کتاب عطف الالف المالوف علی اللام المعطوف

    از ویکی‌نور
    کتاب عطف الالف المالوف علی اللام المعطوف
    کتاب عطف الالف المالوف علی اللام المعطوف
    پدیدآوراندیلمی، علی بن محمد (نویسنده) قادیه، ج. ک (محقق و مقدمه‌نویس)
    ناشرالمعهد العلمي الفرنسي للآثار الشرقية
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشر1962م.
    چاپچاپ یکم
    موضوععشق (عرفان) دوستی (اسلام)
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏/‎‏د‎‏9‎‏ع‎‏6 / 286/9 BP

    كتاب عطف الألف المألوف علی اللام المعطوف، تألیف علی بن محمد دیلمی، در موضوع عشق و محبت، به بررسی دیدگاه‌ها و حکایات مختلف پیرامون این مسئله پرداخته است. ج.ک. وادیه، کتاب را تحقیق کرده و بر آن مقدمه نوشته است.

    این کتاب، مشتمل بر مقدمه محقق، 24 باب و 85 فصل است که محقق کتاب آن را در 476 شماره ارائه کرده است. نویسنده سبب نگارش کتاب را این‌گونه توضیح داده است: ما دیدیم عشق و محبت، مشهورترین و والاترین حال در میان مردمان – چه خاص و چه عام، چه عالم و چه جاهل، چه شریف و چه دنی – است؛ روی همین اصل، شبهه و تزویر و فریب در آن بسیار است؛ به‌گونه‌ای که حقش در باطلش و زیبایش در زشتش و حقیقتش در مجازش نهان شده و برای برخی غیر قابل تشخیص گردیده؛ بنابراین بر آن شدیم که آراء فضلا و حکمت‌های حکما و گفته‌های علما و عبارات اهل معرفت را در این‌باره گرد آوریم تا سره از ناسره بازشناخته شود[۱]‏.

    دیلمی در ضمن معرفی ابواب کتاب، این سؤال را مطرح کرده که آیا اطلاق «عشق» بر خداوند جایز است؟ سپس در ابواب دیگر به تبیین عشق و محبت پرداخته و آن را از دیدگاه اطباء، فلاسفه و متکلمین مورد بررسی قرار داده است. همچنین شواهد و نمونه‌های محبت را از دیدگاه صوفیه مطرح کرده است. نویسنده، معتقد است که محبت خداوند به اولیائش از شواهدش فهمیده می‌شود، اما محبت بنده به خداوند، فعل خداوند در قلب بنده است. البته وی مفصلا خصالی را که شواهد محبت خداوند به اولیاء بشمار می‌آید، در باب خاص خود ذکر می‌کند[۲]‏.

    باب آخر کتاب از ابواب خواندنی و حسن ختام این اثر است که در آن اشتیاق اولیای الهی و به‌ویژه انبیا نسبت به مرگ مطرح شده است[۳]‏؛ در رابطه با مرگ ابراهیم(ع) چنین آمده که ملک الموت برای قبض روح نزد آن حضرت آمد. ابراهیم به وی گفت: «آیا دوستی را دیده‌ای که مرگ دوستش را بخواهد؟». ملک الموت نزد پروردگار رسید و این سؤال را مطرح کرد. پروردگار به وی فرمود که نزد ابراهیم فرود آی و به او بگو: «آیا دوستی را دیده‌ای که از ملاقات دوستش کراهت داشته باشد؟». ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن فرمود: «اکنون جانم بستان»[۴]‏.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه مؤلف، ص2
    2. ر.ک: متن کتاب، ص88
    3. ر.ک: همان، ص128-125
    4. ر.ک: همان، ص129-128

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها