۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،آ' به '، آ') |
جز (جایگزینی متن - '،ه' به '، ه') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
علاوه بر اين، بعدها اهل نظر به اندازۀ كتاب مناهل از آن استقبال نكردهاند.به ويژه نويسندگان ايرانى هر جا به كتاب جزايرى استناد جستهاند، مرجعشان مناهل بوده است.بنابراين، اگر فضل تقدم با شيخ طاهر جزايرى و محمد على سلامه است،فضل تأليف كتابى معتبرتر و جامعتر در زمينۀ علوم قرآنى از آن زرقانى است. | علاوه بر اين، بعدها اهل نظر به اندازۀ كتاب مناهل از آن استقبال نكردهاند.به ويژه نويسندگان ايرانى هر جا به كتاب جزايرى استناد جستهاند، مرجعشان مناهل بوده است.بنابراين، اگر فضل تقدم با شيخ طاهر جزايرى و محمد على سلامه است،فضل تأليف كتابى معتبرتر و جامعتر در زمينۀ علوم قرآنى از آن زرقانى است. | ||
زرقانى اهم مسايل علوم قرآنى را طى هفده مبحث در دو جلد بررسى كرده است.وى در اين كتاب كوشيده است ضمن پاى بندى به آراء و نظريات عالمان | زرقانى اهم مسايل علوم قرآنى را طى هفده مبحث در دو جلد بررسى كرده است.وى در اين كتاب كوشيده است ضمن پاى بندى به آراء و نظريات عالمان سلف، هم چون زركشى، [[جزری، محمد بن محمد|ابن جزرى]] و به ويژه سيوطى،نيازها و مقتضيات جديد را نيز در زمينۀ علوم قرآنى مد نظر قرار دهد.از اين رو مسايل مختلف علوم قرآنى را با سبك و اسلوبى جديد و در عين حال عالمانه مطرح مىكند و نهايتا تأليفى جامع و گسترده از آراى عالمان و نظريات نقادانۀ خود به دست مىدهد.زرقانى در هر مبحث شبهات و طعنها و خردهگيرىهاى مخالفان را به تفصيل مطرح مىسازد و بدان پاسخ مىگويد.هر چند وى نامى از صاحبان آراء مخالف به ميان نمىآورد، اما بر خوانندۀ مطلع روشن است كه مطالب مذكور را عمدتا مستشرقان و اسلام شناسان غربى در دو سه قرن اخير مطرح كردهاند.اين خود نشان دهندۀ آگاهى و اطلاع زرقانى از آراء و نظريات عالمان غربى در زمينۀ علوم قرآنى و فضاى فكرى-فرهنگى حاكم بر زمان خويش است. | ||
هر چند مؤلف در كتاب به حفظ محدودۀ بحث كه همان علوم قرآنى است ملتزم بوده و همه جا سعى داشته از طرح مباحث اضافى و خارج از موضوع خوددارى كند، اما ضرورت پاسخ گويى به شبهات، وى را ناگزير ساخته است چه در اصل بحث و به عنوان زمينه سازى و چه در پاسخ به شبهات،در پايان هر مبحث، مسايلى از علوم مختلف | هر چند مؤلف در كتاب به حفظ محدودۀ بحث كه همان علوم قرآنى است ملتزم بوده و همه جا سعى داشته از طرح مباحث اضافى و خارج از موضوع خوددارى كند، اما ضرورت پاسخ گويى به شبهات، وى را ناگزير ساخته است چه در اصل بحث و به عنوان زمينه سازى و چه در پاسخ به شبهات،در پايان هر مبحث، مسايلى از علوم مختلف اسلامى، هم چون علم الحديث، كلام، اصول و حتى فقه را مطرح مىسازد.احاطه و اشراف زرقانى و ابتكارى كه در تنظيم و تبويب مباحث به كار بسته، موجب شده است اين تنوع و تعدد(البته جز در موارد اندك) كمتر به انسجام و روانى و وحدت موضوعى كتاب لطمه وارد سازد و در مجموع در دانش علوم قرآنى اثرى پديد آيد كه مرزها و نقاط اشتراك اين علم با ساير علوم اسلامى به روشنى تصوير شود. | ||
اگر بخواهيم تعريفى گويا از اين كتاب به دست دهيم، بايد بگوييم:كتاب مناهل العرفان نتيجۀ تلاش غيرتمندانه و دفاع متعصبانۀ عالمى مسلمان، متعهد و آگاه،در برابر هجوم افكار و مكاتب الحادى و غربى است كه اساس فرهنگ و انديشۀ اسلامى را هدف گرفته است ومىكوشد كيان قرآن و حريم وحى را از طعن و تعرض شبهات انديشه سوز محافظت كند و مسلمانان را در اين رويارويى خطير به تمسك بدان صلا دهد.حاصل اين تلاش عظيم، كتابى است جامع و ارجمند كه يكى از مصادر تحقيق در علوم قرآنى به شمار مىرود. | اگر بخواهيم تعريفى گويا از اين كتاب به دست دهيم، بايد بگوييم:كتاب مناهل العرفان نتيجۀ تلاش غيرتمندانه و دفاع متعصبانۀ عالمى مسلمان، متعهد و آگاه،در برابر هجوم افكار و مكاتب الحادى و غربى است كه اساس فرهنگ و انديشۀ اسلامى را هدف گرفته است ومىكوشد كيان قرآن و حريم وحى را از طعن و تعرض شبهات انديشه سوز محافظت كند و مسلمانان را در اين رويارويى خطير به تمسك بدان صلا دهد.حاصل اين تلاش عظيم، كتابى است جامع و ارجمند كه يكى از مصادر تحقيق در علوم قرآنى به شمار مىرود. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
عمدهترين اشكالات را مىتوان در سه محور خلاصه كرد: | عمدهترين اشكالات را مىتوان در سه محور خلاصه كرد: | ||
1.همان گونه كه گفتيم، مناهل كتابى است بسيار پرمأخذ و در آن به احاديث و اقوال فراوان استناد شده است.اما دقت در مطالب كتاب ثابت مىكند كه مؤلف،خود مستقيما به بسيارى از آنها مراجعهاى مستقيم نداشته و تا اندازۀ بسيارى در اين زمينه به منابع واسطه و احتمالا حافظۀ شخصى متكى بوده است.همين امر از اعتبار كتاب به عنوان تحقيقى علمى مىكاهد.به عنوان | 1.همان گونه كه گفتيم، مناهل كتابى است بسيار پرمأخذ و در آن به احاديث و اقوال فراوان استناد شده است.اما دقت در مطالب كتاب ثابت مىكند كه مؤلف،خود مستقيما به بسيارى از آنها مراجعهاى مستقيم نداشته و تا اندازۀ بسيارى در اين زمينه به منابع واسطه و احتمالا حافظۀ شخصى متكى بوده است.همين امر از اعتبار كتاب به عنوان تحقيقى علمى مىكاهد.به عنوان مثال، هر چند كتابهای «اتقان»[[سيوطى]] و «برهان»زركشى در رشتۀ علوم قرآنى كتابهاى مرجع و دست اول به شمار مىروند، اما به هيچ رو نمىتوان آنها را در اخبار و احاديثى كه مستند مباحث اين علم است، منابعى دست اول دانست.محقق براى استناد به احاديث و روايات مذكور لزوما مىبايد به منابع اصلى مانند صحاح ششگانه و...جز آن مراجعه كند.اما زرقانى در اكثر قريب به اتفاق موارد به نقل احاديث و اقوال و ذكر كلى و مبهم مآخذ آنها از كتابهايى هم چون «الاتقان»اكتفا كرده است.[[سيوطى]] خود نيز آدرس منابع استفاده شده را به روشنى بازگو نكرده است و همه جا به عباراتى نظير «اخرج الحاكم» و «قال البيهقى» و...جز آن بسنده مىكند و در مواردى نيز حتى همين اشارۀ مختصر را ندارد.با توجه به شيوۀمرسوم ميان قدما در تأليف كتاب،شايد عدم ذكر منابع و ابهام در بيان آنها در آثار ايشان را نتوان عيب شمرد.اما مسلما اين شيوه در آثار متأخران، به ويژه آنان كه با سبك و روش علمى كتاب مىنويسند و دانش پژوهان سيستم آموزشى جديد را مخاطب مىسازند نقصى آشكار به شمار مىآيد.اين اشكال موجب مىگردد تا اولا خوانندۀ علاقهمند به مراجعه به منابع اصلى نتواند دريابد كه براى مثال:[[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]]يا [[جزری، محمد بن محمد|ابن جزرى]] در كدام يك از آثار خود فلان سخن را گفته و يا بهمان حديث در كدام يك از مجامع حديثى ثبت است و آيا استنباط و اجتهاد مؤلف از آن سخن يا اين حديث به صواب است يا خير.ثانيا در ضبط اسامى يا نقل احاديث، اشتباهات يا برداشتها و اجتهادات خطاى نويسندگان پيشين تكرار شود.به عنوان مثال، احاديث و اقوال در كتاب مناهل غالبا نقل به مضمون و يا بعضا با تغيير در لفظ و عبارت نقل شدهاند.گاه در ضبط اسامى اشخاص نيز خطاهايى به چشم مىخورد.از جمله در صفحۀ 328 از يكى از تابعان به نام يعلى بن مالك سخن به ميان آمده كه در تراجم نظير «تهذيب التهذيب»ابن حجر [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] نام صحيح وى يعلى بن مملك ثبت شده است.در صفحۀ 258 از صحابىاى به نام عباد بن بشار،ذكرى به ميان آمده كه در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وى اشاره شده است، اما در كتابهاى تراجم،صحابىاى به اين نام يافت نمىشود و نام صحيح صحابى مذكور عباد بن بشر است كه [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] در كتاب «الاصابه فى تمييز الصحابه»از او نام مىبرد و به حديث مذكور نيز اشاره مىكند. | ||
هم چنين در مورد تكرار اشتباهات موجود در كتاب عالمان گذشته نيز مىتوان به نمونههاى زير اشاره كرد: | هم چنين در مورد تكرار اشتباهات موجود در كتاب عالمان گذشته نيز مىتوان به نمونههاى زير اشاره كرد: | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
3.ورود به مباحث معقول كه خارج از حيطه تخصصى نويسنده است و يا بعضا نقل و تأييد برخى از تفاسير علمى غير قابل قبول از كتاب خدا و نيز در غلطيدن به اطناب و تفصيلهاى بىحاصل(هر چند در جاىهاى معدود)از ديگر نارسايىها و ضعفهاى كتاب مناهل است، به عنوان نمونه مىتوان به نقل تأييدآميز سخن طنطاوى در توجيه علمى حروف مقطعه اشاره كرد. | 3.ورود به مباحث معقول كه خارج از حيطه تخصصى نويسنده است و يا بعضا نقل و تأييد برخى از تفاسير علمى غير قابل قبول از كتاب خدا و نيز در غلطيدن به اطناب و تفصيلهاى بىحاصل(هر چند در جاىهاى معدود)از ديگر نارسايىها و ضعفهاى كتاب مناهل است، به عنوان نمونه مىتوان به نقل تأييدآميز سخن طنطاوى در توجيه علمى حروف مقطعه اشاره كرد. | ||
خلاصۀ توجيه طنطاوى در تفسير وى چنين است:حروف مقطعه مشتمل بر 14 حرف يعنى نيمى از 28 حرف الفباى عربى است.عدد 14 مبناى نظم جهان آفرينش است مفاصل هر دست، مهرههاى فوقانى و تحتانى ستون فقرات انسان، مهرههاى ستون فقرات حيواناتى كه از خلقت كامل برخوردارند و بچهزا هستند مانند:گاو،شتر، استر و...، مهرهاى دم حيواناتى كه دمى طويل دارند، تعداد حروف شمسى و قمرى در الفباى عربى و منازل شمالى و جنوبى | خلاصۀ توجيه طنطاوى در تفسير وى چنين است:حروف مقطعه مشتمل بر 14 حرف يعنى نيمى از 28 حرف الفباى عربى است.عدد 14 مبناى نظم جهان آفرينش است مفاصل هر دست، مهرههاى فوقانى و تحتانى ستون فقرات انسان، مهرههاى ستون فقرات حيواناتى كه از خلقت كامل برخوردارند و بچهزا هستند مانند:گاو،شتر، استر و...، مهرهاى دم حيواناتى كه دمى طويل دارند، تعداد حروف شمسى و قمرى در الفباى عربى و منازل شمالى و جنوبى ماه، هر يك 14 عدد هستند.خداوند با به كار بردن 14 حرف در حروف مقطعه در واقع اعلام مىفرمايد:قرآن با آفرينش هماهنگ و از ناحيه خالق حكيم اين جهان است[14]. | ||
واضح است كه اين شباهت يابىهاى محدود ميان تعداد حروف به كار رفته در حروف مقطعه با پديدههاى طبيعى،نه تنها دليلى بر اثبات مدعاى مذكور نيست بلكه شاهد و قرينهاى نيز براى آن به شمار نمىآيد.آرايى از اين دست بيانگر فضاى علم زدهاى است كه بر محيط و عصر نويسنده حاكم است و تفسير طنطاوى نمونۀ بارز چنين گرايشى است.زرقانى خود در جايى ديگر به خوانندگان تنبه مىدهد كه قرآن كتاب هدايت و اعجاز است و زياده روى در تطبيق قرآن با علوم تجربى بر خلاف آيه بودن قرآن است و مفسر را از حيطه تفسير خارج مىكند[15]. | واضح است كه اين شباهت يابىهاى محدود ميان تعداد حروف به كار رفته در حروف مقطعه با پديدههاى طبيعى،نه تنها دليلى بر اثبات مدعاى مذكور نيست بلكه شاهد و قرينهاى نيز براى آن به شمار نمىآيد.آرايى از اين دست بيانگر فضاى علم زدهاى است كه بر محيط و عصر نويسنده حاكم است و تفسير طنطاوى نمونۀ بارز چنين گرايشى است.زرقانى خود در جايى ديگر به خوانندگان تنبه مىدهد كه قرآن كتاب هدايت و اعجاز است و زياده روى در تطبيق قرآن با علوم تجربى بر خلاف آيه بودن قرآن است و مفسر را از حيطه تفسير خارج مىكند[15]. |
ویرایش