چرا ادبیات؟ به سوی رویکردی بدیل در خوانش و تدریس ادبیات
چرا ادبیات؟ به سوی رویکردی بدیل در خوانش و تدریس ادبیات | |
---|---|
پدیدآوران | برانز، کریستینا ویشر (نویسنده)
عاشوری، مرضیه (مترجم) فرهمندفر، مسعود (مقدمه و ویرایش) |
ناشر | سیاهرود |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1398 |
شابک | 0ـ2ـ96317ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
چرا ادبیات؟ به سوی رویکردی بدیل در خوانش و تدریس ادبیات تألیف کریستینا ویشر برانز، ترجمه مرضیه عاشوری، مقدمه و ویرایش مسعود فرهمندفر، چرا ادبیات مهم است؟ نویسندۀ این کتاب، کریستینا ویشر برانز (دانشیار زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه لاگواردیای نیویورک) از ادبیات به منزلۀ «تجربهای سازنده» یاد میکند. در نظر او، ما ادبیات میخوانیم تا از «خود» فراتر رویم و وارد چشمانداز دیگران شویم تا بلکه بتوانیم کوتهاندیشیهای خود را اصلاح کنیم و تنهاییمان را التیام بخشیم.
ساختار
کتاب در چهار فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
چرا ادبیات مهم است؟ نویسندۀ این کتاب، کریستینا ویشر برانز (دانشیار زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه لاگواردیای نیویورک) از ادبیات به منزلۀ «تجربهای سازنده» یاد میکند. در نظر او، ما ادبیات میخوانیم تا از «خود» فراتر رویم و وارد چشمانداز دیگران شویم تا بلکه بتوانیم کوتهاندیشیهای خود را اصلاح کنیم و تنهاییمان را التیام بخشیم. وقتی شعر، داستان یا نمایشنامهای را میخوانیم، لذت و تجربۀ سازندۀ خواندن آن تا مدتها با ما میماند. مواجهه با ادبیات بر ما تأثیر میگذارد، احساسات ما را برمیانگیزد و ذهن ما را هشیار و حساس نگه میدارد.
رویکرد مؤلف به پرسش «چرا ادبیات؟» جالب و بدیع است. او از اهمیت ادبیات در سلامت روانی و اجتماعی بشر میگوید و اینکه نحوۀ درست تدریس ادبیات تا چه اندازه میتواند ما را در رسیدن به این مهم یاری رساند. ویشر برانز سعی کرده است میان خوانش آکادمیک و خوانش شخصی رابطهای سازنده برقرار کند و نشان دهد که خوانش دانشگاهی نیز میتواند همچون خوانش شخصی لذتآفرین باشد و خوانش شخصی نیز میتواند مثل خوانش آکادمیک ژرف، چندسطحی و روشنگر باشد.
ویشر برانز خلأی را در آموزش ادبیات ملاحظه میکند؛ اینکه رویکردهای تعلیمی به آموزش ادبیات معمولاً کمتر بر روانشناسی اهمیت ادبیات تکیه میکنند. او معتقد است که آموزگار ابتدا باید بکوشد هدف و چرایی تدریس ادبیات را برای دانشجو جا بیاندازد؛ زیرا زمانی دانشجو با لذت به سراغ مطالعۀ ادبیات میرود که اهمیت و کارکرد آن برایش بدیهی شده باشد و در پس ذهن او تردیدی راجع به اینکه چرا وقتاش را به خواندن ادبیات میگذراند باقی نمانده باشد. دانشجو باید کاملاً توجیه شده باشد کمه مطالعۀ ادبیات تجربهای سازنده و تحولآفرین است. تا زمانی که نشود دانشجو را به این درک رساند، تدریس ادبیات با کامیابی کامل همراه نمیشود.
خواندن متون ادبی میتواند کنشی انتقالی باشد که نیازمند تعامل بیوقفۀ خود با متن، در میان جهان درون (تخیل) و عالم بیرون (واقعیت) است. این سازوکار فضای انتقالی است که ادبیات فراهم میآورد. خوانندۀ خوب ابتدا خود را در متن ادبی غرق میکند تا از قید و بند «خود» رها شود، سپس قدم از «خود» فراتر میگذارد تا دربارۀ آنچه اینک میبیند و تجربه میکند، تأمل کند. البته ویشر برانز میگوید این فرآیند نیازمند آموزش، تمرین و ممارست است و در این مسیر، نقش مدرّس پررنگ میشود؛ زیرا باید بتواند این دو مرحله (یعنی استغراق و تأمل) را برای دانشجو تسهیل کند.
در مجموع نویسنده معتقد است که خواندن متون ادبی افزون بر گسترش دانش ما، به درک ما از «خود» شکل میدهد و رفتار و سلوک ما را نیز بهبود میبخشد؛ از اینرو آموزش ادبیات به نسل جوان میتواند بسیار سودمند و سازنده باشد. درک این کارکرد حساس اما راهگشای ادبیات برای پژوهشگران و آموزگاران ضروری است.
در فصل اول کتاب، نویسنده برخی از نوشتارها در باب مسئلۀ ارزش ادبیات که نمایندۀ هر یک از این گرایشها هستند را بررسی کرده و سپس دیدگاههای دیگری در این مورد به آن افزوده که میتواند در کنار یکدیگر فایدۀ انسانی خواندن ادبیات را به شیوهای سازگار با رضایت عمیق حاصل از این عمل توضیح دهند.
با اینکه فصل دوم نیز مانند فصل اول عمدتاً مبتنی بر نظریهها است؛ اما تمرکز نویسنده بر آن چیزی است که در کلاس ادبیات میان دانشجو و مدرس رخ میدهد و از تجربیات و بینش برخی از مدرسان نمونه تأثیر پذیرفته است. اما موضوع خواندن فقط از جنبۀ آموزشی مورد توجه نیست. در هر رویکرد نظری به متون، فرضیاتی دربارۀ شیوۀ خواندن نهفته است، مسئلهای که ممکن است نسبت به دغدغههای واضحتر رویکرد نظری دارای اهمیت بیشتر باشد. نویسنده در این فصل کوشیده نشان دهد که خوانش ادبیات مستلزم این است که خوانندگان خود را در جهان متن غرق کنند و همچنین در مواقعی طی فرآیندی خواندن جهت تأمل ونقد از آن جهان فاصله بگیرند؛ اما حفظ این رابطۀ منطقی میتواند دشوار باشد.
فصل سوم و پایانی کتاب اختصاص به ارائۀ چند توصیۀ آموزشی است برای آموزش ادبیات و تأثیر بالقوۀ آنها بر استفادۀ سازنده از ادبیات توسط دانشجویان. هدف نویسنده از این کار ارزیابی تأثیر بالقوۀ این رویکردها بر توانایی دانشجویان در استفاده از متون ادبی به عنوان ابژههای انتقالی و همچنین شناسایی هرگونه بینش یا چالشی است که ممکن است در زمینۀ توسعۀ آموزش منجر به استفادۀ سازنده از ادبیات ایجاد کنند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات