۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،خ' به '، خ') |
جز (جایگزینی متن - '،ن' به '، ن') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفتهها و نايافتههاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانستهها گرايش مذهبى و فرقهاى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى، كه مىتواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد، هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقهاى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقهاى هر روز شدت بيشترى | درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفتهها و نايافتههاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانستهها گرايش مذهبى و فرقهاى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى، كه مىتواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد، هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقهاى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقهاى هر روز شدت بيشترى مىگرفت، ناچار از زندگى در پناه تقيه بود، به گونهاى كه او در بسيارى از آثار خود جز «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»، خويش را سنى اشعرى جلوه مىدهد.اين مسأله سبب شده عدهاى وى را اشعرى مذهب معرفى كنند. | ||
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مىنويسد: «ابوالفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...» | [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مىنويسد: «ابوالفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...» | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | ||
نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنی «الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب «مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات | نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنی «الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب «مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا، نجات و اشارات است، به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذىهاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مىگويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسهاى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد. | ||
افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربهاى سهمگين بر باطنيان فرود آورد. | افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربهاى سهمگين بر باطنيان فرود آورد. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
#:شهرستانى در مجلس مكتوب خوارزم به مناسبت آيه شريفۀ'''«ألا له الخلق و الامر»''' بحث خلق و امر را طرح مىكند و پس از ارائه ديدگاه معتزله، كراميه، اشعريه به نقد و بررسى نظريات آنها مىنشيند: | #:شهرستانى در مجلس مكتوب خوارزم به مناسبت آيه شريفۀ'''«ألا له الخلق و الامر»''' بحث خلق و امر را طرح مىكند و پس از ارائه ديدگاه معتزله، كراميه، اشعريه به نقد و بررسى نظريات آنها مىنشيند: | ||
#: «متكلمان در خلق و امر، سه مذهب داشتند؛معتزليان گفتند:خلق و امر هر دو يكى است.خلق او مخلوق و امر او مخلوق و لكن امر او صوتى و حرفى و قايم به درختى.كراميان گفتند:خلق و امر هر دو يكى است؛خلق او نه مخلوق، و امر او صوتى و حرفى حادث و لكن قايم به ذات او.اشعريان گفتند:خلق او مخلوق نه قايم به ذات او، امر او نه مخلوق قايم به ذات او. | #: «متكلمان در خلق و امر، سه مذهب داشتند؛معتزليان گفتند:خلق و امر هر دو يكى است.خلق او مخلوق و امر او مخلوق و لكن امر او صوتى و حرفى و قايم به درختى.كراميان گفتند:خلق و امر هر دو يكى است؛خلق او نه مخلوق، و امر او صوتى و حرفى حادث و لكن قايم به ذات او.اشعريان گفتند:خلق او مخلوق نه قايم به ذات او، امر او نه مخلوق قايم به ذات او. | ||
#:هيچ كس نه حقيقت خلق | #:هيچ كس نه حقيقت خلق دانست، نه حقيقت امر.نه نسبت خلق با او كه چه نسبت است و نه نسبت امر با او كه چه نسبت است؟و قرآن مجيد اين مىگويد:'''«ألا له الخلق و الأمر»'''.اگر هر دو يكى بودى اين دو لفظ مختلف چرا؟اگر يكى قايم به ذات او بودى و يكى به اين ذات او، اين لفظ متحد چرا؟اگر «له» ملك راست، امر را صفت چرا گويى؟و اگر «له»صفت راست، خلق را صفت چرا نگويى؟نه نه چنين گوى كه مرد كتاب و جفت كتاب گفت: «له الخلق ملكا، و له الامر ملكا»او خداوند ملك و خداوند ملك«الارواح ملكه و الاجساد ملكه فأحلّ ملكه فى ملكه، و له عليهما شرط و لهما عنده وعد،فان وفوا بشرطه وفى لهم بوعده.» | ||
#مرتكب كبيره | #مرتكب كبيره | ||
#:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقههاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كردهاند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/)به بحث مىكشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مىنمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مىخواند: | #:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقههاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كردهاند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/)به بحث مىكشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مىنمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مىخواند: | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۱: | ||
يكى از مسائل مهمى كه صف شيعيان را از ساير فرقهها جدا مىكند و آنها را به عنوان يك فرقه كلامى مطرح مىنمايد، توجه خاص ايشان به امامت و وصايت است. به باور شيعه، امامت يكى از اصول اساسى مذهب به شمار مىآيد و پيامبر(ص) حضرت على(ع)را به عنوان خليفه بلافصل خود بارها به مردم معرفى كردهاند؛ اما قدرت طلبان به بهانههاى گوناگون حق آن حضرت را گرفتند. | يكى از مسائل مهمى كه صف شيعيان را از ساير فرقهها جدا مىكند و آنها را به عنوان يك فرقه كلامى مطرح مىنمايد، توجه خاص ايشان به امامت و وصايت است. به باور شيعه، امامت يكى از اصول اساسى مذهب به شمار مىآيد و پيامبر(ص) حضرت على(ع)را به عنوان خليفه بلافصل خود بارها به مردم معرفى كردهاند؛ اما قدرت طلبان به بهانههاى گوناگون حق آن حضرت را گرفتند. | ||
در تفسير شهرستانى نمونههاى بسيارى نشان دهنده نوع نگرش شهرستانى به مسألۀ امامت است.به باور شهرستانى مسأله امامت، همانند | در تفسير شهرستانى نمونههاى بسيارى نشان دهنده نوع نگرش شهرستانى به مسألۀ امامت است.به باور شهرستانى مسأله امامت، همانند توحيد، نبوت، مبدأ و معاد از فطريات است و منكر آن منكر فطرت خوانده مىشود: | ||
«و لهذا قيل:التوحيد فطرة و الامامة فطرة و المبدأ فطرة و المعاد فطرة من انكرها فقد أنكر الفطرة.» | «و لهذا قيل:التوحيد فطرة و الامامة فطرة و المبدأ فطرة و المعاد فطرة من انكرها فقد أنكر الفطرة.» | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۱: | ||
«و سرّ آخر كما أن من أقرّ بالتوحيد و لم يقرّ بالنبوة،أعنى من قال:لا اله الا الله و لم يقل:محمد رسول الله فقد ارتدّ على عقبه كافرا و لم ينفعه اقراره بالتوحيد، كذلك من اقرّ بالنبوة و قال محمد رسول الله و لم يقرّ بشريعته و وصيته بعده فقد ارتدّ على عقبه كافرا...» | «و سرّ آخر كما أن من أقرّ بالتوحيد و لم يقرّ بالنبوة،أعنى من قال:لا اله الا الله و لم يقل:محمد رسول الله فقد ارتدّ على عقبه كافرا و لم ينفعه اقراره بالتوحيد، كذلك من اقرّ بالنبوة و قال محمد رسول الله و لم يقرّ بشريعته و وصيته بعده فقد ارتدّ على عقبه كافرا...» | ||
در جاى جاى تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» با عنوان «الاسرار»آيات قرآن بر مسأله امامت و وصايت منطبق | در جاى جاى تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» با عنوان «الاسرار»آيات قرآن بر مسأله امامت و وصايت منطبق شده، نويسنده در سرّ ديگرى از اسرار آيات قرآن مسأله امامت را از عهود الهى مىخواند و منكر آن را منافق مىنامد: | ||
«فمن عرف نعمة الله ثم أنكرها و كفرها فهو كافر، و من نقض عهد الله من بعد ميثاقه و قطع ما أمر الله به أن يوصل فهو منافق.» | «فمن عرف نعمة الله ثم أنكرها و كفرها فهو كافر، و من نقض عهد الله من بعد ميثاقه و قطع ما أمر الله به أن يوصل فهو منافق.» | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۳: | ||
بر اساس اين باورها نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» تفسير بايسته و بهينه قرآن را در توان اهل بيت مىخواند و تنها راه رهايى از گرداب تفسير به رأى را آموختن تفسير از اهل بيت معرفى مىنمايد: «قالت العترة الطاهرة الذين هم احد الثقلين و ثانى اثنين:ان الذين فسروا القرآن بآرائهم انّما تبوّءوا مقعدهم من النار، لانهم لم يسندوا تفاسيرهم الى صادق قد عرفوا صدقه اولا ثم صدقوه فى التفسير،فاختلفت اقاويلهم فى كل آية، بل فى كل كلمة، بل فى كل حرف، و هم الذين حرّفوا الكلم عن مواضعها و الحروف عن مواقعها، و تعرضوا للوقوف على اسرار القرآن، و استرقوا السمع فأتبعهم شهاب ثاقب،فمن قال:انها عبارات عن اسماء الله و اسماء الحروف او السور او اسماء اشخاص او اقسام بها فقد اختطف خطفة مما تناجت به ملائكة اللّه، او تناغت عليه اولياء الله، و إن الناجى منهم من و كل علمها الى اللّه تعالى و الى رسوله(ص)و الى الصادقين عن اللّه، و هو قول من قال ان لكلّ كتاب سرا و صفوة استأثر الله تعالى بعلمها و آثر اولياه و اصفياه بالوقوف عليها...» | بر اساس اين باورها نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» تفسير بايسته و بهينه قرآن را در توان اهل بيت مىخواند و تنها راه رهايى از گرداب تفسير به رأى را آموختن تفسير از اهل بيت معرفى مىنمايد: «قالت العترة الطاهرة الذين هم احد الثقلين و ثانى اثنين:ان الذين فسروا القرآن بآرائهم انّما تبوّءوا مقعدهم من النار، لانهم لم يسندوا تفاسيرهم الى صادق قد عرفوا صدقه اولا ثم صدقوه فى التفسير،فاختلفت اقاويلهم فى كل آية، بل فى كل كلمة، بل فى كل حرف، و هم الذين حرّفوا الكلم عن مواضعها و الحروف عن مواقعها، و تعرضوا للوقوف على اسرار القرآن، و استرقوا السمع فأتبعهم شهاب ثاقب،فمن قال:انها عبارات عن اسماء الله و اسماء الحروف او السور او اسماء اشخاص او اقسام بها فقد اختطف خطفة مما تناجت به ملائكة اللّه، او تناغت عليه اولياء الله، و إن الناجى منهم من و كل علمها الى اللّه تعالى و الى رسوله(ص)و الى الصادقين عن اللّه، و هو قول من قال ان لكلّ كتاب سرا و صفوة استأثر الله تعالى بعلمها و آثر اولياه و اصفياه بالوقوف عليها...» | ||
در نگاه شهرستانى تحريف قرآن بر دو قسم است؛تحريف لفظى و تحريف معنوى كه تحريف معنوى | در نگاه شهرستانى تحريف قرآن بر دو قسم است؛تحريف لفظى و تحريف معنوى كه تحريف معنوى آيات، نتيجه بى توجهى به ديدگاهها و تأويلات عترت پيامبر است: | ||
«و التحريف كما ذكروه على وجهين: تحريف ظاهر اللفظ و الوجه الثانى: تحريف المعنى دون ظاهر اللفظ، و هو كثير،فانّ المتأولين كتاب الله على مقتضى مذاهبهم فى التشبيه و التعطيل و الجبر و القدر و العلو و التقصير بآرائهم العائلة و أهوائهم الباطلة ظاهرون، و لو أنّهم أخذوا تأويل الآيات و معانيها عن الصادقين عن الله الراسخين فى علم الله الوارثين عن انبياء الله، لكانت كلمتهم فيها واحدة و مقالاتهم فيها غير مختلفة.» | «و التحريف كما ذكروه على وجهين: تحريف ظاهر اللفظ و الوجه الثانى: تحريف المعنى دون ظاهر اللفظ، و هو كثير،فانّ المتأولين كتاب الله على مقتضى مذاهبهم فى التشبيه و التعطيل و الجبر و القدر و العلو و التقصير بآرائهم العائلة و أهوائهم الباطلة ظاهرون، و لو أنّهم أخذوا تأويل الآيات و معانيها عن الصادقين عن الله الراسخين فى علم الله الوارثين عن انبياء الله، لكانت كلمتهم فيها واحدة و مقالاتهم فيها غير مختلفة.» | ||
خط ۲۱۹: | خط ۲۱۹: | ||
به همين جهت است كه شهرستانى خود در تفسير آيات وحى و بيان اسرار آيات، از اهل بيت و ديدگاههاى تفسيرى آنها سود مىبرد و از ناصر انصارى كه با تفسير اهل بيت و تأويل ايشان آشنايى كامل دارد ديدگاههاى اهل بيت را مىآموزد: «...ناصر الانصارى تلقفا،ثم أطلعنى مطالعات كلمات شريفة عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينه و اصول متينة فى علم القرآن.» | به همين جهت است كه شهرستانى خود در تفسير آيات وحى و بيان اسرار آيات، از اهل بيت و ديدگاههاى تفسيرى آنها سود مىبرد و از ناصر انصارى كه با تفسير اهل بيت و تأويل ايشان آشنايى كامل دارد ديدگاههاى اهل بيت را مىآموزد: «...ناصر الانصارى تلقفا،ثم أطلعنى مطالعات كلمات شريفة عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينه و اصول متينة فى علم القرآن.» | ||
بهرهورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمىشود، بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مىبرد؛رواياتى درباره تعداد سورهها، تعداد | بهرهورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمىشود، بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مىبرد؛رواياتى درباره تعداد سورهها، تعداد آيات، نزول آيات، اولين و آخرين آيه نازل شده بر پيامبر،فضائل سورهها،قراءات قرآن،جمعآورى قرآن و...در اين ميان روايات [[امام صادق]] و امام باقر(ع)جايگاه خاصى در تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» دارد، به گونهاى كه نويسنده گاه براى ارائه نظريه تفسيرى و تأويلى اهل بيت و يا عرضه باور ايشان در مباحث علوم قرآنى به كتب خاص روايى شيعه مراجعه مىكند: | ||
«فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص)بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...» | «فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص)بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...» | ||
خط ۲۲۸: | خط ۲۲۸: | ||
از نشانهها،دلايل و شواهد بسيارى كه در آثار شهرستانى به خصوص تفسير گران سنگ او «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» وجود دارد و ما تنها به بخشى از آنها اشاره كرديم نتيجه مىگيريم نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» به مذهب شيعه وابسته بوده است.اكنون اين سؤال مطرح است كه شهرستانى از ميان فرقههاى متعدد شيعه مانند اماميه، كيسانيه،زيديه، اسماعيليه و...به كدام يك وابستگى و دلبستگى داشته است؟آيا او يك مفسر كيسانى يا امامى و يا زيدى است و يا مفسرى است پيرو باطنيان كه با عقايد و باورهاى آنها، آيات قرآن را تفسير مىكند؟ | از نشانهها،دلايل و شواهد بسيارى كه در آثار شهرستانى به خصوص تفسير گران سنگ او «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» وجود دارد و ما تنها به بخشى از آنها اشاره كرديم نتيجه مىگيريم نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» به مذهب شيعه وابسته بوده است.اكنون اين سؤال مطرح است كه شهرستانى از ميان فرقههاى متعدد شيعه مانند اماميه، كيسانيه،زيديه، اسماعيليه و...به كدام يك وابستگى و دلبستگى داشته است؟آيا او يك مفسر كيسانى يا امامى و يا زيدى است و يا مفسرى است پيرو باطنيان كه با عقايد و باورهاى آنها، آيات قرآن را تفسير مىكند؟ | ||
دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مىدهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه | دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مىدهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه دارد، نشانههايى از وابستگى و دلبستگى نويسنده مفاتيح الاسرار به اسماعيليه، باطنيه، تعليميه و ملاحده وجود دارد؛نشانههايى كه تنها در صورت آشنايى با عقايد و باورهاى خاص اسماعيليه و مقايسه آن با ديدگاهها و انديشههاى شهرستانى در خور رديابى است.برخى از اين نشانهها عبارتند از: | ||
#خداشناسى | #خداشناسى | ||
خط ۲۷۴: | خط ۲۷۴: | ||
#:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل،شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مىدهد: | #:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل،شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مىدهد: | ||
#: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص)بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع)بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»،فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا،فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.» | #: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص)بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع)بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»،فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا،فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.» | ||
#:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون | #:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون نظم، نزول، معانى، نحو و تفسير به اسرار هر آيه مىپردازد.او در اين باره مىنويسد: | ||
#: «فنحن نخرج على الحواشى بالهمز و اللغة و النحو و القراءات و التفسير و المعانى ثمّ نشير الى الاسرار التى هى مصابيح الابرار.» | #: «فنحن نخرج على الحواشى بالهمز و اللغة و النحو و القراءات و التفسير و المعانى ثمّ نشير الى الاسرار التى هى مصابيح الابرار.» | ||
#:او در بحث اسرار هر آيه در موارد بسيارى به اعتقادات اسماعيليه اشاره مىكند و نشان مىدهد سبك تأويلش كاملا با سبك بزرگان اسماعيليه همخوانى دارد. | #:او در بحث اسرار هر آيه در موارد بسيارى به اعتقادات اسماعيليه اشاره مىكند و نشان مىدهد سبك تأويلش كاملا با سبك بزرگان اسماعيليه همخوانى دارد. | ||
خط ۲۹۰: | خط ۲۹۰: | ||
يكى از اصطلاحات باطنيان كه در آثار بر جاى مانده از آنان به وفور يافت مىشود، واژه «دور» و «ادوار» است.به اعتقاد ايشان پيامبران اولوالعزم ناطق ناميده مىشوند و از زمان آفرينش عالم، هفت ناطق در هفت دور ظهور كردهاند و هر صاحب دورى وصيى داشته است. | يكى از اصطلاحات باطنيان كه در آثار بر جاى مانده از آنان به وفور يافت مىشود، واژه «دور» و «ادوار» است.به اعتقاد ايشان پيامبران اولوالعزم ناطق ناميده مىشوند و از زمان آفرينش عالم، هفت ناطق در هفت دور ظهور كردهاند و هر صاحب دورى وصيى داشته است. | ||
شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مىبرد.او مانند اسماعيليه از دور | شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مىبرد.او مانند اسماعيليه از دور آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(ص)و از وصى هر دور سخن مىگويد. و از دور وصايت و امامت پس از دور نبوت ياد مىكند. | ||
از ديگر اصطلاحات اسماعيليه كه در بحث امامت بسيار مطرح مىشود واژه «مستودع» و «مستقر»است؛براى نمونه برخى از اسماعيليه بعضى از ائمه خود را از امامان مستودع به شمار مىآورند و گروهى را از امامان مستقر، مثلا گروهى از باطنيان امام حسن(ع)را امام مستودع مىخوانند كه بايستى امامت را به امام مستقر يعنى امام حسين(ع) مىرساند. | از ديگر اصطلاحات اسماعيليه كه در بحث امامت بسيار مطرح مىشود واژه «مستودع» و «مستقر»است؛براى نمونه برخى از اسماعيليه بعضى از ائمه خود را از امامان مستودع به شمار مىآورند و گروهى را از امامان مستقر، مثلا گروهى از باطنيان امام حسن(ع)را امام مستودع مىخوانند كه بايستى امامت را به امام مستقر يعنى امام حسين(ع) مىرساند. |
ویرایش