۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')ا' به ') ا') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==معرفى اجمالى== | ==معرفى اجمالى== | ||
'''چهارده رساله''' مجموع چند رساله از فخرالدين رازى است که توسط محمد باقر سبزواری گردآوری گردیده است. | |||
يكى از بخشهاى الهيّات فلسفه و كلام، بررسى صفات سلبيّه خداست | يكى از بخشهاى الهيّات فلسفه و كلام، بررسى صفات سلبيّه خداست | ||
خط ۱۹۴: | خط ۱۹۵: | ||
در فصل سوّم مفصلا بيان مىشود كه روح انسانى غير از بدن اوست و دلايل زيادى براى اثبات اين مطلب آورده شده است كه به مهمّترين آنها اشاره مىشود: | در فصل سوّم مفصلا بيان مىشود كه روح انسانى غير از بدن اوست و دلايل زيادى براى اثبات اين مطلب آورده شده است كه به مهمّترين آنها اشاره مىشود: | ||
#هرانسانى باوجدان درمىيابد كه حقيقت وى از زمان كودكى تا پيرى حقيقت واحدى است وى در همۀ احوال يك چيز است در حاليكه بدن يك چيز نيست و دائما در حال تغيير و تبدّل است پس روح غير از بدن است | |||
#اگر انسان در حالت بيدارى بخواهد عالم غيب را مطالعه كند نمىتواند چون در وقت بيدارى بدن قوّت مىگيرد و روح ضعيف مىشود و بالعكس آدمى وقتى خواب است به راحتى مىتواند به عالم غيب راه يابد زيرا در اين موقع روح قوّت مىيابد و بدن ضعيف مىشود پس روح غير از بدن است. | |||
#هر چيزى كه سبب فربهاى تن است آنچيز موجب نقصان روح است و هرچه سبب سعادت و خوشبختى روح است آنچيز موجب نقصان و ضعف تن است پس روح غير از تن است. | |||
#اگر روح همان تن باشد نمىشود بيشتر از يك نقش بر لوح وجود او نوشت در حاليكه هزاران لوح بر صفحۀ روح نقش مىبندد و اين تغاير آنها را مىرساند. | |||
#انسان وقتى عمرش به چهل مىرسد تن او به ضعف و ناتوانى مىگرايد در حاليكه عقل او به كمال مىرسد و اين به جهت قوّت روحانى و ضعف جسمانى است كه دو حقيقت جداگانهاند پس روح غير از بدن است. | |||
و اين به جهت قوّت روحانى و ضعف جسمانى است كه دو حقيقت جداگانهاند پس روح غير از بدن است. | #بدن انسان مركز خون و صفرا و سودا و بلغم است كه كثيفاند ولى روح انسان محل نورها و پاكيهاست و اختلاف محلّها ثابت مىكند كه روح غير از بدن است. | ||
در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه اگر روح غير از بدن است در اينصورت آيا روح جزئى از اجزاى خدايتعالى | در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه اگر روح غير از بدن است در اينصورت آيا روح جزئى از اجزاى خدايتعالى | ||
محسوب مىشود؟در جواب گفته مىشود كه ابدا چنين نيست چون ذات الهى بسيط بوده و به هيچ وجه جزء و بعض برنمىدارد بلكه روح و تن آدمى براساس مراتب وجودى مخلوق حقتعالى هستند. | محسوب مىشود؟در جواب گفته مىشود كه ابدا چنين نيست چون ذات الهى بسيط بوده و به هيچ وجه جزء و بعض برنمىدارد بلكه روح و تن آدمى براساس مراتب وجودى مخلوق حقتعالى هستند. | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۳: | ||
فصل هفتم رساله در بيان مراتب ارواح انسانى است كه براى هركدام از آنها از قرآن كريم شواهدى آورده مىشود. | فصل هفتم رساله در بيان مراتب ارواح انسانى است كه براى هركدام از آنها از قرآن كريم شواهدى آورده مىشود. | ||
ارواح انسانى داراى سه مرتبه هستند: | ارواح انسانى داراى سه مرتبه هستند: | ||
#اصحاب سعادت'''«فاما ان كان من المقرّبين فروح و ريحان و جنه نعيم»''' | |||
#اصحاب سلامت'''«و امّا من كان من اصحاب اليمين سلام لك من اصحاب اليمين»''' | |||
#اصحاب شقاوت'''«و اما ان كان من المكذبين الضالين منزل من حميم و تصلية جحيم»''' | |||
فصل هشتم: | فصل هشتم: | ||
در فصل هشتم دربارۀ حكمت مرگ بحث مىشود كه برخى از آنها مورد بررسى قرار مىگيرد: | در فصل هشتم دربارۀ حكمت مرگ بحث مىشود كه برخى از آنها مورد بررسى قرار مىگيرد: | ||
#سرمايۀ روح انسان عقل اوست كه براى كسب معارف و ادراك حقايق به اين نشئه آمده است لذا بعد از تجارت و سود فراوان بايد به وطن اصلى خود بازگردد. | |||
#چون انسان به اين دنيا آمد و از سفره رحمت الهى توشهاى برداشت بايد برخيزد تا ديگرى هم | |||
از اين سفره محروم نباشد. | از اين سفره محروم نباشد. | ||
#چون لذات جسمانى محدود هستند و مختصر و محقّر، لذا سزاوار نيست كه انسان هميشه در آن ماندگار باشد پس مرگ بر انسان لازم است تا از لذّات معنوى و سعادت ابدى متنعّم گردد. | |||
#انسان تا وقتى در اين دنيا زندگى مىكند همانند جنينى مىباشد كه در شكم مادر است احساس راحتى مىكند وقتى او را از اين عالم مىبرند احساس ناخوشايندى مىكند ولى وقتى بدانجا قدم مىگذارد مىبيند كه بهترين و شريفترين عوالم است.5-بهترين حكمت در باب مرگ اينست كه انسان در زندگى دنيوى از حقتعالى در حجاب است و بعد از مرگ به لقاء و شهود حق تعالى مىرسد لذا مرگ بهتر است. | |||
فصل نهم: | فصل نهم: | ||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۸: | ||
در فصل دوّم به سير روحانى نفس مىپردازد و براساس نقشۀ فوق به حركت خود ادامه مىدهد قبل از شروع به حركت به ذكر مقدّماتى مىپردازيم: | در فصل دوّم به سير روحانى نفس مىپردازد و براساس نقشۀ فوق به حركت خود ادامه مىدهد قبل از شروع به حركت به ذكر مقدّماتى مىپردازيم: | ||
#همانطوريكه عالم دوتاست عالم جسمانى و عالم روحانى، سيرو سفر نيز دوتاست جسمانى و روحانى. | |||
#در سفر جسمانى، همراهى جسم و روح شرط است ولى در سفر روحانى فقط روح شرط است نه جسم. | |||
#همانطوريكه سفر جسمانى دو پاى قوى مىخواهد براى سفر روحانى هم عقل و معرفت قوى لازم است. | |||
#چنانكه در سفر جسمانى مقامات و منازل را بايد به ترتيب سپرى نمود تا به سر منزل مقصود رسيد در سفر روحانى هم مقامات و منازل را واحدا بعد واحد بايد طى كرد تا به مقام وحدت باريتعالى رسيد. | |||
بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مىپردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مىگذارد و آنها عبارتند از:خاك، آب، باد، آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمىآورد سپس از اين عالم طبايع سفر مىكند و به عالم عناصر قدم مىگذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مىگذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مىكند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر، آسمان دوّم يا فلك عطارد، آسمان سوّم يا فلك زهره، آسمان چهارم يا فلك آفتاب، آسمان پنجم يا فلك مرّيخ، آسمان ششم يا فلك مشترى، آسمان هفتم يا فلك زحل، آسمان هشتم يا فلك البروج، آسمان نهم يا فلك الافلاك، عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مىيابد و سير تمام مىشود. | بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مىپردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مىگذارد و آنها عبارتند از:خاك، آب، باد، آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمىآورد سپس از اين عالم طبايع سفر مىكند و به عالم عناصر قدم مىگذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مىگذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مىكند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر، آسمان دوّم يا فلك عطارد، آسمان سوّم يا فلك زهره، آسمان چهارم يا فلك آفتاب، آسمان پنجم يا فلك مرّيخ، آسمان ششم يا فلك مشترى، آسمان هفتم يا فلك زحل، آسمان هشتم يا فلك البروج، آسمان نهم يا فلك الافلاك، عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مىيابد و سير تمام مىشود. | ||
خط ۳۰۷: | خط ۳۰۷: | ||
گروه دوّم كه به نصارى معروف است مىگويند كه حضرت عيسى فرزند خداست و مصلوب شده است اين گروه خود 5 طايفهاند: | گروه دوّم كه به نصارى معروف است مىگويند كه حضرت عيسى فرزند خداست و مصلوب شده است اين گروه خود 5 طايفهاند: | ||
#ملكائيان:ملكا در رم ظاهر شد و بسيارى را كافر كرد به عقيدۀ وى اتحاد خدا با عيسى تا موقع مصلوب شدن مسيح نيز بحال خود باقى بود. | |||
#نسطوريان كه همزمان با مأمون بودند اين گروه عقيده دارند كه اتّحاد خدا با عيسى در موقع مصلوب شدن نبود.شهرستانى اشاره مىكند كه نسطوريان در ميان مسيحيان مانند معتزله در ميان مسلمانان بوده است. | |||
#يعقوبيان:اتحاد خدا با عيسى را همانند تركيبآسا در شير مىداند. | |||
#فرموريوسيان كه كوشيدند تا عقايد مسيحيان را با فلسفه تطبيق كنند. | |||
#ارمانوسيانكسانى هستند كه معتقدند حق تعالى، عيسى را براساس اضافه تشريفيّه، پسر خود خوانده است. | |||
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است. | ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است. | ||
زردتشتيان پيروان زردتشت مىباشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار دادهاند مانند [[شيخ مفيد]] در «اوائل المقالات» و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شدهاند. | زردتشتيان پيروان زردتشت مىباشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار دادهاند مانند [[شيخ مفيد]] در «اوائل المقالات» و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شدهاند. | ||
خط ۵۱۹: | خط ۵۱۹: | ||
فصل چهارم در بيان قواى نفس انسانى است گفته شده است كه مزاج انسان چون معتدلترين مزاجها بشمار مىرود لذا شريفترين آنهاست شيخ بعد از بيان اصول قوّۀ نباتى دربارۀ حواسّ ظاهرى و باطنى انسان سخن به ميان مىآورد حواسّ ظاهرى انسان پنج قوّه است كه اختصارا به آنها اشاره مىشود: | فصل چهارم در بيان قواى نفس انسانى است گفته شده است كه مزاج انسان چون معتدلترين مزاجها بشمار مىرود لذا شريفترين آنهاست شيخ بعد از بيان اصول قوّۀ نباتى دربارۀ حواسّ ظاهرى و باطنى انسان سخن به ميان مىآورد حواسّ ظاهرى انسان پنج قوّه است كه اختصارا به آنها اشاره مىشود: | ||
#لامسه: | |||
قوّهاى است كه در همه بدن پراكنده است و بوسيله آن كيفيّات چهارگانۀ سبكى، سنگينى، سختى و نرمى قابل ادراك است | #:قوّهاى است كه در همه بدن پراكنده است و بوسيله آن كيفيّات چهارگانۀ سبكى، سنگينى، سختى و نرمى قابل ادراك است | ||
#ذائقه: | |||
قوّهاى است كه بوسيله عصب مخصوصى كه برسطح زبان وجود دارد طعمها غذاها فهميده مىشود 3-شامّه:قوّهاى است كه | #:قوّهاى است كه بوسيله عصب مخصوصى كه برسطح زبان وجود دارد طعمها غذاها فهميده مىشود 3-شامّه:قوّهاى است كه | ||
در دو زايدۀ مقابل دماغ وجود دارد و بوسيلۀ آن بوى خوش از ناخوش تشخيص داده مىشود و دريافتن او توسّط هوا صورت مىگيرد. | در دو زايدۀ مقابل دماغ وجود دارد و بوسيلۀ آن بوى خوش از ناخوش تشخيص داده مىشود و دريافتن او توسّط هوا صورت مىگيرد. | ||
4-سامعه: | 4-سامعه: | ||
قوّهاى است كه بوسيله عصبى كه در درون گوش وجود دارد صداها و آوازها سمع مىشود | #:قوّهاى است كه بوسيله عصبى كه در درون گوش وجود دارد صداها و آوازها سمع مىشود | ||
5-باصره: | 5-باصره: | ||
در كيفيّت رويت ميان علماء اختلاف وجود دارد گروهى براين باورند كه رؤيت اشياء به شعاعى است كه از چشم بيرون آمده و با آن شى برخوردار مىكند شيخ با اين مبنا مخالف بوده و معتقد است كه ديدن اشياء به صورتى است كه در رطوبت جليدى چشم منطبع مىشود و شرط اساسى آن روشنايى محيط و مقابله جرم شفّاف با چشم است. | #:در كيفيّت رويت ميان علماء اختلاف وجود دارد گروهى براين باورند كه رؤيت اشياء به شعاعى است كه از چشم بيرون آمده و با آن شى برخوردار مىكند شيخ با اين مبنا مخالف بوده و معتقد است كه ديدن اشياء به صورتى است كه در رطوبت جليدى چشم منطبع مىشود و شرط اساسى آن روشنايى محيط و مقابله جرم شفّاف با چشم است. | ||
خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اينگونه مطالب ناظر به مبانى قديمى مىباشد اكنون با پيشرفت علوم بسيارى از مطالب قديمى منسوخ شده است. | خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اينگونه مطالب ناظر به مبانى قديمى مىباشد اكنون با پيشرفت علوم بسيارى از مطالب قديمى منسوخ شده است. | ||
حواسّ باطنى انسان نيز پنجتاست كه در اين مجال به آنها اشاره مىشود:1-حس مشترك:قوّهاى است كه همه محسوسات در پيشگاه او جمع مىشوند و عملكرد عجيبى دارد.2-خيال:خزانه حس مشترك است 3-وهم:قوّهاى است كه ادراك معانى مىكند مانند گوسفند كه مهربانى مادر را درك و دشمنى گرگ را مىفهمد 4-متخيّله:قوّهاى است كه معانى را با يكديگر تركيب مىكند اگر وهم تركيب كند متخيّله و اگر عقل تركيب كند متفكّره نامند 5-حافظه:قوّهاى است كه نگاهدارندۀ معانى است كه وهم دريافته است و بعبارت ديگر خزانهدار وهم بشمار مىآيد.در تتمّه اين فصل در تحديد نفس ناطقه | حواسّ باطنى انسان نيز پنجتاست كه در اين مجال به آنها اشاره مىشود:1-حس مشترك:قوّهاى است كه همه محسوسات در پيشگاه او جمع مىشوند و عملكرد عجيبى دارد.2-خيال:خزانه حس مشترك است 3-وهم:قوّهاى است كه ادراك معانى مىكند مانند گوسفند كه مهربانى مادر را درك و دشمنى گرگ را مىفهمد 4-متخيّله:قوّهاى است كه معانى را با يكديگر تركيب مىكند اگر وهم تركيب كند متخيّله و اگر عقل تركيب كند متفكّره نامند 5-حافظه:قوّهاى است كه نگاهدارندۀ معانى است كه وهم دريافته است و بعبارت ديگر خزانهدار وهم بشمار مىآيد.در تتمّه اين فصل در تحديد نفس ناطقه | ||
خط ۵۸۶: | خط ۵۸۶: | ||
مولّف رساله قبل از پرداختن به مباحث اصلى مقدّماتى را متذكر مىشود كه در اينجا بهطور اجمال به آنها اشاره مىشود: | مولّف رساله قبل از پرداختن به مباحث اصلى مقدّماتى را متذكر مىشود كه در اينجا بهطور اجمال به آنها اشاره مىشود: | ||
#تعريف مفهوم كلّى و جزئى | |||
#اثبات اينكه وجود كلى هيچوقت در خارج محقق نمىشود | |||
#اگر بخواهيم چيزى را ادراك كنيم بايد صورت آن چنانچه هست در ذهن حاصل شود | |||
#بحث درباره مواد ثلاث كه عبارتند از: وجوب، امكان و امتناع | |||
#تعريف اسماء مترادف، متباين، مشترك لفظى، مشترك معنوى، اسماء متواطيه و اسماء مشكّله | |||
#محال است چيزى كه سبب اشتراك است بعينه سبب افتراق نيز باشد | |||
#هرگاه چيزى بهطور كامل در چيز ديگرى جاى بگيرد آنرا حالّ و آنجاى را محلّ نامند و همواره حالّ محتاج به محلّ بوده و قائم به محلّ است هرچيزى كه داراى مكان است مىتواند به مكان ديگرى انتقال يابد ولى حالّ نمىتواند | |||
از محلّى به محلّ ديگر منتقل شود | از محلّى به محلّ ديگر منتقل شود | ||
#مكان آن نيست كه ما برآن نشستهايم بلكه پيرامون و مستقر عليه ما مكان است. | |||
#جوهر فرد آنست كه جسم در اثر تجزيه بحدّى مىرسد كه ديگر نمىتوان آنرا چه در حس و چه در عقل تجزيه كرد. | |||
البته بعضى مىگويند كه در عقل مىشود تجزيه كرد ولى تجزيه آن در حس امكانپذير نيست | البته بعضى مىگويند كه در عقل مىشود تجزيه كرد ولى تجزيه آن در حس امكانپذير نيست | ||
#تداخل ممتنع آن است كه مكانى كه بيش از يك چيز در آن نمىگنجد دو چيز را بس باشد | |||
#اصحاب حقيقت معمولا بر استقرا اعتماد نمىكنند چون وقتى حقيقت يك شى را بدست آوردند نظر مىكنند در وجوب، امكان و امتناع او پس هرچه آن شى از مواد ثلاث اقتضاء كند همواره برآن منوال باشد | |||
#تأثير جسم در جسم ديگر به سه روش صورت مىگيرد يا بمقابله يا به ملاقات و يا به مجاورت | |||
#اسباب حركت سه چيز است:آتش، حركت،شعاع | |||
عالم اجسام: | عالم اجسام: | ||
بعد از تمهيد مقدّمات، اكنون وارد بحث در عالم اجسام مىشويم عالم اجسام بر دو قسم است كه عبارتند از: | بعد از تمهيد مقدّمات، اكنون وارد بحث در عالم اجسام مىشويم عالم اجسام بر دو قسم است كه عبارتند از: |
ویرایش