پرش به محتوا

الفصل في الملل و الأهواء و النحل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه ('
جز (جایگزینی متن - ':ف' به ': ف')
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (')
خط ۵۷: خط ۵۷:
اين كتاب آكنده از اطلاعات و گزارش‌هاى دقيق درباره عقايد و اديان است. ابن حزم در اين كتاب نيز، به شيوه معمول خود، مخالفان و نظريات ايشان را بى‌باكانه به زير تازيانه انتقاد مى‌كشد و از تكفير يا تفسيق آنان پروا ندارد. در الفصل گاه رساله‌هاى مستقلى درباره موضوعات مستقل گنجانده شده است، و گاه نيز در آن از نوشته‌هاى ديگرش نام مى‌برد. انتقادهاى ابن حزم از تورات و انجيل‌ها به ويژه شايان توجه و نشانه احاطه او بر اعتقادات و محتواى آن كتاب‌هاست.
اين كتاب آكنده از اطلاعات و گزارش‌هاى دقيق درباره عقايد و اديان است. ابن حزم در اين كتاب نيز، به شيوه معمول خود، مخالفان و نظريات ايشان را بى‌باكانه به زير تازيانه انتقاد مى‌كشد و از تكفير يا تفسيق آنان پروا ندارد. در الفصل گاه رساله‌هاى مستقلى درباره موضوعات مستقل گنجانده شده است، و گاه نيز در آن از نوشته‌هاى ديگرش نام مى‌برد. انتقادهاى ابن حزم از تورات و انجيل‌ها به ويژه شايان توجه و نشانه احاطه او بر اعتقادات و محتواى آن كتاب‌هاست.


ابن حزم در برابر فرقه‌ها و نحله‌هايى كه در درون اسلام پديد آمده، حساسيت ويژه‌اى نشان مى‌دهد و پس از تشريح نظريات و باورهاى پيروان آن‌ها، همگى را از دم تيغ انتقاد مى‌گذراند. وى فرقه‌هايى را كه به اسلام اقرار دارند، به 5 گروه تقسيم مى‌كند: اهل سنت، معتزله، مُرجئه(مُرجئيّه)، شيعه و خوارج، و مى‌نويسد كه هر يك از اين فرقه‌ها، شاخه شاخه شده و در درون آن‌ها فرقه‌هاى ديگرى پديد آمده است. از ديدگاه ابن حزم همه اين فرقه‌ها گمراهند، جز اهل سنت كه وى ايشان را «اهل الحق» و جز ايشان را «اهل البدعة» مى‌نامد. وى صحابه و پس از آن تابعين و سپس اصحاب حديث و فقيهان، نسل پس از نسل، و عوام پيرو ايشان در خاور و باختر را در شمار اهل سنت مى‌آورد. وى جز اينان همه فرقه‌ها را «فرق الضّلاله» (گروه‌هاى گمراه) مى‌نامد و مى‌نويسد كه ايشان براى اسلام زيان‌آور بوده‌اند و خداوند به دست ايشان هيچ خيرى به اسلام نرسانده است، و ايشان حتى يك روستا را از سرزمين‌هاى كفر فتح نكرده‌اند و در هيچ جا پرچم اسلام را نيافراشته‌اند. و به مسلمانان توصيه مى‌كند كه دينشان را نگه دارند و بر قرآن و سنن پيامبر وفادار بمانند و هر «نوآورى» را به دور اندازند، زيرا هر نوآورى بدعت است و هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى سزاوار آتش دوزخ است.
ابن حزم در برابر فرقه‌ها و نحله‌هايى كه در درون اسلام پديد آمده، حساسيت ويژه‌اى نشان مى‌دهد و پس از تشريح نظريات و باورهاى پيروان آن‌ها، همگى را از دم تيغ انتقاد مى‌گذراند. وى فرقه‌هايى را كه به اسلام اقرار دارند، به 5 گروه تقسيم مى‌كند: اهل سنت، معتزله، مُرجئه (مُرجئيّه)، شيعه و خوارج، و مى‌نويسد كه هر يك از اين فرقه‌ها، شاخه شاخه شده و در درون آن‌ها فرقه‌هاى ديگرى پديد آمده است. از ديدگاه ابن حزم همه اين فرقه‌ها گمراهند، جز اهل سنت كه وى ايشان را «اهل الحق» و جز ايشان را «اهل البدعة» مى‌نامد. وى صحابه و پس از آن تابعين و سپس اصحاب حديث و فقيهان، نسل پس از نسل، و عوام پيرو ايشان در خاور و باختر را در شمار اهل سنت مى‌آورد. وى جز اينان همه فرقه‌ها را «فرق الضّلاله» (گروه‌هاى گمراه) مى‌نامد و مى‌نويسد كه ايشان براى اسلام زيان‌آور بوده‌اند و خداوند به دست ايشان هيچ خيرى به اسلام نرسانده است، و ايشان حتى يك روستا را از سرزمين‌هاى كفر فتح نكرده‌اند و در هيچ جا پرچم اسلام را نيافراشته‌اند. و به مسلمانان توصيه مى‌كند كه دينشان را نگه دارند و بر قرآن و سنن پيامبر وفادار بمانند و هر «نوآورى» را به دور اندازند، زيرا هر نوآورى بدعت است و هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى سزاوار آتش دوزخ است.


ابن حزم زير عنوان «ذِكر العظائم المخرجة الى الكفر...»، كه در واقع فصلى از نوشته ديگر وى با عنوان النَّصائِح المُنجيَة من الفَضائِح المُخزيَة و القَبائِح المُردَية مِن اَقوال اهل البِدَع بوده است، به تشريح عقايد معتزله، خوارج، مرجئه و شيعه و انتقاد از آنان مى‌پردازد. در اين ميان نكته توجه انگيز ديگر اين است كه ابن حزم ايرانيان را باعث و مسئول گمراهى و خروج بيشتر آن گروه‌ها از اسلام مى‌شمارد و چنين استدلال مى‌كند كه ايرانيان داراى كشورى پهناور بودند و بر همه ملت‌ها و امت‌هاى ديگر برترى و سرورى داشتند، چنانكه خودشان را «آزادگان» و انسان‌هاى ديگر را «بردگان» مى‌ناميدند؛ اما چون دولت ايشان به دست اعراب؛ يعنى كسانى كه نزد ايشان كمترين خطر را داشتند - برافتاد، سخت بر آنان گران آمد و مصيبت ايشان بالا گرفت؛ از اين رو كوشيدند كه در كار اسلام حيله‌گرى و بدسگالى كنند. بارها نيز به جنگ با اسلام برخاستند، كه مى‌توان به شورش سِنباد، استاذ سيس، مقنع، بابك و ديگران اشاره كرد. سپس بهتر آن ديدند كه به شيوه‌اى ديگر در كار اسلام حيله‌گرى و با آن نبرد كنند، و بدين سان قومى از ايشان به مسلمانى تظاهر كردند و با اظهار مهرورزى به خاندان پيامبر و نكوهش ستمى كه به على بن ابى‌طالب(ع) رفته بود، به تشيع گرويدند.
ابن حزم زير عنوان «ذِكر العظائم المخرجة الى الكفر...»، كه در واقع فصلى از نوشته ديگر وى با عنوان النَّصائِح المُنجيَة من الفَضائِح المُخزيَة و القَبائِح المُردَية مِن اَقوال اهل البِدَع بوده است، به تشريح عقايد معتزله، خوارج، مرجئه و شيعه و انتقاد از آنان مى‌پردازد. در اين ميان نكته توجه انگيز ديگر اين است كه ابن حزم ايرانيان را باعث و مسئول گمراهى و خروج بيشتر آن گروه‌ها از اسلام مى‌شمارد و چنين استدلال مى‌كند كه ايرانيان داراى كشورى پهناور بودند و بر همه ملت‌ها و امت‌هاى ديگر برترى و سرورى داشتند، چنانكه خودشان را «آزادگان» و انسان‌هاى ديگر را «بردگان» مى‌ناميدند؛ اما چون دولت ايشان به دست اعراب؛ يعنى كسانى كه نزد ايشان كمترين خطر را داشتند - برافتاد، سخت بر آنان گران آمد و مصيبت ايشان بالا گرفت؛ از اين رو كوشيدند كه در كار اسلام حيله‌گرى و بدسگالى كنند. بارها نيز به جنگ با اسلام برخاستند، كه مى‌توان به شورش سِنباد، استاذ سيس، مقنع، بابك و ديگران اشاره كرد. سپس بهتر آن ديدند كه به شيوه‌اى ديگر در كار اسلام حيله‌گرى و با آن نبرد كنند، و بدين سان قومى از ايشان به مسلمانى تظاهر كردند و با اظهار مهرورزى به خاندان پيامبر و نكوهش ستمى كه به على بن ابى‌طالب(ع) رفته بود، به تشيع گرويدند.


ابن حزم، سپس بدعت‌ها و گمراهى‌هايى را كه(به زعم وى) در درون اين گروه‌ها پديد آمد، برمى‌شمارد. اسماعيليان و قرمطيان را زاييده آنان مى‌داند و مى‌گويد: اين دو طايفه آشكارا از اسلام بيرون شده‌اند و بر آيين مجوسيّت ناب و آيين مزدك باور دارند، از سوى ديگر، ابن حزم مردم را از نظر اعتقادات و ايمان دينى به 4 گروه تقسيم مى‌كند:
ابن حزم، سپس بدعت‌ها و گمراهى‌هايى را كه (به زعم وى) در درون اين گروه‌ها پديد آمد، برمى‌شمارد. اسماعيليان و قرمطيان را زاييده آنان مى‌داند و مى‌گويد: اين دو طايفه آشكارا از اسلام بيرون شده‌اند و بر آيين مجوسيّت ناب و آيين مزدك باور دارند، از سوى ديگر، ابن حزم مردم را از نظر اعتقادات و ايمان دينى به 4 گروه تقسيم مى‌كند:


1. گروهى كه استدلال مى‌كنند و استدلالشان ايشان را به حقيقتى كه دو بار پاداش دارد، رهنمون مى‌شود. 2. گروهى كه استدلال و بحث و نظر مى‌كنند و اين كار آنان را يا به دهرى‌گرى و الحاد، آيين برهمايى، مانوى‌گرى و برخى ديگر از انواع كفر مى‌كشاند، كه اينان كافرند و اگر بدان باور بميرند، جاودانه در آتش دوزخند؛ يا اينكه استدلالشان ايشان را به عقايد ازارقه و اصحاب اَصلَح و برخى بدعت‌هاى كُشنده مى‌رساند كه اينان فاسقند. 3. گروهى كه تقليد مى‌كنند و به حقيقت مى‌رسند، ايشان اهل حقند و عوام اهل اسلام همگى از اين گروهند. 4. گروهى كه تقليد مى‌كنند، اما به باطل كشانده مى‌شوند. اينان يا كافرند يا فاسق.
1. گروهى كه استدلال مى‌كنند و استدلالشان ايشان را به حقيقتى كه دو بار پاداش دارد، رهنمون مى‌شود. 2. گروهى كه استدلال و بحث و نظر مى‌كنند و اين كار آنان را يا به دهرى‌گرى و الحاد، آيين برهمايى، مانوى‌گرى و برخى ديگر از انواع كفر مى‌كشاند، كه اينان كافرند و اگر بدان باور بميرند، جاودانه در آتش دوزخند؛ يا اينكه استدلالشان ايشان را به عقايد ازارقه و اصحاب اَصلَح و برخى بدعت‌هاى كُشنده مى‌رساند كه اينان فاسقند. 3. گروهى كه تقليد مى‌كنند و به حقيقت مى‌رسند، ايشان اهل حقند و عوام اهل اسلام همگى از اين گروهند. 4. گروهى كه تقليد مى‌كنند، اما به باطل كشانده مى‌شوند. اينان يا كافرند يا فاسق.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش