پس از نظریه
پس از نظریه | |
---|---|
پدیدآوران | ایگلتون، تری (نویسنده) سلیمانی، کیا (مترجم) |
ناشر | افراز |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 4ـ485ـ326ـ600ـ978 |
موضوع | فرهنگ,تحولات اجتماعی,فراتجدد,تمدن,فلسفه -- تاریخ -- قرن ۲۰م فرهنگ |
کد کنگره | HM ۶۲۱/الف۹پ۵ ۱۴۰۰ |
پس از نظریه تألیف تری ایگلتون، با ترجمه کیا سلیمانی؛ تری ایگلتون نویسندۀ این کتاب، معتقد است که «هرگز نمیتوانیم در وضعیت پس از نظریه قرار بگیریم»؛ به این معنا که بدون نظریه، بازتابی از حیات انسانی وجود نخواهند داشت. هنگامی که موقعیت ما تغییر میکند، صرفاً از انحاء خاصی از اندیشه تهی خواهیم شد.
گزارش کتاب
«نظریۀ فرهنگی» اصطلاحی است که به تلاشهای گوناگون برای مفهومپردازی و فهم پویایی و سازوکار فرهنگ اطلاق میشود. از منظر تاریخی این مفهومپردازیها حولمحور مباحث پیرامون ارتباط بین فرهنگ و جامعه (شامل فرایندهای مادی اجتماعی)، شکاف بین فرهنگ طبقات مافوق و مادون جامعه، تأثیر متقابل سنت فرهنگی و تفاوت و تنوع فرهنگی میگردد. آثار ریموند ویلیامز و ای. پی. تامسون در پیشبرد نظریۀ فرهنگی در بریتانیا پس از جنگ بینالملل دوم سهم بسزایی داشته است.
نظر به اهمیت مفهوم «نظریه» به طور عام، در این کتاب و پرسش ماهوی از «نظریۀ فرهنگی» به طور خاص و ملاحظاتی که با عنوان این نظریه در باب قرائتهای متکثر و گاه متباین از آنچه در روزگار ما از مفاهیمی مانند حقیقت، اخلاق، انقلاب، بنیاد و بنیادگرایی، مرگ، شر و نیستی برداشت میشود، میتوان داشت خاستگاه، منزلت و رسالت نظریه را برجسته و در نتیجه تذکر به تأمل در پرسشهایی از قبیل نظریه چیست؟ ملاحظات نظری در چه بستری روی میدهد؟ آیا نظریه به بستر یا حوزۀ خاصی تعلق خاطر دارد؟ آیا میتوان از مرحلۀ نظریه به مرحلۀ «پس از نظریه» ـ چنانکه عنوان این کتاب از آن حکایت دارد ـ گذار کرد؟ را خاطرنشان و گریزناپذیر میکند.
آلمان و فرانسۀ سدۀ بیستم شاید بیشترین سهم را در پرورداندن نظریهپردازان بزرگ داشتهاند؛ شاگردان آلمانی و فرانسوی اوایل سده که خود در اواسط و اواخر سده به فلاسفۀ تأثیرگذاری بدل شدند. اکنون با گذار از آبهای خروشان و طوفندۀ نظریههای سدههای پیشین، سدۀ بیستویکم از راه رسیده است. آیا ما در آبهای راکد «پس از نظریه» آرام گرفتهایم؟ آیا «عصر طلایی» نظریه سرآمده است؟ اگر چنین باشد و از دوران شکوه نظریه فاصله گرفته باشیم، چگونه میتوانیم به مناسبات تازۀ سدۀ جدیدی که همچون زورقی پریشان در آبهای آن شناوریم، دست پیدا کنیم؟ سدۀ بیستویکم همچون هر دورانی، ناملایمات، تلاطمات و اعوجاجات خاص خود را دارد و این امور نیازمند نظریهپردازی خاص خود است. شاید به یک معنا ظهور بنیادگرایی، پیکار علیه تروریسم و مسئلۀ شر از اولویتهایی باشند که نیازمند نظریهپردازیاند. اما مسئله این است که در غیاب نظریه چگونه میتوان به طرح پرسش از این امور پرداخت.
عصر طلایی نظریۀ فرهنگی مدتهاست سپری شده است. چندین دهه است که آثار پیشرو ژاک لاکان، کلود لوی اشتروس، لویی آلتوسر، رولان بارت و میشل فوکو را پشت سر گذاشتهایم. و چنان است نوشتههای راهگشای اولیۀ ریموند ویلیامز، لوس ایریگاری، پیر بوردیو، ژولیا کرستیوا، ژاک دریدا، هلن سیکسو، یورگن هابرماس، فردریک جیمسون و ادوارد سعید. از آن زمان تاکنون آثار اندکی به تحریر درآمده که همپایۀ بلندهمتی و نوآوری این پدران و مادران پایهگذار باشد. بعضی از آنها از پای درآمدهاند. تقدیر رولان بارت را به زیر وانت رختشویخانۀ پاریسی فرستاد، میشل فوکو به ایدز مبتلا شد. سرنوشتْ لاکان، ویلیامز و بوردیو را از میان برداشت، و لویی آلتوسر را به جرم قتل همسرش به تیمارستان تبعید کرد. گویی خداوند ساختارگرا نبوده است.
تری ایگلتون نویسندۀ این کتاب، معتقد است که «هرگز نمیتوانیم در وضعیت پس از نظریه قرار بگیریم»؛ به این معنا که بدون نظریه، بازتابی از حیات انسانی وجود نخواهند داشت. هنگامی که موقعیت ما تغییر میکند، صرفاً از انحاء خاصی از اندیشه تهی خواهیم شد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات