پرش به محتوا

شرح ثمره بطلميوس در احکام نجوم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن نديم' به 'ابن نديم '
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «')
جز (جایگزینی متن - 'ابن نديم' به 'ابن نديم ')
خط ۶۹: خط ۶۹:
#:كتاب مجسطى از طريق اعراب به دست اروپائيان رسيد و در سال 1175م به لاتين ترجمه شد و در سال 1496م براى اولين بار به چاپ رسيد. اين كتاب تا قرون وسطى كتاب اصلى براى آموختن علم نجوم بود. در اين كتاب، نظريه مركز بودن زمين و گردش خورشيد و سيّارات به دور آن آمده است و به نظريه بطلميوسى مشهور است. البته اين نظريه را كُپرنيك رد كرد و خورشيدمركزى را به‌جاى آن اثبات كرد... <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص9-11</ref>.
#:كتاب مجسطى از طريق اعراب به دست اروپائيان رسيد و در سال 1175م به لاتين ترجمه شد و در سال 1496م براى اولين بار به چاپ رسيد. اين كتاب تا قرون وسطى كتاب اصلى براى آموختن علم نجوم بود. در اين كتاب، نظريه مركز بودن زمين و گردش خورشيد و سيّارات به دور آن آمده است و به نظريه بطلميوسى مشهور است. البته اين نظريه را كُپرنيك رد كرد و خورشيدمركزى را به‌جاى آن اثبات كرد... <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص9-11</ref>.
#منجمان از قديم در كتاب‌هاى خود مبحثى را به «ذوذوابه» كه آن را به فارسى «گيسودار» مى‌گفتند، اختصاص مى‌دادند؛ چراكه ظهور آنها را در آسمان با دلايل نجومى مربوط دانسته و مردم گاه با ديدن آنها به وحشت مى‌افتادند؛ چه، آن را دليل مرگ پادشاه يا قحطى، گرانى، جنگ و خون‌ريزى مى‌دانستند. ابونصر قمى در اين‌باره مى‌نويسد: «اما كواكب ذوذوابه نحس است؛ چونك از جرم شمس ورگردذ، شرّ پديدار آيذ، خاصّه به شهرهاء آن برج كى پديدار آمذه باشذ». گيسوداران را بر حسب شكل ظاهرى آنها نامى داده بودند مانند «ذواللحيه»؛ به معناى ريش‌دار، «عُزَيم»؛ يعنى توده كوچك؛ البته ممكن است بعضى از اين نام‌ها كه در كتاب‌ها آمده، تصحيف شده باشند و معنى آنها به‌درستى مشخص نباشد.
#منجمان از قديم در كتاب‌هاى خود مبحثى را به «ذوذوابه» كه آن را به فارسى «گيسودار» مى‌گفتند، اختصاص مى‌دادند؛ چراكه ظهور آنها را در آسمان با دلايل نجومى مربوط دانسته و مردم گاه با ديدن آنها به وحشت مى‌افتادند؛ چه، آن را دليل مرگ پادشاه يا قحطى، گرانى، جنگ و خون‌ريزى مى‌دانستند. ابونصر قمى در اين‌باره مى‌نويسد: «اما كواكب ذوذوابه نحس است؛ چونك از جرم شمس ورگردذ، شرّ پديدار آيذ، خاصّه به شهرهاء آن برج كى پديدار آمذه باشذ». گيسوداران را بر حسب شكل ظاهرى آنها نامى داده بودند مانند «ذواللحيه»؛ به معناى ريش‌دار، «عُزَيم»؛ يعنى توده كوچك؛ البته ممكن است بعضى از اين نام‌ها كه در كتاب‌ها آمده، تصحيف شده باشند و معنى آنها به‌درستى مشخص نباشد.
#:بطلميوس نيز در «كلمه» 102، واژه «ذوذوابه» را آورده است و ظهور آن را دليل وقوع حوادثى مى‌داند و ابن نديم مى‌نويسد كه بطلميوس كتابى به نام «ذوات الذوائب» داشته است... <ref>ر.ك: همان، ص23-24</ref>. مصحح، تصاويرى از چگونگى ساختار يك گيسودار و... نيز آورده است <ref>ر.ك: همان، ص29، 33، 34، 35، 37، 38</ref>.
#:بطلميوس نيز در «كلمه» 102، واژه «ذوذوابه» را آورده است و ظهور آن را دليل وقوع حوادثى مى‌داند و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]  مى‌نويسد كه بطلميوس كتابى به نام «ذوات الذوائب» داشته است... <ref>ر.ك: همان، ص23-24</ref>. مصحح، تصاويرى از چگونگى ساختار يك گيسودار و... نيز آورده است <ref>ر.ك: همان، ص29، 33، 34، 35، 37، 38</ref>.
#كلمه اول: قال بطلميوس: «علم النجوم منك و منها». در اين موضع، به علم نجوم، علم احكام نجوم مى‌خواهد و آن مقدمه معرفت كائنات متجدّده باشد به طريق استدلال از اوضاع فلكى و در علم حكمت مقرّر شده است كه هر امرى كه در عالم كون و فساد متجدّد شود هر آينه آن را فاعلى بوده باشد و قابلى، و فاعل عبارت از موجد است و از شرطها آن چيزها باشد كه ايجاد بى آن ممكن نباشد و قابل عبارت از موضوع يا ماده باشد؛ مثلا در توالد حيوان، فاعل وجوددهنده اوست و شرط ملاقات پدر و مادر بر وجهى خاص، و قابل نطفه است و آن ماده‌اى است كه صورت حيوانى به آن پيوندد و... چون فاعل، تنها كفايت نيست در وجود فعل، بل، با وجود فاعل، وجود قابل نيز ضرورت است، پس دانستن اوضاع فلكى و تأثيرات آن در علم به متجدّدات كافى نباشد، بل علم به وجود قوابل هم ببايد و هرچند علم به اوضاع از طريق يقينى حاصل تواند شد، معرفت تأثيرات آن اوضاع جز به تجربه و استقرا و حديثى كه مقتضى ظنون باشند ممكن نباشد و معرفت حال قوابل، از معرفت احوال اجسام و نفوس حاصل شود كه مبنى باشد بر احساس و تجارب و قضايايى كه به حدس معلوم شود و از اين جهت فرمود كه: «علم النّجوم منك و منها». «منك» اشارت به معرفت قوابل است و كيفيت تأثير اوضاع در قوابل، و «منها» اشارت به فواعل كه اوضاع فلكى‌اند و وجود افعال موقوف بر حصول آن اوضاع است... <ref>ر.ك: متن كتاب، ص3-4</ref>.
#كلمه اول: قال بطلميوس: «علم النجوم منك و منها». در اين موضع، به علم نجوم، علم احكام نجوم مى‌خواهد و آن مقدمه معرفت كائنات متجدّده باشد به طريق استدلال از اوضاع فلكى و در علم حكمت مقرّر شده است كه هر امرى كه در عالم كون و فساد متجدّد شود هر آينه آن را فاعلى بوده باشد و قابلى، و فاعل عبارت از موجد است و از شرطها آن چيزها باشد كه ايجاد بى آن ممكن نباشد و قابل عبارت از موضوع يا ماده باشد؛ مثلا در توالد حيوان، فاعل وجوددهنده اوست و شرط ملاقات پدر و مادر بر وجهى خاص، و قابل نطفه است و آن ماده‌اى است كه صورت حيوانى به آن پيوندد و... چون فاعل، تنها كفايت نيست در وجود فعل، بل، با وجود فاعل، وجود قابل نيز ضرورت است، پس دانستن اوضاع فلكى و تأثيرات آن در علم به متجدّدات كافى نباشد، بل علم به وجود قوابل هم ببايد و هرچند علم به اوضاع از طريق يقينى حاصل تواند شد، معرفت تأثيرات آن اوضاع جز به تجربه و استقرا و حديثى كه مقتضى ظنون باشند ممكن نباشد و معرفت حال قوابل، از معرفت احوال اجسام و نفوس حاصل شود كه مبنى باشد بر احساس و تجارب و قضايايى كه به حدس معلوم شود و از اين جهت فرمود كه: «علم النّجوم منك و منها». «منك» اشارت به معرفت قوابل است و كيفيت تأثير اوضاع در قوابل، و «منها» اشارت به فواعل كه اوضاع فلكى‌اند و وجود افعال موقوف بر حصول آن اوضاع است... <ref>ر.ك: متن كتاب، ص3-4</ref>.
#كلمه نودم: «إذا أردنا تسيير سهم السعادة في سائر سنة التحويل أخذنا من موضع الشمس إلى مكان القمر في المولود و ألقيناه من درجة الطّالع». ترجمه: نزديك بطلميوس و ديگر متقدّمان سهم السعاده، به روز و شب از تقويم آفتاب تا تقويم ماه گيرند و از طالع بيفكنند و امّا متاخّران شب از موضع ماه تا موضع آفتاب بگيرند و از طالع بيفكنند و اگر به روز از موضع ماه تا موضع آفتاب گيرند و به شب از موضع آفتاب تا موضع ماه آن را سهم الغيب خوانند و بعد از آنك موضع سهم سعادت معلوم شود، آن را در طوالع تحويل سعود و نحوس تسيير مى‌كنند و... <ref>ر.ك: همان، ص72</ref>.
#كلمه نودم: «إذا أردنا تسيير سهم السعادة في سائر سنة التحويل أخذنا من موضع الشمس إلى مكان القمر في المولود و ألقيناه من درجة الطّالع». ترجمه: نزديك بطلميوس و ديگر متقدّمان سهم السعاده، به روز و شب از تقويم آفتاب تا تقويم ماه گيرند و از طالع بيفكنند و امّا متاخّران شب از موضع ماه تا موضع آفتاب بگيرند و از طالع بيفكنند و اگر به روز از موضع ماه تا موضع آفتاب گيرند و به شب از موضع آفتاب تا موضع ماه آن را سهم الغيب خوانند و بعد از آنك موضع سهم سعادت معلوم شود، آن را در طوالع تحويل سعود و نحوس تسيير مى‌كنند و... <ref>ر.ك: همان، ص72</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش