پا به پای وحی: تفسیر تدبری قرآن بر حسب نزول
پا به پای وحی | |
---|---|
پدیدآوران | بازرگان، مهدی |
مکان نشر | ایران – تهران |
سال نشر | 1374 - 1377 ش |
چاپ | اول |
موضوع | تفاسير شيعه - قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | /ب2پ2 / 98 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
پا به پای وحی: تفسیر تدبری قرآن بر حسب نزول، اثر مهندس مهدى بازرگان (متوفاى 1373ش) کتابی است که نویسنده آن از دایره ترتیب نزول سور، پا فراتر نهاده، به حیطه ترتیب نزول آیات و گروهبندى آنها قدم گذاشته است. او تفسیرى تحلیلى و تاریخى به نام «پا به پاى وحى»، بر اساس سیر نزول قرآن نگاشته است.
مهندس بازرگان، افزون بر اسناد تاریخى، با گروهبندیهاى آمارى و سبکشناسى به روش ریاضى و تهیه جدولهایى از آیات قرآن- چنانکه نظریه مربوط به آن را در کتاب پیشینش «سیر تحول قرآن» تبیین کرده- این ترتیب را رعایت نموده است.
این تفسیر، محصول بحثهاى تفسیرى وى در انجمن اسلامى مهندسان، در دهه 1360 ش است.
روش تفسیری
روش او در بیان مطالب بدینگونه است که پس از آوردن جدولى از گروهى از آیات- که در برابر هر واژه ترجمه ساده آن را نشان مىدهد- توضیحى مختصر، در دو بخش جداگانه مىآورد: بخش تدبّر و بخش تفسیر. در بخش نخست به تاریخ و شرایط نزول اشاره دارد و در بخش تفسیر به واژهشناسى و توضیح کلمات و مفاهیم و پیامهاى تربیتى و هدایتى آیات مىپردازد.
آنچه تاکنون از این تفسیر منتشر شده است قسمت نخست آن- مربوط به سال اول نزول وحى- (و جلد دوم آن مربوط به سال دوم نزول وحی) است. این تفسیر توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامى، در سال 1374 ش منتشر شده است.
گزارش کتاب سیر تحول قرآن وی
همانگونه که اشاره شد، مبناى کار مهندس بازرگان در این تفسیر، کتاب پیشینش «سیر تحول قرآن» است که به همّت سید محمدمهدى جعفرى تهیه و تنظیم و در سال 1355 ش چاپ و انتشار یافته است. این کتاب که شامل جدولها و منحنىهایى درباره نزول سورهها و کوتاهى و بلندى سورهها و آیات و عدد حروف و کلمات و آیات و جز آن است. به زعم نویسنده، این سیر تحوّل نزول قرآن، با سیر تحول و رشد پیغمبر در توان تبلیغ و استعداد آن حضرت در تلقى پیام و رساندن آن متناسب است. این کتاب- همانند تفسیر- در دو بخش تنظیم گردیده: بخش اول، سیر تحول لفظى (جملهبندى) قرآن و بخش دوم، سیر تحوّل موضوعى (مطالب و احکام) قرآن.
ولى تمام این دستهبندیها و نمودارهاى سیر تحوّل و نزول قرآن، بر پایهاى سست نهاده شده و از دایره حدس و گمان فراتر نرفته است؛ عمده آنکه نویسنده، مبناى کار خود را بر جدولى نهاده است که اساسا فاقد اعتبار است و تنها نمودارى مجهولالهویه است که در دوران قاجار در پایان ضمیمه کشفالمطالب قرآن به چاپ رسیده و معلوم نیست تنظیمکننده آن کیست و از کجا به دست آمده است.
احتمالا کار یکى از قرآنپژوهان غربى زمان قاجار باشد. هر چه هست، مشحون از اغلاط و اشتباهات علمى و تاریخى است و معلوم مىشود که تنظیمکننده آن در مسائل قرآنى ناآگاه بوده است؛ ولى اینکه چگونه فردى مانند مهندس بازرگان- با سوابق علمى درخشان- بدین جدول ناشناخته روى آورده و آن را الگو و مبناى کار خود قرار داده، چیزى است که در پرده ابهام قرار دارد! خود، چنین مىگوید: «پیرامون مسأله برخورد انبیا با امم گذشته در سوره عنکبوت، براى تکمیل و تفصیل فهرست، لازم شد آیات سورههاى دیگر نیز مطالعه شود. در جمعآورى و مقابله آنها این مسأله پیش آمد که کدام دسته از آیات- مثلا از میان آیات مربوط به حضرت نوح- باید جلوتر و کدام عقبتر قرار گیرد؟ براى چنین کارى، ناگزیر باید تاریخ یا لااقلّ ترتیب نزول سورهها را بدانیم. اتفاقا در ضمیمه قرآن (چاپ اسلامیه) بعد از صفحات کشفالمطالب و قبل از صفحات کشفالآیات، جدولى دیدم که این مشکل را حلّ مىکرد و یافتن چنین جدولى وسیلهاى براى خیلى از مطالعات و استنباطات گردید».
نقد کتاب سیر تحول قرآن
گزارش کوتاهی از این جدول تخیلى:
نخست آنکه سورههاى مکى را نود سوره و سورههاى مدنى را بیستوچهار سوره گرفته است؛ در حالى که به اتفاق اهل نظر، سور مکى 86 سوره و سور مدنى 28 سوره است.
دوم آنکه سالهاى نزول سورهها به گونهاى تعیین و تنظیم شده که با هیچ صراط مستقیمى سازگار نیست؛ چه رسد به آنکه در مستند آن- که خیلى رسواست- بحث شود.
مثلا سوره «نصر» را در شمار سورههاى نازل شده در سال اول بعثت شمرده است؛ در صورتى که به اتفاق همه قرآنپژوهان، آخرین سوره کاملى است که در مدینه نازل شده و از پایان یافتن دوران رسالت پیغمبر اسلام خبر مىدهد و در شمارش ترتیب نزول، یکصدودومین سوره است؛ در حالى که در ثبت مصحف، سوره یکصدودهم است.
سوره بقره؛ شروع نزول کامل آن را در سال اول هجرت بود و در سال پنجم پایان یافت؛ ولى او در این جدول، نزول کامل آن را در سال نهم پنداشته است؛ سوره انفال، دومین سوره نازل شده در مدینه است که پس از جنگ بدر در سال دوم هجرت نازل گردید ولى در این جدول، سال هشتم هجرى ثبت کرده است؛ سوره رعد، مدنى است و شماره نزول آن، 96 است. ولى نویسنده، آن را در این جدول، مکى و دو سال پیش از هجرت قید کرده است؛ سوره رحمان، مدنى است و شماره نزول آن، 97 ولى او در این جدول سال چهارم بعثت ثبت کرده است؛ سوره آلعمران، سومین سوره مدنى است ولى در این جدول در آخرین سال هجرت قید شده است.
این تفسیر، از این قبیل اشتباهات فاحش، فراوان دارد.
شگفت اینکه در این جدول، براى هر سال از سالهاى بعثت و هجرت نامى نهاده است که روشن نیست آن را بر چه اساس و از کدام منبع گرفته است؛ و برخى از آنها بسیار بىربط است که ملاحظه مىکنید:
سال اول بعثت: افتتاحیه؛ دوم: استعلامیه؛ سوم: دثاریه؛ چهارم: واقعیه؛ پنجم:
احقافیه؛ ششم: شورائیه؛ هفتم: داوودیه؛ هشتم: لامیه؛ نهم: طائیه؛ دهم: فرقانیه؛ یازدهم: سامریه؛ دوازدهم: نحلیه و سیزدهم: هودیه.
سال اول هجرت: هجریه؛ دوم: بدریه؛ سوم: احدیه؛ چهارم: نظیریه؛ پنجم:
خندقیه؛ ششم: حدیبیه؛ هفتم: خیبریه؛ هشتم: فتحیه؛ نهم: تبوکیه و دهم: وداعیه.
سپس تعیین کرده که در هر یک از این سالها، چند سوره نازل گردیده است.
تناسب و وجه تسمیه در بیشتر این سالها روشن نیست. عمده آنکه راسم جدول، مدعى است که این سالها با چنین نامهایى خوانده مىشده! این مطلب را از چه کسانى و از کجا به دست آورده است؟! از این گذشته، چرا مهندس بازرگان به چنین جدولى سرتاپا خیالى استناد کرده و آن را پایه تحقیقات علمى- قرآنى خود قرار داده است؟! خود مىداند که «إنّ الطیور على أشکالها تقع»!
البته ما نمىخواهیم که از ارزش کار مهندس بازرگان بکاهیم. نوع کار با ارزش است و شناخت موقعیت و شرایط نزول هر آیه، کمک مؤثرى در فهم محتواى آیه و پى بردن به اهداف و مقاصد عالیه آن است؛ ولى این چیزى است که با رجوع به اسبابالنزول- که از طریق صحیح و معتبر رسیده باشد- به دست مىآید و راه رسیدن به آن، از قرائن و شواهد تاریخى و حدیثى- براى پویندگان کوشا- باز است، و براى دستیابى به آن، به این گونه تکلّفات و ترسیم منحنىهاى فرضى نیاز نیست.
قرآن گفتارى است رسا و هر آیه آن حامل پیامى است که همواره براى شایستگان قابل دریافت بوده و هست: «هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَه لِلْمُتَّقِینَ» و به اینگونه تشکیلات پیچیده و معقّد نیازى نداشته و ندارد؛ «ره چنان رو که رهروان رفتند». «إِنَّ عَلَینا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَینا بَیانَهُ»[۱].
پانویس
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج2، ص521-525
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.