پرش به محتوا

التعریف بطبقات الأمم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' نمی ' به ' نمی‌'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - ' نمی ' به ' نمی‌')
خط ۵۳: خط ۵۳:
محقق کتاب، شرح و توضیح مفصلی را با عنوان مقدمه، در آغاز کتاب آورده که تقریباً به مقدار اصل کتاب حجم دارد و در آن ضمن ارائه شرح زندگی و تخصص‌های نویسنده و کارهای رصدی وی، تحقیق مفصلی درباره آثار او و سرنوشت آنان کرده است. نسخه‌های خطی و چاپی کتاب را پیگیری و شناسایی کرده و نقدهای تفصیلی به بعضی چاپ‌های آن نگاشته است<ref>سلطانی، محمدعلی، 1376، ص39</ref>.
محقق کتاب، شرح و توضیح مفصلی را با عنوان مقدمه، در آغاز کتاب آورده که تقریباً به مقدار اصل کتاب حجم دارد و در آن ضمن ارائه شرح زندگی و تخصص‌های نویسنده و کارهای رصدی وی، تحقیق مفصلی درباره آثار او و سرنوشت آنان کرده است. نسخه‌های خطی و چاپی کتاب را پیگیری و شناسایی کرده و نقدهای تفصیلی به بعضی چاپ‌های آن نگاشته است<ref>سلطانی، محمدعلی، 1376، ص39</ref>.


نویسنده در باب نخست، به تقسیم امت‌های قدیم می‌پردازد و محدوده هفت امت کهن: امت فارسی، کلدانی، یونانی، قبطی، ترک، هندی و چین را تبیین کرده و گوناگونی‌های دینی و زبانی در درون هرکدام از امت‌های مزبور را از امور متأخر می‌شمارد. در باب دوم، به تفاوت‌های فکری و ذوقی اقوام می‌پردازد و همه را در دو گروه مهتمان به علم و بی اهتمامان به آن جای می‌دهد. باب سوم را به دو ملت ترک و چین که هر دو از دیدگاه وی جزو ملت‌های بی اهتمام به دانش هستند، اختصاص می‌دهد؛ با این تفاوت که چینیان را هنرمند و ترکان را جنگجو معرفی می‌کند. در ادامه به گروه‌های دیگر که علاقه ای به علم ندارند و به هنر و جنگ هم اهتمام نمی ورزند، اشاره می‌کند و آن را از آثار شرایط آب و هوایی دانسته و چنین مردمی را همتای بهایم می‌شمارد. از دیدگاه قاضی ارزشمندی انسان در اهتمام به معارف دینی، بشری، فلسفه و مسائل از این دست است. هنرمندی و یا تخصص در فنون جنگاوری در مرحله پایین تری قرار دارد و افراد و اقوامی که نه از آن بهره مند هستند و نه از این سهمی دارند، هم رتبه بهایم به حساب می‌آیند<ref>همان، ص38</ref>.
نویسنده در باب نخست، به تقسیم امت‌های قدیم می‌پردازد و محدوده هفت امت کهن: امت فارسی، کلدانی، یونانی، قبطی، ترک، هندی و چین را تبیین کرده و گوناگونی‌های دینی و زبانی در درون هرکدام از امت‌های مزبور را از امور متأخر می‌شمارد. در باب دوم، به تفاوت‌های فکری و ذوقی اقوام می‌پردازد و همه را در دو گروه مهتمان به علم و بی اهتمامان به آن جای می‌دهد. باب سوم را به دو ملت ترک و چین که هر دو از دیدگاه وی جزو ملت‌های بی اهتمام به دانش هستند، اختصاص می‌دهد؛ با این تفاوت که چینیان را هنرمند و ترکان را جنگجو معرفی می‌کند. در ادامه به گروه‌های دیگر که علاقه ای به علم ندارند و به هنر و جنگ هم اهتمام نمی‌ورزند، اشاره می‌کند و آن را از آثار شرایط آب و هوایی دانسته و چنین مردمی را همتای بهایم می‌شمارد. از دیدگاه قاضی ارزشمندی انسان در اهتمام به معارف دینی، بشری، فلسفه و مسائل از این دست است. هنرمندی و یا تخصص در فنون جنگاوری در مرحله پایین تری قرار دارد و افراد و اقوامی که نه از آن بهره مند هستند و نه از این سهمی دارند، هم رتبه بهایم به حساب می‌آیند<ref>همان، ص38</ref>.


نویسنده در باب چهارم که مهم ترین و طولانی ترین بخش است، طی ده فصل به تاریخچه علم در میان اقوام علاقه مند به آن می‌پردازد و از آنجایی که سرچشمه دانش و دین را هندیان می‌داند، فصل نخست را به آنان اختصاص می‌دهد. ضمن اعتراف به کمبود منابع جهت اطلاع از هند، آنان را در بسیاری علوم و دانش‌ها برتر از دیگران می‌شمارد. آنان را موحد می‌داند و ظواهر شرک آمیز ادیان هندی را توجیه می‌کند. در فصل دوم به قوم فارس می‌پردازد و آنان را قومی شریف، باعزت، سیاستمدار و عدالت جو می‌شمارد و به علت قدرت و سیطره و توانمندی پادشاهان فارس، تعبیر «ملک الملوک» را لایق آنان می‌داند. علاقه مندی‌های ایرانیان را یاد می‌کند و بحث نه چندان طولانی درباره تاریخ پادشاهی ایران ارائه می‌دهد. بعضی از کتب ایرانیان را ذکر می‌کند و آنان را مردمی موحد و تابع دین نوح می‌شمارد که بعدها توسط زردشت مجوس شدند.
نویسنده در باب چهارم که مهم ترین و طولانی ترین بخش است، طی ده فصل به تاریخچه علم در میان اقوام علاقه مند به آن می‌پردازد و از آنجایی که سرچشمه دانش و دین را هندیان می‌داند، فصل نخست را به آنان اختصاص می‌دهد. ضمن اعتراف به کمبود منابع جهت اطلاع از هند، آنان را در بسیاری علوم و دانش‌ها برتر از دیگران می‌شمارد. آنان را موحد می‌داند و ظواهر شرک آمیز ادیان هندی را توجیه می‌کند. در فصل دوم به قوم فارس می‌پردازد و آنان را قومی شریف، باعزت، سیاستمدار و عدالت جو می‌شمارد و به علت قدرت و سیطره و توانمندی پادشاهان فارس، تعبیر «ملک الملوک» را لایق آنان می‌داند. علاقه مندی‌های ایرانیان را یاد می‌کند و بحث نه چندان طولانی درباره تاریخ پادشاهی ایران ارائه می‌دهد. بعضی از کتب ایرانیان را ذکر می‌کند و آنان را مردمی موحد و تابع دین نوح می‌شمارد که بعدها توسط زردشت مجوس شدند.
خط ۷۱: خط ۷۱:
فصل نهم را نیز باید ادامه فصل هفتم شمرد؛ زیرا نویسنده در این فصل به دانش در‌اندلس پس از سیطره مسلمانان می‌پردازد. این فصل که طولانی ترین فصل از فصول ده گانه کتاب است، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است؛ زیرا آگاهی‌ها و اطلاعات موجود در آن به علت معیشت نویسنده در‌اندلس، دقیق تر و مستندتر است. نویسنده خود در این فصل، در بسیاری موارد، بر مستقیم بودن اطلاعات تأکید می‌کند. در این فصل، شرح کارهای بسیاری از علما و به ویژه معاصران او را می‌توان یافت<ref>ر.ک: همان</ref>.
فصل نهم را نیز باید ادامه فصل هفتم شمرد؛ زیرا نویسنده در این فصل به دانش در‌اندلس پس از سیطره مسلمانان می‌پردازد. این فصل که طولانی ترین فصل از فصول ده گانه کتاب است، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است؛ زیرا آگاهی‌ها و اطلاعات موجود در آن به علت معیشت نویسنده در‌اندلس، دقیق تر و مستندتر است. نویسنده خود در این فصل، در بسیاری موارد، بر مستقیم بودن اطلاعات تأکید می‌کند. در این فصل، شرح کارهای بسیاری از علما و به ویژه معاصران او را می‌توان یافت<ref>ر.ک: همان</ref>.


فصل دهم ویژه علم در نزد بنی اسرائیل است. نویسنده، بنی اسرائیلیان را اهل فلسفه نمی داند، بلکه آنان را از اصحاب شرایع می‌شمارد و اخبار انبیا و خلقت در بین مسلمانان را مأخوذ از آنان می‌داند که توسط اشخاصی چون عبدالله بن عباس، کعب الاحبار و وهب بن منبه به تاریخ مسلمانان انتقال یافته است. نویسنده، آنان را مردمی دقیق در تاریخ می‌شمارد و از عالمان یهودی که در دربار خلفای اسلامی رشد کرده و آوازه ای یافته‌اند، یاد می‌کند. پایان کتاب با همین فصل است.
فصل دهم ویژه علم در نزد بنی اسرائیل است. نویسنده، بنی اسرائیلیان را اهل فلسفه نمی‌داند، بلکه آنان را از اصحاب شرایع می‌شمارد و اخبار انبیا و خلقت در بین مسلمانان را مأخوذ از آنان می‌داند که توسط اشخاصی چون عبدالله بن عباس، کعب الاحبار و وهب بن منبه به تاریخ مسلمانان انتقال یافته است. نویسنده، آنان را مردمی دقیق در تاریخ می‌شمارد و از عالمان یهودی که در دربار خلفای اسلامی رشد کرده و آوازه ای یافته‌اند، یاد می‌کند. پایان کتاب با همین فصل است.


نویسنده در این کتاب، رویکردی خاص به مقوله علم دارد که بر پایه آن می‌توان این اثر را در رده کتب تاریخ علم قرار داد. در سده‌های سوم، چهارم و پنجم هجری جریانی در جهان اسلام به وجود آمد که در طی آن شاهد حرکتی شگرف در تدوین و تکامل کتب تاریخی هستیم. نقطه اوج این جریان که به تاریخ نه به عنوان رشته ای از حوادث و رویدادها، بلکه به شکل تحلیلی و منتقدانه نگاه می‌کند، در جهان اسلام در فلسفه تاریخ ابن خلدون به ثمر نشست. کتاب حاضر، از آثار همین دوره است که بنا بر مقدمه مصحح و مترجم آن، بعدها منبع کتب مهمی چون «تاریخ الحکماء» قفطی و «عیون الأنباء» ابن ابی اصیبعه و جز اینان قرار گرفته است<ref>ر.ک: افتخاری، بنفشه، 1385، ص83-84</ref>.
نویسنده در این کتاب، رویکردی خاص به مقوله علم دارد که بر پایه آن می‌توان این اثر را در رده کتب تاریخ علم قرار داد. در سده‌های سوم، چهارم و پنجم هجری جریانی در جهان اسلام به وجود آمد که در طی آن شاهد حرکتی شگرف در تدوین و تکامل کتب تاریخی هستیم. نقطه اوج این جریان که به تاریخ نه به عنوان رشته ای از حوادث و رویدادها، بلکه به شکل تحلیلی و منتقدانه نگاه می‌کند، در جهان اسلام در فلسفه تاریخ ابن خلدون به ثمر نشست. کتاب حاضر، از آثار همین دوره است که بنا بر مقدمه مصحح و مترجم آن، بعدها منبع کتب مهمی چون «تاریخ الحکماء» قفطی و «عیون الأنباء» ابن ابی اصیبعه و جز اینان قرار گرفته است<ref>ر.ک: افتخاری، بنفشه، 1385، ص83-84</ref>.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش