۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ن(' به 'ن (') |
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «') |
||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
بعضي از واليان كوفه براي مدت كوتاهي به اين سمت منصوب مىشدند؛ به عنوان نمونه زياد بن حنظله در سال 21 هجري پس از مدت كوتاهي به درخواست خودش عزل گرديد. جانشين او عمار بن ياسر نيز پس از اندك زماني در سال 22 هجري ولايت را به ابوموسي اشعري واگذار نمود. | بعضي از واليان كوفه براي مدت كوتاهي به اين سمت منصوب مىشدند؛ به عنوان نمونه زياد بن حنظله در سال 21 هجري پس از مدت كوتاهي به درخواست خودش عزل گرديد. جانشين او عمار بن ياسر نيز پس از اندك زماني در سال 22 هجري ولايت را به ابوموسي اشعري واگذار نمود. | ||
امام علي(ع) در 12 رجب سال 36 هجري پس از بازگشت از بصره به كوفه وارد شد و مركز خلافت را به آنجا منتقل نمود. او در حالى كه اميرالمؤمنين و خليفه بود، امير كوفه نيز گرديد. نويسنده از نوشتن درباره اين شخصيت عظيم احساس عجز مىكند و چنين مىنگارد:«نمىدانم درباره امام علي بن ابىطالب چه بنويسم؟ من ناتوان و عاجزم و در برابر اين شخصيت عظيم قدر و اندازه ندارم؛ كسي كه درباره او هزاران كتاب نوشته شد... گزاف نميگويم، اگر بگويم كه هيچ كتابخانهاي در عالم وجود ندارد، مگر اينكه درباره وي كتابي در آنجا وجود دارد». در ادامه قطرهاي از فضايل و مناقب اين امام همام ذكر شده است. | امام علي(ع) در 12 رجب سال 36 هجري پس از بازگشت از بصره به كوفه وارد شد و مركز خلافت را به آنجا منتقل نمود. او در حالى كه اميرالمؤمنين و خليفه بود، امير كوفه نيز گرديد. نويسنده از نوشتن درباره اين شخصيت عظيم احساس عجز مىكند و چنين مىنگارد: «نمىدانم درباره امام علي بن ابىطالب چه بنويسم؟ من ناتوان و عاجزم و در برابر اين شخصيت عظيم قدر و اندازه ندارم؛ كسي كه درباره او هزاران كتاب نوشته شد... گزاف نميگويم، اگر بگويم كه هيچ كتابخانهاي در عالم وجود ندارد، مگر اينكه درباره وي كتابي در آنجا وجود دارد». در ادامه قطرهاي از فضايل و مناقب اين امام همام ذكر شده است. | ||
امام حسن عليهالسلام پس از شهادت پدر شش يا هفت ماه حاكميت در كوفه را به عهده داشت. به اعتقاد نويسنده، مهمترين حادثه زندگي آن بزرگوار صلح با معاويه بوده است كه در اين نوشتار شرح شده است. آن حضرت نيز در سنه 49 هجري با مسموم گرديد و معاويه با شنيدن اين حادثه بسيار شادمان شد و به سجده افتاد. | امام حسن عليهالسلام پس از شهادت پدر شش يا هفت ماه حاكميت در كوفه را به عهده داشت. به اعتقاد نويسنده، مهمترين حادثه زندگي آن بزرگوار صلح با معاويه بوده است كه در اين نوشتار شرح شده است. آن حضرت نيز در سنه 49 هجري با مسموم گرديد و معاويه با شنيدن اين حادثه بسيار شادمان شد و به سجده افتاد. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
معاويه بن ابىسفيان اولين امير كوفه بود كه پس از صلح با امام حسن (ع) تا انتقال مركز حكومت به شام در سال بعد بر اين شهر حكومت كرد. از كساني كه معاويه به اميري كوفه منصوب كرد، زياد بن ابيه بود. او در سال 49 هجري علاوه بر اين شهر حكومت بصره را نيز به عهده گرفت و اولين كسي بود كه دو امارت در او جمع شد. اگر چه درباره سرگذشت او به تفصيل سخن رفته است؛ اما عجيب اين است كه با وجود نگارش كتاب به قلم نويسنده شيعي از تأثيرگذاري او در ايجاد حادثه كربلا مطلبي ذكر نشده است. | معاويه بن ابىسفيان اولين امير كوفه بود كه پس از صلح با امام حسن (ع) تا انتقال مركز حكومت به شام در سال بعد بر اين شهر حكومت كرد. از كساني كه معاويه به اميري كوفه منصوب كرد، زياد بن ابيه بود. او در سال 49 هجري علاوه بر اين شهر حكومت بصره را نيز به عهده گرفت و اولين كسي بود كه دو امارت در او جمع شد. اگر چه درباره سرگذشت او به تفصيل سخن رفته است؛ اما عجيب اين است كه با وجود نگارش كتاب به قلم نويسنده شيعي از تأثيرگذاري او در ايجاد حادثه كربلا مطلبي ذكر نشده است. | ||
عدالملك بن مروان ديگر امير كوفه بود كه در سال 72 هجري به آنجا وارد شد. حجاج بن يوسف ثقفي به او نوشت كه اگر دوست داري در اين ملك بماني علي بن حسين را به قتل برسان. او جاسوسهايي را بر امام گماشته بود و آنها تمامي رفتارهاي شخصي و اجتماعي امام و حتي عبادات او را گزارش مىكردند. ابن خلكان نقل كرده است كه عبدالملك به حجاج گفت كه هر كس به عيوب خودش آگاه است و در آن درخواست كرد كه عيبهاي خودش را بازگو كند و چيزي از آن را مخفي نكند. او گفت:«من لجوج و كينهاي هستم». عبدالملك گفت:«بنابراين بين تو و ابليس نسبتي هست». حجاج گفت:«شيطان اگر مرا ببيند تسليم من مىشود». | عدالملك بن مروان ديگر امير كوفه بود كه در سال 72 هجري به آنجا وارد شد. حجاج بن يوسف ثقفي به او نوشت كه اگر دوست داري در اين ملك بماني علي بن حسين را به قتل برسان. او جاسوسهايي را بر امام گماشته بود و آنها تمامي رفتارهاي شخصي و اجتماعي امام و حتي عبادات او را گزارش مىكردند. ابن خلكان نقل كرده است كه عبدالملك به حجاج گفت كه هر كس به عيوب خودش آگاه است و در آن درخواست كرد كه عيبهاي خودش را بازگو كند و چيزي از آن را مخفي نكند. او گفت: «من لجوج و كينهاي هستم». عبدالملك گفت: «بنابراين بين تو و ابليس نسبتي هست». حجاج گفت: «شيطان اگر مرا ببيند تسليم من مىشود». | ||
برخي از امرايي كه پيش از آن شرح حال آنها آمده است و نويسنده مطلب جديدي درباره آنها نداشته است، تنها به ذكر سال خلافت آنها اكتفا شده است و در پاورقي به نوشته پيشين ارجاع داده شده است. عبيدالله بن عباس كندي از آن جمله است. | برخي از امرايي كه پيش از آن شرح حال آنها آمده است و نويسنده مطلب جديدي درباره آنها نداشته است، تنها به ذكر سال خلافت آنها اكتفا شده است و در پاورقي به نوشته پيشين ارجاع داده شده است. عبيدالله بن عباس كندي از آن جمله است. |
ویرایش