب را خواهى دانست(مربوط به فقره «و هو من الشق»)؛
#مثل«ضرب»(مربوط به فقره «مادة واحدة»)؛
 
#و جدا شدن آن(مربوط به فقره «لتشقيق المادة»)؛
3. مثل ماضى و مضارع و امر و اسم فاعل و مفعول و مكان و زمان و غير آن(مربوط به فقره «الهيئات المختلفة»)؛
#مثل«ضرب يضرب ضربا» و «ضارب» و «مضروب» و «اضرب» و «لتضرب» و «لم‌تضرب» و «لاتضربُ» و «لاتضربْ» و «مضرب»(مربوط به فقره «فى ضمن هيئاته»)؛
 
#يعنى ماده(مربوط به ضمير «معناها»)؛
4. مثل«ضرب»(مربوط به فقره «مادة واحدة»)؛
#و آن، مثلا در «ضرب» حدث دردآور است(مربوط به فقره «تصور جهة واحدة»)؛
 
#از قبيل نسبت ماضويت و مستقبليت و فاعليت و مفعوليت و مانند آن(مربوط به فقره «فى ضمن خصوصيات متصورة»).
5. و جدا شدن آن(مربوط به فقره «لتشقيق المادة»)؛
 
6. مثل«ضرب يضرب ضربا» و «ضارب» و «مضروب» و «اضرب» و «لتضرب» و «لم‌تضرب» و «لاتضربُ» و «لاتضربْ» و «مضرب»(مربوط به فقره «فى ضمن هيئاته»)؛
 
7. يعنى ماده(مربوط به ضمير «معناها»)؛
 
8. و آن، مثلا در «ضرب» حدث دردآور است(مربوط به فقره «تصور جهة واحدة»)؛
 
9. از قبيل نسبت ماضويت و مستقبليت و فاعليت و مفعوليت و مانند آن(مربوط به فقره «فى ضمن خصوصيات متصورة»).




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش