۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '؛ا' به '؛ ا') |
جز (جایگزینی متن - 'كشف الظنون' به 'كشف الظنون ') |
||
خط ۲۵۶: | خط ۲۵۶: | ||
طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمىتواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كردهاند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است. | طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمىتواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كردهاند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است. | ||
تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهمترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مىگويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مىكرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مىنوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مىكردند و علامه ابن خضر آن را مىخواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مىكرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمهاى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابوفارس عبدالعزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مىگويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت». | تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهمترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]] مىگويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مىكرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مىنوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مىكردند و علامه ابن خضر آن را مىخواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مىكرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمهاى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابوفارس عبدالعزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مىگويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت». | ||
مؤلف كشف الظنون مىگويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>. | مؤلف [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]] مىگويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>. | ||
از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكملهاى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمىكرده است <ref>لسان الميزان، 4/1</ref>. [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مىگويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بودهاند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مىرود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابوبكر و عمر و نقص مقام آنان است و مىگويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمىشود <ref>همان، 9/1</ref>. ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مىگويد: مالك و اصحاب او و ابوبكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مىكنند. ابوحنيفه و ابويوسف روايت آنها را مطلقا قبول كردهاند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شدهاند، مثلا برخى از ايشان گفتهاند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... <ref>همان، 10/1-11</ref>. ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كردهاند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بودهاند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كردهاند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مىآورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد. | از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكملهاى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمىكرده است <ref>لسان الميزان، 4/1</ref>. [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مىگويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بودهاند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مىرود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابوبكر و عمر و نقص مقام آنان است و مىگويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمىشود <ref>همان، 9/1</ref>. ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مىگويد: مالك و اصحاب او و ابوبكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مىكنند. ابوحنيفه و ابويوسف روايت آنها را مطلقا قبول كردهاند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شدهاند، مثلا برخى از ايشان گفتهاند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... <ref>همان، 10/1-11</ref>. ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كردهاند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بودهاند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كردهاند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مىآورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد. |
ویرایش