پرش به محتوا

خدا از دیدگاه وهابیان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۵۰: خط ۵۰:
2. مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.
2. مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.


3. مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] است <ref>ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12</ref>.
3. مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] است <ref>ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12</ref>.


مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.
مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.


بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، [[ابن‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر|ابن قيم جوزيه]] مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد» <ref>ر.ك: همان ص18</ref>.
بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، [[ابن‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر|ابن قيم جوزيه]] مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد» <ref>ر.ك: همان ص18</ref>.


اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» ''' <ref>انعام: 103</ref> و<ref>ر.ك: همان، ص20</ref> و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است» <ref>همان، ص21</ref>.
اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» ''' <ref>انعام: 103</ref> و<ref>ر.ك: همان، ص20</ref> و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است» <ref>همان، ص21</ref>.
خط ۷۰: خط ۷۰:
قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد <ref>ر.ك: همان، ص27 و 28</ref>.
قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد <ref>ر.ك: همان، ص27 و 28</ref>.


بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است» <ref>همان، ص31</ref>.
بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است» <ref>همان، ص31</ref>.


در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون [[کلینی، محمد بن یعقوب|كلينى]]، صدوق، [[کراجکی، محمد بن علی|ابوالفتح كراجكى]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند <ref>همان، ص32 و 33</ref>.
در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون [[کلینی، محمد بن یعقوب|كلينى]]، صدوق، [[کراجکی، محمد بن علی|ابوالفتح كراجكى]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند <ref>همان، ص32 و 33</ref>.


ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.
ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.


مؤلف ادوار قول به تجسيم را به شش دوره تقسيم نموده است: عصر يهود، از زمان صحابه تا [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، از زمان [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] تا [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، از زمان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] تا محمد بن عبدالوهاب، دوران محمد بن عبدالوهاب و شاگردان او و دوران سلفيه و وهابيان معاصر.
مؤلف ادوار قول به تجسيم را به شش دوره تقسيم نموده است: عصر يهود، از زمان صحابه تا [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، از زمان [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] تا [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]، از زمان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] تا محمد بن عبدالوهاب، دوران محمد بن عبدالوهاب و شاگردان او و دوران سلفيه و وهابيان معاصر.


بحث پايانى كتاب، درباره انتساب تجسيم به شيعه، نظرات علماى شيعه در اين موضوع، متهم كردن هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمن به تجسيم خداوند و بحث‌هاى كلامى مرتبط با اين موضوع است.
بحث پايانى كتاب، درباره انتساب تجسيم به شيعه، نظرات علماى شيعه در اين موضوع، متهم كردن هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمن به تجسيم خداوند و بحث‌هاى كلامى مرتبط با اين موضوع است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش