۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
جز (جایگزینی متن - 'ه«' به 'ه «') |
||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در اينجا بحثى حاشيهاى راجع به علت معطل ماندن احكام اسلام در سرزمين مصر در سه بند عنوان كرده است، سپس به بحث خطابه بازگشته و منفعت آن را در اقناع مىداند و اين اقناع را اعم از اقناع در رابطه با عقايد و اقناع در رابطه با اعمال مىداند؛ اقناع خطابه در اعمال بر سه قسم امور مشاوريه، امور مشاجريه و امور منافريه مىباشد. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در اينجا بحثى حاشيهاى راجع به علت معطل ماندن احكام اسلام در سرزمين مصر در سه بند عنوان كرده است، سپس به بحث خطابه بازگشته و منفعت آن را در اقناع مىداند و اين اقناع را اعم از اقناع در رابطه با عقايد و اقناع در رابطه با اعمال مىداند؛ اقناع خطابه در اعمال بر سه قسم امور مشاوريه، امور مشاجريه و امور منافريه مىباشد. | ||
آخرين مسئلهاى كه در اينجا بدان مىپردازد، مربوط است به اختلافى كه مردم در مقايسه شرافت خطابه و جدل دارند كه مختار شارح شرافت خطابه مىباشد و براى آن دلايلى را بيان مىنمايد. وى برهان را مفيد يقين براى خواص و خطابه را مفيد يقين براى عوام مىداند و آيه | آخرين مسئلهاى كه در اينجا بدان مىپردازد، مربوط است به اختلافى كه مردم در مقايسه شرافت خطابه و جدل دارند كه مختار شارح شرافت خطابه مىباشد و براى آن دلايلى را بيان مىنمايد. وى برهان را مفيد يقين براى خواص و خطابه را مفيد يقين براى عوام مىداند و آيه شريفه «ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» را ناظر به اين دو بخش مىداند كه مراد از حكمت، برهان و مراد از مواعظ حسنه، خطابه مىباشد. | ||
آخرين و نهمين فصل منطقيات، فيوطيقا است كه در آن قياسات شعريه، توسط ماتن توضيح داده شده است و توسط شارح تفسير گرديده است. | آخرين و نهمين فصل منطقيات، فيوطيقا است كه در آن قياسات شعريه، توسط ماتن توضيح داده شده است و توسط شارح تفسير گرديده است. | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۳: | ||
سومين فصل، درمورد اثبات قوا مىباشد. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، مىگويد: از هر جسمى فعلى صادر مىشود على الدوام و در ماده محسوسه؛ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در توضيح اين مطلب، عبارت كتاب را طولانى ارزيابى مىكند. تفسير قوا و اقامه برهان براى اثبات طبيعت و همچنين اثبات اينكه هر حركتى داراى غايت معينى است، از جمله مباحث اين فصل مىباشد. | سومين فصل، درمورد اثبات قوا مىباشد. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، مىگويد: از هر جسمى فعلى صادر مىشود على الدوام و در ماده محسوسه؛ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در توضيح اين مطلب، عبارت كتاب را طولانى ارزيابى مىكند. تفسير قوا و اقامه برهان براى اثبات طبيعت و همچنين اثبات اينكه هر حركتى داراى غايت معينى است، از جمله مباحث اين فصل مىباشد. | ||
فصل چهارم، در احكام علل و معلولات است كه اولين مسئله آن، در تعريف سبب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، سبب را | فصل چهارم، در احكام علل و معلولات است كه اولين مسئله آن، در تعريف سبب است. [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]، سبب را به «كل ما يتعلق به وجود الشىء من غير ان يكون وجود ذلك الشىء داخلاً فى وجوده او متحققاً به وجوده»، تعريف مىكند و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، منظور شيخ را از اين تعريف به همراه تعريفى كه در كتاب حدود آورده است، بيان مىكند كه همراه است با مناقشاتى در اين باب. | ||
مسئله دوم، در حصر اسباب در چهار سبب است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين مسئله مىگويد: گويا اين مطلب، به كلام شيخ افزوده شده و بعيد است كه سخن وى باشد...تأثير فاعل، عنوان مسئله سوم اين فصل است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] مىگويد: اثر، وقتى حادث شد، سه امر را دارا مىباشد: 1- وجود حاصل در حال. 2- عدم سابق. 3- مسبوقيت اين وجود به آن عدم. يقيناً فاعل در عدم سابق اثرى نخواهد داشت، كما اينكه در وجود مسبوق به عدم نيز تأثيرى ندارد، پس تنها اثر فاعل در وجود خواهد بود. | مسئله دوم، در حصر اسباب در چهار سبب است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، در ذيل اين مسئله مىگويد: گويا اين مطلب، به كلام شيخ افزوده شده و بعيد است كه سخن وى باشد...تأثير فاعل، عنوان مسئله سوم اين فصل است. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] مىگويد: اثر، وقتى حادث شد، سه امر را دارا مىباشد: 1- وجود حاصل در حال. 2- عدم سابق. 3- مسبوقيت اين وجود به آن عدم. يقيناً فاعل در عدم سابق اثرى نخواهد داشت، كما اينكه در وجود مسبوق به عدم نيز تأثيرى ندارد، پس تنها اثر فاعل در وجود خواهد بود. | ||
خط ۲۳۷: | خط ۲۳۷: | ||
در بخش ديگر، سعادت روحانى بررسى مىشود و ادراك حق اول، توسط نفس ناطقه، خير محض تلقى مىگردد... اينكه چرا انسان در حال حيات، ناتوان از درك لذات روحانى مىباشد، به كمك مثالهايى توضيح داده شده است. | در بخش ديگر، سعادت روحانى بررسى مىشود و ادراك حق اول، توسط نفس ناطقه، خير محض تلقى مىگردد... اينكه چرا انسان در حال حيات، ناتوان از درك لذات روحانى مىباشد، به كمك مثالهايى توضيح داده شده است. | ||
وجود معرفت، در هر دو جنبه سعادت و شقاوت روحانى، نقش اصلى را ايفا مىكند. غايت سعادت معنوى، نظر به جلال حق اول و... بدون امتزاج وهم و خيال بيان شده است و نهايتاً شارح معرفت جلال را مقدم بر معرفت اكرام مىداند و براى اين گفته خود به | وجود معرفت، در هر دو جنبه سعادت و شقاوت روحانى، نقش اصلى را ايفا مىكند. غايت سعادت معنوى، نظر به جلال حق اول و... بدون امتزاج وهم و خيال بيان شده است و نهايتاً شارح معرفت جلال را مقدم بر معرفت اكرام مىداند و براى اين گفته خود به آيه «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام» استشهاد مىنمايد و كتاب را با دعايى كه از صالحين مأثور و منتسب به ذو النون مصرى است، خاتمه مىدهد. | ||
ویرایش