۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،ح' به '، ح') |
جز (جایگزینی متن - ']و' به '] و') |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
#:مؤلف از اين شيوه كمال استفاده را كرده است و بحثهاى دقيق و جذابى پيرامون امامت در قالب پرسش و پاسخ بيان مىكند. | #:مؤلف از اين شيوه كمال استفاده را كرده است و بحثهاى دقيق و جذابى پيرامون امامت در قالب پرسش و پاسخ بيان مىكند. | ||
#جامعيت كتاب در مبحث امامت:گرچه از [[شيخ مفيد]] هم در زمينه امامت و هم ديگر مسائل كلام رسائل متعددى باقى مانده است، مانند رسالهاى در معنى مولى، النكت فى مقدمات الاصول فى علم الكلام و...اما اين كتاب تمام زواياى مخفى موضوع مهم امامت را روشن و تبيين مىكند و اكثر مسائل قضيۀ امامت مورد بررسى قرار مىگيرد. | #جامعيت كتاب در مبحث امامت:گرچه از [[شيخ مفيد]] هم در زمينه امامت و هم ديگر مسائل كلام رسائل متعددى باقى مانده است، مانند رسالهاى در معنى مولى، النكت فى مقدمات الاصول فى علم الكلام و...اما اين كتاب تمام زواياى مخفى موضوع مهم امامت را روشن و تبيين مىكند و اكثر مسائل قضيۀ امامت مورد بررسى قرار مىگيرد. | ||
#استدلال بر وجوب معرفت امام:مؤلف در آغاز كتاب استدلال مختصرى مبتنى بر چهار دليل قرآن، حديث، اجماع و عقل، بر ضرورت معرفت امام به اين صورت آوردهاست، اما در قرآن آمده است كه'''«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم».'''خداوند معرفت ائمه را از آن جهت واجب كرد كه فرمانبردارى ايشان را واجب ساخت، همانگونه كه شناختن خود و شناختن پيامبرش را واجب كرده است و يا در جاى ديگر خداوند مىفرمايد'''«يوم ندعو كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرءون كتابهم و لا يظلمون فتيلا»؛'''روزى كه بخوانيم از هردسته به امام ايشان پس كسانى كه نامه آنان به دست راستشان داده شود نامه خود را بخوانند و به اندازه تار ميان هسته خرما بر ايشان ستم نخواهد شد.[1]و اين درست نيست كه كسى به چيزى خوانده شود كه دانستن و شناختن آن بر وى واجب نباشد و به دنبال آن مؤلف در خصوص دليل دوم چنين مىگويد:و اما از جهت خبر بايد بگوييم كه اين حديث از پيغمبر (ص)به تواتر به ما رسيده است كه گفت هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد همچون كسى است كه بر جاهليت مرده باشد.اين حديث صراحت دارد بر اينكه جاهل بودن نسبت به امام سبب بيرون رفتن از اسلام است و در مورد دليل سوم، مؤلف چنين گفته است:اما در مورد اجماع بايد بگوييم كه اختلافى ميان اهل اسلام در اين مسئله نيست كه شناختن ائمۀ مسلمانان بر همگان واجب است، همچون واجب بودن بيشتر فرايض دينى.و اين يك استناد جدلى به اجماع كسانى است كه مسلمان خوانده شدهاند.مؤلف استدلال را بر پايۀ اجماع عام همه اهل اسلام قرار داده است.حتى كسانى كه در استدلال قبل، آنان را خارج شده از دين معرفى كرده بود، كسانى كه نمىدانند امام بر حق زمان ايشان چه كسى است،در اين مورد دليل سخن مؤلف چنين است:و اما از جهت عقل و تجربه ما دريافتهايم كه مردمان در امور شرعى وابسته به ائمهاند و اين وابستگى مقتضى آن است كه به تحقيق امامان خود را بشناسند، اگر چنين نباشد آنچه بدان مكلف شدهاند همچون تسليم در برابر ايشان در گرفتن حقوق از ايشان، مراجعه به ايشان در هنگام ضرورت و نيازمندى به وجود ايشان براى بر پا داشتن واجبات همچون نماز و زكات-حج-جهاد تكليفى بيش از اندازۀ توانايى مىشود و اين تكليف بما لا يطاق و محال مىباشد. | #استدلال بر وجوب معرفت امام:مؤلف در آغاز كتاب استدلال مختصرى مبتنى بر چهار دليل قرآن، حديث، اجماع و عقل، بر ضرورت معرفت امام به اين صورت آوردهاست، اما در قرآن آمده است كه'''«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم».'''خداوند معرفت ائمه را از آن جهت واجب كرد كه فرمانبردارى ايشان را واجب ساخت، همانگونه كه شناختن خود و شناختن پيامبرش را واجب كرده است و يا در جاى ديگر خداوند مىفرمايد'''«يوم ندعو كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرءون كتابهم و لا يظلمون فتيلا»؛'''روزى كه بخوانيم از هردسته به امام ايشان پس كسانى كه نامه آنان به دست راستشان داده شود نامه خود را بخوانند و به اندازه تار ميان هسته خرما بر ايشان ستم نخواهد شد.[1] و اين درست نيست كه كسى به چيزى خوانده شود كه دانستن و شناختن آن بر وى واجب نباشد و به دنبال آن مؤلف در خصوص دليل دوم چنين مىگويد:و اما از جهت خبر بايد بگوييم كه اين حديث از پيغمبر (ص)به تواتر به ما رسيده است كه گفت هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد همچون كسى است كه بر جاهليت مرده باشد.اين حديث صراحت دارد بر اينكه جاهل بودن نسبت به امام سبب بيرون رفتن از اسلام است و در مورد دليل سوم، مؤلف چنين گفته است:اما در مورد اجماع بايد بگوييم كه اختلافى ميان اهل اسلام در اين مسئله نيست كه شناختن ائمۀ مسلمانان بر همگان واجب است، همچون واجب بودن بيشتر فرايض دينى.و اين يك استناد جدلى به اجماع كسانى است كه مسلمان خوانده شدهاند.مؤلف استدلال را بر پايۀ اجماع عام همه اهل اسلام قرار داده است.حتى كسانى كه در استدلال قبل، آنان را خارج شده از دين معرفى كرده بود، كسانى كه نمىدانند امام بر حق زمان ايشان چه كسى است،در اين مورد دليل سخن مؤلف چنين است:و اما از جهت عقل و تجربه ما دريافتهايم كه مردمان در امور شرعى وابسته به ائمهاند و اين وابستگى مقتضى آن است كه به تحقيق امامان خود را بشناسند، اگر چنين نباشد آنچه بدان مكلف شدهاند همچون تسليم در برابر ايشان در گرفتن حقوق از ايشان، مراجعه به ايشان در هنگام ضرورت و نيازمندى به وجود ايشان براى بر پا داشتن واجبات همچون نماز و زكات-حج-جهاد تكليفى بيش از اندازۀ توانايى مىشود و اين تكليف بما لا يطاق و محال مىباشد. | ||
پس معلوم مىشود كه خدا شناختن ائمه را بر ما واجب ساخته و راه رسيدن به ايشان را به ما نموده است.حاصل از اين ادله اربعه(عقل و سنت و اجماع و كتاب) اين مىشود كه اگر خداوند تبارك و تعالى به چيزى فرمان دهد كه شناخت آن محال باشد و بندگان قادر بر عمل به آن نباشند، خوب چنين فعل و چنين امر و فرمانى از طرف خداوند تبارك و تعالى صحيح نمىباشد و سبب ستم به بندگان مىشود و خداوند تبارك و تعالى هرگز چنين امرى را صادر نمىكند. | پس معلوم مىشود كه خدا شناختن ائمه را بر ما واجب ساخته و راه رسيدن به ايشان را به ما نموده است.حاصل از اين ادله اربعه(عقل و سنت و اجماع و كتاب) اين مىشود كه اگر خداوند تبارك و تعالى به چيزى فرمان دهد كه شناخت آن محال باشد و بندگان قادر بر عمل به آن نباشند، خوب چنين فعل و چنين امر و فرمانى از طرف خداوند تبارك و تعالى صحيح نمىباشد و سبب ستم به بندگان مىشود و خداوند تبارك و تعالى هرگز چنين امرى را صادر نمىكند. |
ویرایش