شجرة الیقين
شجرة الیقين | |
---|---|
پدیدآوران | داعی قرمطی، عبدان (نويسنده) تامر، عارف (محقق) |
ناشر | دار الآفاق الجديدة |
مکان نشر | لبنان - بیروت |
سال نشر | 1982م , 1402ق |
چاپ | اول |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ع2ش3 215 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
شجرة الیقين، کتابی است منسوب به داعی قرمطی عبدان (متوفی 286ق) که توسط عارف تامر، تحقیق شده است.
نام دیگر کتاب
این کتاب در اصل همان کتاب «الإيضاح» است که به شهابالدین ابوفراس منسوب گردیده و ازآنجاکه معرفی شده است، در این نوشتار، به معرفی نسخهای که تحت عنوان «شجرة الیقين» به داعی قرمطی عبدان منسوب گردیده، پرداخته شده است.
نویسنده کتاب
در سال 1965م، عارف تامر، محقق پرکار اسماعیلیپژوه، که خود پیرو شاخهای از اسماعیلیان سوریه است و ازاینرو از آثاری که به چاپ رسانده باید با احتیاط فراوان بهره جست، متنی را با عنوان کتاب «الإيضاح» با انتساب به ابوفراس شهابالدین مینقی منتشر کرد. پدر این داعی اسماعیلی اهل منطقه دیلم بود و به شام مهاجرت کرد. مینقی در 859ق/ 1445م در سویه متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی را در قلاع اسماعیلیه در مناطقی چون مصیاف، قدموس و خاصه مینقه گذراند و در همانجا نیز درگذشت. گروه اسماعیلی که ابوفراس داعی آنان بود، سلسله امامتی را که نزاریان مدعی بودند، قبول نداشتند و بررسی کتاب «الإيضاح» انتساب آن را به ابوفراس، به ادعای تامر، تأیید نمیکند. بلکه نشان میدهد کتاب بازتاب سنت کهنتر اسماعیلیه، خاسته اسماعیلیان ایران است[۱].
میدانیم که مهمترین جریان اسماعیلیه ایران قبل از دوره نزاری، حرکت محمد نسفی یا نخشبی (متوفی 332ق/934م) است. سوای جنبه سیاسی حرکت نسفی، وی مؤلف کتاب مهمی به نام «المحصول» بوده است. بر اساس عقاید اسماعیلیه در سلسلهمراتب دعوت، نطقا آورندگان شریعت آسمانی به جهان هستند. ترتیب متداول مقبول از آدم تا خاتم است ولی نسفی بدون آنکه آدم را از جرگه نطقا خارج کند، او را فاقد شریعت معرفی کرده و برای گشودن اباحیگری میان اسماعیلیه، شریعت آخری را از آن محمد بن اسماعیل دانسته است. چنین دیدگاهی، ظاهراً تنها میان پیروان وی که در خراسان بودند، گسترش و مقبولیت یافت. در اشاره به این مطلب، مؤلف کتاب «الإيضاح» مینویسد: «فآدم لم تکن له شریعة لانه امر باعمال و لم ینه عن ترکها و حد العمل ما لا یجوز ترکها و حد الشریعة ما لا یجوز ترکها... و ان اعماله کانت تطوعا و لذلک سمی دوره، دور التطوع اما نوح فانه قرن التطوع بالشریعة، لانه امر بالاعمال و لم یشرع بترکها و سمی الاعمال التی امرامته باستعمالها شرائع و لذلک سمّی دوره، دور الشریعة»[۲].
دلیل دیگر برای تردید در انتساب تامر، عقیده مؤلف کتاب «الإيضاح» درباره امامت است. میدانیم که با ظهور دولت فاطمیان در 297ق، بخشهایی از جامعه اسماعیلیه دعوت آنها را نپذیرفتند. قرمطیان بر امامت محمد بن اسماعیل پافشردند و گروههایی از اسماعیلیان ایران نیز چنین کردند. ظاهراً بعدها، برخی از اسماعیلیان ایران، برای مصالحه، خلفای فاطمی را به عنوان نمایندگان و خلفای محمد بن اسماعیل که از وی به قائم یاد کردهاند، پذیرفتند. مادلونگ این را خصلت اسماعیلیان ایران در قرن چهارم میداند که بعدازآن از بین رفت. مؤلف کتاب «الإيضاح» نیز این مطلب را تأکید کرده و در اشاره به این مطلب نوشته است: «...من اراد الوصول الی الفلک الثامن فقد نجا من عذاب النار و فازفوزا عظیما و من ههنا قیل فی عذاب الدنیا الذی هو العذاب الادنی فیتاویل قول رسولالله(ص): ابواب الجنة ثمانیة ای من آمن بخلیفته القائم سلامالله علی ذکره، الذی هو ثامن الخلفاء فقد نجا من العذاب الادنی»[۳].
شگفتآور است که عارف تامر این کتاب را در سال 1982م با عنوان کتاب «شجرة الیقين» دوباره منتشر کرده و این بار آن را به الداعی عبدان قرمطی منسوب کرده است. تامر در مقدمه این چاپ، هیچ اشارهای به چاپ این کتاب توسط خود با عنوان «الإيضاح» نکرده است. مشخص است که وی درباره مؤلف این کتاب به نتیجهای نرسیده است. داعی قرمطی که تامر کتاب را در چاپ دوم به او نسبت داده، در سال 286ق کشته شده است[۴].
مطلب دیگر آنکه اسماعیل بن عبدالرسول اجینی معروف به مجدوع (از عالمان اسماعیلی قرن دوازدهم)، کتاب ارزشمندی درباره تألیف اسماعیلیه به نام «فهرسة الكتب و الرسائل و لمن هی من العلماء و الأئمة و الحدود و الأفاضل» دارد که در بخشی از کتاب خود از اثری به نام «ضياء الألباب» نام برده که حاوی برخی پرسشها و پاسخهاست. وی مؤلف این کتاب را داعی یمنی طیبی، علی بن محمد بن ولید (متوفی 612ق) نامیده و آغاز این کتاب را نقل کرده است. علی بن محمد بن ولید در آغاز کتاب متذکر شده که 32 سؤال موجود در کتاب را فقیه اسماعیلی محمد بن ابراهیم بنابیعمر مطرح کرده است. اجینی فهرست کامل این سؤالات را آورده است. این پرسشها، درباره مطالب متناقض داعیان اسماعیلی است و پرسشگر میخواهد قول اصح را بداند. در ضمن مسائل شانزدهم، هفدهم، هجدهم، بیست و یکم و بیست و پنجم از فردی به نام ابوتمام و کتاب «الشجرة» وی سخن رفته است. در مسئله شانزدهم، سخن ابوتمام در کتاب «الشجرة» براین است که نوح اولین صاحبشریعت است. این مطلب نشاندهنده پیروی مؤلف کتاب «الشجرة» از عقیده نسفی صاحب کتاب «المحصول» است که به عینه در دو کتاب «الإيضاح» منسوب به ابوفراس و کتاب «شجرة الیقين» داعی عبدان قرمطی نیز آمده است. به نظر میرسد که این دلایل برای عدم انتساب کتاب «الشجرة (الإيضاح)» به ابوفراس کافی باشد، بهعلاوه علی بن محمد بن ولید (متوفی 612ق) در اثر خود به کتاب «الشجرة» استناد کرده است، یعنی چند قرن قبل از تولد ابوفراس. در مورد رد ادعای عارف تامر در چاپ دوم کتاب «الإيضاح» با عنوان «شجرة الیقين» نیز نیازی به ارائه دلیلی نیست، چراکه تامر خود دلیلی بر این انتساب ارائه نکرده است[۵].
شواهد دیگر برای تألیف کتاب «الإيضاح» یا «شجرة الیقين» در قرن چهارم چنین است:
- ابوتمام، احتمالاً خراسانی یا دستکم ساکن خراسان بوده است. این را میتوان از نوع ارجاعات وی به مسائل و اوضاع محلی خراسان دریافت. برای مثال ابوتمام مینویسد:«و قد رأیت مع اعرابی جاء من العراق الی خراسان (در متن به خطا خراسان) غرابا فکان یفرش الفراش و یبسطه بمنقاره و یخبئون له غرضا بین عشرین نفسا فیخرجها باشار صاحبه دون ان یدله علیه احد و کان یرکب الدیک و یضربه بمنقاره و یسوقه کما یسوق الرجل دابته و قد رأیت بعینی و سمعت الکثیر من عجائب الطیور مما یطول البحث اذا ذکرته فی کتابی».
- عبارتهای فراوانی از نسفی و کتاب «المحصول» وی با عنوان «الحکیم الفاضل» آورده (تامر در چاپ «الإيضاح» عبارات را چنین نقل کرده و در «شجرة الیقين» آن را به «الحکیم الصادق» تغییر داده که قرائت اول مرجح است) و در پی آنها عبارت (اعلیاللهدرجته) را آورده که نشان میدهد این عبارت را مؤلف کتاب و نه کاتب نسخه افزوده است و تاریخ تألیف کتاب بعد از قتل نسفی (322 ق) است[۶].
نکاتی درباره کتاب الشجرة و مؤلف آن
اسماعیل کمال پوناوالا، تکمیلگر فهرست مجدوع درباره ابوتمام نوشته است: «ابوتمام از داعیان اسماعیلی که در نیمه نخست قرن ششم هجری/ دوازدهم میلادی یا قبلتر از این زمان حیات داشته است». مآخذی که به وی اشاره کردهاند، عبارتاند از: ابومحمد، مختصر فی عقاید، (از اثری به نام «معجزةالدین» سخن گفته که ظاهراً خطاست)؛ ابراهیم حامدی، «كنز الولد»، از «ارجوزة الداعي» ابیتمام یاد کرده است؛ علی بن الولید، «رسالة ضیاء الألباب»، مذکور در مجدوع، «فهرسة الكتب و الرسائل»، که از کتاب «الشجرة» نام برده است؛ بهروچی از کتاب «الشجرة» نام برده است[۷].
پوناوالا تألیفات ابوتمام را چنین یاد کرده است: کتاب «الشجرة». ابومحمد (یمنی) از این کتاب با عنوان «شجرة الدين و برهان اليقين» یاد کرده است. ایوانف این اثر را با دیگر تألیف این داعی اسماعیلی یعنی ارجوزه یکی دانسته که خطاست. حسین الهمدانی [و علینقی منزوی] نیز به تبع ایوانف، مرتکب این خطا شدهاند[۸].
گفتههای پوناوالا درباره ابوتمام، مؤلف کتاب «الشجرة»، با توجه به مطالبی که پیشازاین یاد شد، تا حدی نادرست است. در حقیقت ابوتمام از داعیان اسماعیلی خراسانی قرن چهارم و نسل بعد از نسفی است. بخشی دیگر از کتاب «الشجرة» وی را ویلفرد مادلونگ و پاول واکر با عنوان «باب الشیطان من کتاب الشجرة» به چاپ رساندهاند. این بخش کتاب، گزارشی از فرقههای اسلامی است. محققان کتاب «باب الشیطان»، در پانوشت، در ذیل بحث از هر فرقهای، به آثار کهن ملل و نحل ارجاع دادهاند و متن عبارات را که در اغلب موارد همانند گزارش مؤلف کتاب «الشجرة» است، نیز آوردهاند. بر این اساس، مسلم است که ابوتمام از آثاری چون «المقالات و الفرق» سعد بن عبدالله اشعری و کتاب مقالات الإسلاميين ابوالحسن اشعری بهره برده و این آثار از منابع اصلی وی در تألیف کتاب «الشجرة» بوده است. اثر دیگری که مؤلف کتاب «الشجرة» از آن بهره گرفته، کتاب «مقالات الإسلاميين ابوالقاسم بلخی» (متوفی 319ق) است. محققان در ذیل صفحات با آوردن عین عبارتهای همانند از این اثر، بهرهگیری مؤلف کتاب «الشجرة» از این اثر را نشان دادهاند. مصححان به این منظور از بخشهای باقیمانده کتاب مقالات الإسلاميين که با عنوان «باب ذكر المعتزلة من مقالات الإسلاميين»، در کتاب «فضل الإعتزال و طبقات المعتزلة» به کوشش فؤاد سید چاپ شده، استفاده کردهاند. بخشی دیگر از این کتاب در کتاب «المغني في أبواب التوحيد و العدل» قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفی 415ق) نیز آمده که مصححان از آن بهره نبردهاند[۹].
کتاب فاقد فهرست بوده و در پاورقیها که بسیار اندک میباشد، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است[۱۰].
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- رحمتی، محمدکاظم، «ابوتمام و کتاب الشجرة»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله کتاب ماه دین، خرداد و تیر 1382- شماره 68 و 69 (4 صفحه- از 102 تا 105).