پیدایش امپراتوری ایران: آخرین یافتهها
پیدایش امپراتوری ایران | |
---|---|
پدیدآوران | گروه مؤلفان (نویسنده) فیروزمند، کاظم (مترجم) |
ناشر | مرکز |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 8ـ515ـ213ـ964ـ978 |
موضوع | ایران ,ایران, -- تاریخ , -- تمدن, -- پیش از اسلام , -- پیش از اسلام |
کد کنگره | DSR ۱۴۰ /ک۳۵ت۹ |
پیدایش امپراتوری ایران: آخرین یافتهها تألیف گروه مؤلفان، ویراستاران وستا سر خوش کرتیس، سارا استوارت، ترجمهی کاظم فیروزمند؛ این کتاب شامل مجموعهای از شش درسگفتار است که در مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی در سال 2004 ایراد شده است. این درسگفتارها را انستیتوی خاورمیانۀ لندن در آن مدرسه و موزۀ بریتانیا برگزار کرد. انگیزۀ برگزاری مجموعۀ درسگفتارهای «ایدۀ ایران: از استپهای اوراسیا تا امپراتوری ایران» شوق کشف ایدههای متنوعی دربارۀ مفهوم «ایران» از آغاز شکلگیری سیطرۀ هخامنشی بود.
ساختار
کتاب از شش فصل تشکیل شده است.
گزارش کتاب
این کتاب شامل مجموعهای از شش درسگفتار است که در مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی در سال 2004 ایراد شده است. این درسگفتارها را انستیتوی خاورمیانۀ لندن در آن مدرسه و موزۀ بریتانیا برگزار کرد. انگیزۀ برگزاری مجموعۀ درسگفتارهای «ایدۀ ایران: از استپهای اوراسیا تا امپراتوری ایران» شوق کشف ایدههای متنوعی دربارۀ مفهوم «ایران» از آغاز شکلگیری سیطرۀ هخامنشی بود.
نخستین فصل به قلم دانیل پاتس به نقش و سهم ایلامیها در تشکیل هویت قومی و فرهنگی میپردازد که معمولاً با بنیانگذاری امپراتوری ایران در عصر کورش کبیر در 550 پ.م پیوستگی دارد. مؤلف مسئلۀ «تنوع فرهنگی» در دورۀ پیشاهخامنشی و نقش ایلامیان به عنوان ساکنان غیرایرانی جنوب غربی ایران امروز را بررسی میکند. دهش ایلامیها به فرهنگ و تمدن ایران نادیده مانده است. کانون اصلی گسترۀ فرهنگی ایلامیها، به نظر نویسنده شامل ایلام و انشان بود که جلگۀ دهلران، بوشهر و مرودشت در فارس را شکل میداد. انشان از نواحی کوهستانی شرقی با شهر انشان در محل تل ملیان در شمال شیراز امروزی در جنوب ایران تشکیل میشد.
در فصل دوم فرانتس گرونه جغرافیای اوستا را با اشارهای خاص به فهرست کشورهای مذکور در «ویدیوداد (= وندیداد)» بررسی کرده است. موقعیت کشورهای فهرستشده در «ویدیوداد» عامل مهمی در تعیین زمان آغاز مهاجرت مردمان عهد اوستا از شرق به غرب و بنابراین احتمال زرتشتی بودن یا نبودن هخامنشیان اولیه است. در کانون این بحث، محل کشور «رَگَه» مذکور در «ویدیوداد» قرار دارد که به صورتهای گوناگونی با شهر مقدس «رگا» در سرزمین ماد باستان (ری امروزی نزدیک تهران) و ناحیهای در شرق فلات ایران با نامی همریشه یکی انگاشته شده است. گرونه موضوع را از دیدگاه دیرینشناختی و نیز زبانشناختی تاریخی مینگرد. او به موقعیت طبیعی منطقه در رابطه با متن توجه میکند و میپرسد آیا عبارات توصیفی اوستا در این زمینه معنا میدهد؟ مبنای بحث نویسنده در این فصل توالی منطقی کشورهای یادشده در فهرست «ویدیوداد» طبق موقعیت جغرافیایی آنهاست.
اکتور شروو و آلبرت دیونگ هر دو ایدۀ ایران را از دیدگاهی دینی مینگرند. مسئلۀ اینکه پادشاهان اولیۀ هخامنشی زرتشتی بودهاند یا نبودهاند از دیرباز موضوع بحث در محافل پژوهشی بوده است و این پرسش مهم را مطرح میکند که چگونه و کی «اوستا» را روحانیون در غرب دریافتند، برگرفتند و تفسیر کردند؟ بنابراین دین پادشاهان هخامنشی مستقیم با مسئلۀ مسیعتر مناسبات شرق/غرب در دوران اولیۀ هخامنشی و زمان بلافاصله پیش از آن پیوند دارد و نیز با اینکه آیا میتوان در دین این دوره انسجامی دید که بتوان گفت بهنوعی مفهوم هویت ایرانی کمک میکند. اکتور در مسئلۀ دین پادشاهان هخامنشی دلالت مذهبی سنگنبشتههای پارسی را با رجوع به متون اوستایی در نظر میگیرد. او همانندیها را چنان مجابکننده مییاد که بهزودی نتیجۀ محتوم این میشود که شاهان هخامنشی زرتشتی بودهاند.
در فصل چهارم دیونگ به معنای آیین زرتشتی در دوران هخامنشیان نخستین میپردازد که با پیدایش مفهوم مغ و مجوس شروع میشود. او با رجوع به منابع یونانی نشان میدهد که چطور این واژه و مفهوم معنای دوپهلویی یافت که هم کاهن زرتشتی و هم افسونگر از آن مراد میشد. در عین حال کسانی وجود داشتند که به نظر میرسید درک درستی از کار موبد پارسی دارند، واژۀ مغ و مجوس در نظر دیگران «مناسکی نهانی و غیراجتماعی غالباً با جنبههایی شوم برای مهارکردن نیروهای نادیده به قصد اهدافی خاص» بود.
شاپر شهبازی در فصل پنجم کتاب به این نظریه میتازد که ایدۀ ایران فقط در عهد ساسانیان سابقه دارد و میگوید این ایده به عنوان هویت ملی در دورۀ اوستایی پدید آمده است. «امپراتوری ایرانیان» در عصر اوستایی مفهومی یکپارچه بوده و برخلاف نظر گراردو نیولی، در اوایل سدۀ سوم میلادی در زمان اردشیر اول ساسانی آغاز نشده است. نویسنده نشان میدهد که این نظر نیولی را پیشتر در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم ایرانشناس آلمانی فریدریش اشپیگل پرداخت. شهبازی یقین دارد که این فرضیهای کاملاً بیپایه است. او شواهد وجود حس وحدت، تعلق به یک ملت را در سرود اوستایی برای میترا میبیند.
مقالۀ جان کرتیس در فصل ششم به تنوع فرهنگی میپردازد که به تشکیل فرهنگ و تمدن ایرانی یاری داد. او به شواهد باستانناختی در ایران عصر آهن در هزارۀ دوم و نخست پ.م، دورۀ مهاجرت اقوام هندوایرانیزبان توجه دارد. او شواهد برآمده از چند کاوشگاه مهم شامل تپۀ مارلیک در شمال ایران و حسنلو در غرب ایران را بررسی میکند. نیز تأثیر آشوریان در نتیجۀ لشکرکشیهای پادشاهان متأخر آشور در کوههای زاگرس در غرب ایران را که در وقایعنامههای آشوری وصف میشود بررسی میکند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات