۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
'''شرح منازل السائرين (التلمسانى)''' كه نام آن بر روى جلد كتاب بدين صورت ثبت شده است: «شرح عفيف الدين سليمان التلمسانى على منازل السائرين»، تأليف [[تلمسانی، سلیمان بن علی|ابو الربيع، عفيف الدين، سليمان بن على بن عبدالله بن على بن ياسين عابدى تلمسانى]]، به زبان عربى است. | '''شرح منازل السائرين (التلمسانى)''' كه نام آن بر روى جلد كتاب بدين صورت ثبت شده است: «شرح عفيف الدين سليمان التلمسانى على منازل السائرين»، تأليف [[تلمسانی، سلیمان بن علی|ابو الربيع، عفيف الدين، سليمان بن على بن عبدالله بن على بن ياسين عابدى تلمسانى]]، به زبان عربى است. | ||
شارح در كتاب، تصريحى به نام آن نكرده است، ولى در آغاز و انجام شرح، عباراتى دارد كه مشعر به اين نام است. در آغاز مىگويد: «من در شرح مقاصد شيخ عارف محقق، | شارح در كتاب، تصريحى به نام آن نكرده است، ولى در آغاز و انجام شرح، عباراتى دارد كه مشعر به اين نام است. در آغاز مىگويد: «من در شرح مقاصد شيخ عارف محقق، ابواسماعيل، عبدالله انصارى، از خدا طلب خير نمودم» و در انجام مىگويد: «شرح بعضى از مقاصد [[انصاری، عبدالله بن محمد |شيخ عبدالله انصارى]] به پايان رسيد». | ||
شروح زيادى بر كتاب «منازل السائرين» نوشته شده كه مهمترين آنها شرح عفيف الدين تلمسانى و مشهورترين آنها شرح عبد الرزاق قاسانى است. | شروح زيادى بر كتاب «منازل السائرين» نوشته شده كه مهمترين آنها شرح عفيف الدين تلمسانى و مشهورترين آنها شرح عبد الرزاق قاسانى است. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
ناشر نسخه حاضر، دانشمند بزرگوار، آقاى [[محسن بيدارفر]] مىفرمايد: «هنگامى كه مشغول تحقيق و نشر كتاب [[منازل السائرين|شرح منازل السائرين كمال الدين عبد الرزاق قاسانى]] بودم، به جستوجوى شروح ديگر منازل السائرين پرداختم تا در آماده نمودن شرح قاسانى از آنها استفاده نمايم كه دوست عزيزم، فاضل ارجمند، حجة الاسلام و المسلمين، [[مهدویراد، محمدعلی|محمدعلى مهدوىراد]] در مسافرتى كه به سوريه داشت، شرح عارف مشهور عفيف الدين سليمان بن على تلمسانى را براى بنده تهيه نموده و به بنده تقديم كرد كه من آن را حلقه گمشده در ميان شروح منازل السائرين يافتم و آن شرح متينى است كه عبد الرزاق قاسانى در شرحش به آن بسيار زياد، اعتماد نموده است. | ناشر نسخه حاضر، دانشمند بزرگوار، آقاى [[محسن بيدارفر]] مىفرمايد: «هنگامى كه مشغول تحقيق و نشر كتاب [[منازل السائرين|شرح منازل السائرين كمال الدين عبد الرزاق قاسانى]] بودم، به جستوجوى شروح ديگر منازل السائرين پرداختم تا در آماده نمودن شرح قاسانى از آنها استفاده نمايم كه دوست عزيزم، فاضل ارجمند، حجة الاسلام و المسلمين، [[مهدویراد، محمدعلی|محمدعلى مهدوىراد]] در مسافرتى كه به سوريه داشت، شرح عارف مشهور عفيف الدين سليمان بن على تلمسانى را براى بنده تهيه نموده و به بنده تقديم كرد كه من آن را حلقه گمشده در ميان شروح منازل السائرين يافتم و آن شرح متينى است كه عبد الرزاق قاسانى در شرحش به آن بسيار زياد، اعتماد نموده است. | ||
انگيزه شارح از تأليف اين شرح، اين بود كه شيخ ناصر الدين | انگيزه شارح از تأليف اين شرح، اين بود كه شيخ ناصر الدين ابوبكر بن قليج، از شارح تلمسانى درخواست مىنمايد كه مقاصد شيخ عبدالله انصارى در منازل السائرين را شرح نمايد و شارح، امر ايشان را امتثال مىنمايد و از خدا طلب خير مىكند و شرح منازل السائرين را به رشته تحرير درمىآورد. | ||
در عظمت اين شرح مىتوان گفت كه اين شرح با الهام ربانى و تأييد الهى نوشته شده است، زيرا شارح در خطبه شرح، مىفرمايد: «و هماكنون شروع به نوشتن شرح مىنمايم بر حسب آنچه كه قلم رحمانى بر من القا و الهام مىكند؛ قلمى كه به انسان آنچه را نمىدانست ياد داد». | در عظمت اين شرح مىتوان گفت كه اين شرح با الهام ربانى و تأييد الهى نوشته شده است، زيرا شارح در خطبه شرح، مىفرمايد: «و هماكنون شروع به نوشتن شرح مىنمايم بر حسب آنچه كه قلم رحمانى بر من القا و الهام مىكند؛ قلمى كه به انسان آنچه را نمىدانست ياد داد». | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
#:الف) در باب بصيرت، صفحه 347، نظر خويش را پيرامون حديث «اتقوا فراسة المؤمن، فانه ينظر بنور الله»، چنين بيان مىكند: آنچه كه با تجربه نزد من به اثبات رسيده اين است كه فراست اهل معرفت، تنها در اين است كه آنان را كه استعداد معرفت خدا و وصول به مقام جمع را دارند، از سايرين تشخيص مىدهند، ولى فراست اهل رياضت، با گرسنگى و خلوت و پاك نمودن باطن، بدون رسيدن به حق تعالى است كه در اين صورت، صورتهاى باطنى و اخبار غيبى مردم براى آنان مكشوف مىگردد و از خلق خبر مىدهند، زيرا از حق محجوبند، اما اهل معرفت، چون به حق و معارف حق اشتغال دارند، فقط از حق خبر مىدهند، زيرا از خلق غافلند. | #:الف) در باب بصيرت، صفحه 347، نظر خويش را پيرامون حديث «اتقوا فراسة المؤمن، فانه ينظر بنور الله»، چنين بيان مىكند: آنچه كه با تجربه نزد من به اثبات رسيده اين است كه فراست اهل معرفت، تنها در اين است كه آنان را كه استعداد معرفت خدا و وصول به مقام جمع را دارند، از سايرين تشخيص مىدهند، ولى فراست اهل رياضت، با گرسنگى و خلوت و پاك نمودن باطن، بدون رسيدن به حق تعالى است كه در اين صورت، صورتهاى باطنى و اخبار غيبى مردم براى آنان مكشوف مىگردد و از خلق خبر مىدهند، زيرا از حق محجوبند، اما اهل معرفت، چون به حق و معارف حق اشتغال دارند، فقط از حق خبر مىدهند، زيرا از خلق غافلند. | ||
#:و چون بيشتر مردم از حق محجوبند و به دنيا و خلق توجه دارند، دلهايشان به به مكاشفه صورتهاى باطنى و اخبار غيبى اهل رياضت متمايل مىشود و آنان را بزرگ مىشمارند و اهل الله و خواص مىپندارند و از اهل معرفت، روىگردان مىشوند؛ حتى آنان را به جهل و بىمعرفتى متهم مىسازند و مىگويند: اگر اينان اهل الله هستند، چرا از احوال ما و مخلوقات خبر نمىدهند؛ درحالىكه ديده دل آنان كور است و نمىدانند كه خدا اينان را از ملاحظه خلق دور داشته و به خود اختصاص داده و از ماسوىالله منصرف كرده است؛ وگرنه، ما ديدهايم كه اهل حق هرگاه، كمترين توجهى به كشف صور باطنى و اخبار غيبى بكنند، چيزهايى مشاهده مىكنند كه اهل رياضت هرگز قادر به مشاهده آنها نخواهند بود. | #:و چون بيشتر مردم از حق محجوبند و به دنيا و خلق توجه دارند، دلهايشان به به مكاشفه صورتهاى باطنى و اخبار غيبى اهل رياضت متمايل مىشود و آنان را بزرگ مىشمارند و اهل الله و خواص مىپندارند و از اهل معرفت، روىگردان مىشوند؛ حتى آنان را به جهل و بىمعرفتى متهم مىسازند و مىگويند: اگر اينان اهل الله هستند، چرا از احوال ما و مخلوقات خبر نمىدهند؛ درحالىكه ديده دل آنان كور است و نمىدانند كه خدا اينان را از ملاحظه خلق دور داشته و به خود اختصاص داده و از ماسوىالله منصرف كرده است؛ وگرنه، ما ديدهايم كه اهل حق هرگاه، كمترين توجهى به كشف صور باطنى و اخبار غيبى بكنند، چيزهايى مشاهده مىكنند كه اهل رياضت هرگز قادر به مشاهده آنها نخواهند بود. | ||
#:ب) در باب سكينه، صفحه 375 مىفرمايد: هرگاه، سكينه بر دل ولى تجلى كرد، شطح فاحش از او سرنمىزند؛ شطح فاحش، مانند دعوى «انا الحق» و «سبحان ما اعظم شأنى» كه اولى از [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] و دومى از | #:ب) در باب سكينه، صفحه 375 مىفرمايد: هرگاه، سكينه بر دل ولى تجلى كرد، شطح فاحش از او سرنمىزند؛ شطح فاحش، مانند دعوى «انا الحق» و «سبحان ما اعظم شأنى» كه اولى از [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] و دومى از ابويزيد بسطامى سرزده است، اما سيد طايفه، جنيد بغدادى(رحمة الله عليه)، چون داراى اين سكينه بود هرگز شطح فاحشى از او سرنزد، بلكه حقيقت را در حجاب علم مىپوشاند و در اين جهت، شبلى، كمتر از او بود. | ||
#شارح در لابهلاى شرح، برخى از حالات عرفانى خود را نقل مىكند كه حاكى از آن است كه علاوه بر علوم ظاهرى، از علوم باطنى نيز برخوردار بوده است. در باب رضا، صفحه 229 مىفرمايد: سومين درجه رضا، براى اهل مقام محبت راستين حاصل مىشود و من، الحمد لله، اين مقام را چشيدهام و درستى آن، در سه جا براى من به وقوع پيوست: | #شارح در لابهلاى شرح، برخى از حالات عرفانى خود را نقل مىكند كه حاكى از آن است كه علاوه بر علوم ظاهرى، از علوم باطنى نيز برخوردار بوده است. در باب رضا، صفحه 229 مىفرمايد: سومين درجه رضا، براى اهل مقام محبت راستين حاصل مىشود و من، الحمد لله، اين مقام را چشيدهام و درستى آن، در سه جا براى من به وقوع پيوست: | ||
#:اولين بار، زمانى بود كه فرنگيان مىخواستند با شمشير مرا بكشند، پس من به دلم توجه نمودم و در نزد او تفاوتى ميان زندگى و مرگ نيافتم، زيرا به حكم خدا راضى بودم و سلطان محبت بر دلم غلبه كرده بود. | #:اولين بار، زمانى بود كه فرنگيان مىخواستند با شمشير مرا بكشند، پس من به دلم توجه نمودم و در نزد او تفاوتى ميان زندگى و مرگ نيافتم، زيرا به حكم خدا راضى بودم و سلطان محبت بر دلم غلبه كرده بود. |
ویرایش