۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو') |
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
||
| خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
پيش گفتار مصحح آغازگر و دو ضميمه «خاتمه خلاصه الاخبار فى احوال اخيار» و «قانون همايونى- همايون نامه» پايان بخش كتاب مىباشند. | پيش گفتار مصحح آغازگر و دو ضميمه «خاتمه خلاصه الاخبار فى احوال اخيار» و «قانون همايونى- همايون نامه» پايان بخش كتاب مىباشند. | ||
مطالب با ذكر آثار و سخنان ملوك عجم، پادشاهان ايران باستان و حكماى متقدم (پيش از ظهوراسلام)، آغاز شده و بعد از بيان كلمات و صفات سيد اصفيا(ص)، ائمه معصومين(ع)، حكام بنى اميه و بنى عباس، به تشريح و ذكر سلسلههاى پادشاهى ايران و سلاطين آنها از سامانيان تا | مطالب با ذكر آثار و سخنان ملوك عجم، پادشاهان ايران باستان و حكماى متقدم (پيش از ظهوراسلام)، آغاز شده و بعد از بيان كلمات و صفات سيد اصفيا(ص)، ائمه معصومين(ع)، حكام بنى اميه و بنى عباس، به تشريح و ذكر سلسلههاى پادشاهى ايران و سلاطين آنها از سامانيان تا ابوالغازى سلطان حسين بهادرخان، پرداخته شده است. | ||
بعد از ذكر نام و مختصرى از احوال و اعمال بزرگان(كه نام آنها به ترتيب تاريخى آمده است)، برخى از سخنان حكمت آميز ايشان بيان مىشود و مىتوان چنين ادعا كرد كه اين اثر علاوه بر حكمت آميز و ادبى بودن آن، يك كتاب تاريخى نيز مىباشد. | بعد از ذكر نام و مختصرى از احوال و اعمال بزرگان(كه نام آنها به ترتيب تاريخى آمده است)، برخى از سخنان حكمت آميز ايشان بيان مىشود و مىتوان چنين ادعا كرد كه اين اثر علاوه بر حكمت آميز و ادبى بودن آن، يك كتاب تاريخى نيز مىباشد. | ||
| خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
در اينجا كمالات و نواقص پادشاهان همان گونه كه در تواريخ ذكر شده آمده است. | در اينجا كمالات و نواقص پادشاهان همان گونه كه در تواريخ ذكر شده آمده است. | ||
در ذكر بعضى از آثار و كلمات حكماى پيش از اسلام، از پيامبرانى همچون آدم | در ذكر بعضى از آثار و كلمات حكماى پيش از اسلام، از پيامبرانى همچون آدم ابوالبشر و ادريس(ع) گرفته تا علما و حكمايى چون جاماسب و بطلميوس و ذيمقراطيس، معرفى و سخنان ايشان بيان مىشود. در باره شيث آمده است كه او،استاد ادريس پيامبر بود و چون بعد از فوت آدم(ع) بيت المعمور را به آسمان بردند، شيث خانه كعبه را در همان موضع بنا نهاد. از سخنان اوست كه: بهترين توانگرى تندرستى و بزرگترين شادىها فراخ دلى است. | ||
لقمان حكيم، كسى است كه ميان حكمت و نبوت مخيّر شده و او حكمت را اختيار نمود. از كلمات اوست كه: چهار صد هزار كلمه در حكمت جمع آوردم و چهار از آن برگزيدم، دو چيز را به ياد بايد داشت و دو تا را فراموش بايد كرد: حضرت احديت و مرگ را به ياد بايد داشت و احسانى كه با خلق كنى و بدى آنان با خود را از ياد بايد برد. | لقمان حكيم، كسى است كه ميان حكمت و نبوت مخيّر شده و او حكمت را اختيار نمود. از كلمات اوست كه: چهار صد هزار كلمه در حكمت جمع آوردم و چهار از آن برگزيدم، دو چيز را به ياد بايد داشت و دو تا را فراموش بايد كرد: حضرت احديت و مرگ را به ياد بايد داشت و احسانى كه با خلق كنى و بدى آنان با خود را از ياد بايد برد. | ||
| خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
معاويه اولين كس از اهل اسلام است كه زندان ساخت و بر بريدات(نامهها) ديوانى، مهر زد. از سخنان اوست كه: اگر مردم بدانند كه من از عفو كردن چه مقدار لذت مىيابم، به ارتكاب مآثم و جرايم نزد من تقرب جويند- مروان بن حكم اول شخصى است كه در روز عيد، خطبه را بر نماز تقديم كرد- عبد الملك بن مروان، اول ملك از ملوك اسلام است كه بخل ورزيد و از امر به معروف و نهى از منكر نهى كرد- و.... | معاويه اولين كس از اهل اسلام است كه زندان ساخت و بر بريدات(نامهها) ديوانى، مهر زد. از سخنان اوست كه: اگر مردم بدانند كه من از عفو كردن چه مقدار لذت مىيابم، به ارتكاب مآثم و جرايم نزد من تقرب جويند- مروان بن حكم اول شخصى است كه در روز عيد، خطبه را بر نماز تقديم كرد- عبد الملك بن مروان، اول ملك از ملوك اسلام است كه بخل ورزيد و از امر به معروف و نهى از منكر نهى كرد- و.... | ||
در ذكر بعضى از سير و آثار عباسيان و برخى از سخنان ايشان، بعد از اينكه مدت حكومت آنان را پانصد و بيست و سه سال ذكر مىكند، سخنان و بعضى از اعمال مهم آنان بيان شده است، از جمله: | در ذكر بعضى از سير و آثار عباسيان و برخى از سخنان ايشان، بعد از اينكه مدت حكومت آنان را پانصد و بيست و سه سال ذكر مىكند، سخنان و بعضى از اعمال مهم آنان بيان شده است، از جمله: ابوالعباس سفاح، اولين آنها بوده و به حسن صورت از ابناى روزگار امتياز داشت. گويند كه شخصى تقريرى نزد وى فرستاد. سفاح بر ظهر آن نوشت كه نزديكى مجوى به ما به واسطه امرى كه از خداى تعالى دور شوى- منصور دوانيقى، اولين كسى بود كه ميان آل على(ع) و اولاد عباس وحشت و نزاع افكند. از سخنان اوست كه: پادشاهان از اصحاب خويش همه چيز را تحمل مىكنند مگر سه چيز را كه آن شركت در سلطنت، افشاى اسرار و خيانت در حرم است- مهدى بن منصور، خليفه عدالت شعار و سخاوت دثار بود و اول پادشاهى است كه اهل بحث و متكلمين را فرمود تا كتب كلامى تصنيف نمودند. و.... | ||
پى بردن به عقيده شخصى مؤلف كمى دشوار مىنمايد. زيرا آنجا كه از اهل بيت معصومين(عليهم السلام)، نام مىبرد تمام القاب و كنيه آنها را با عبارت (عليهم السلام)، تمام و كمال ذكر كرده، '''«انما يريد الله...»''' را مخصوص ايشان دانسته و زبان خويش را از ذكر اوصاف آنها قاصر مىداند- كه نشان از ارادت كامل وى به ائمه شيعه (عليهم السلام) دارد-، اما آنجا كه در پى معرفى بنى اميه و بنى عباس است آنان را اشخاص با فضل وكمالى بيان مىكند كه خلافت زيبنده و برازنده ايشان است و حتى شرب خمر و سخنان در حال مستى آنها را در زمره كمالاتشان ذكر مىكند. به عنوان مثال در مورد مهدى بن منصور عباسى آمده «روزى در شكارگاه از لشكريان دور افتاده و گرسنه شده در منزل اعرابيى نزول فرمود و با عرب گفت ما حضرى بيار كه مهمان توام. عرب جواب داد كه تو را به غايت بزرگمنش مىبينم و بر خوردنيى كه درخور تو باشد دسترس ندارم. مهدى فرمود كه هر چه دارى بيار. عرب نان پارهاى بياورد. خليفه به رغبت تمام به كار برد. آنگاه گفت دگر هيچ نيست؟ عرب مقدارى شير حاضر كرد. مهدى آن را بياشاميد و چون چيز ديگرى طلب نمود اعرابى ظرفى مملو از شراب بياورد و خود جرعهاى خورده، كاسهاى به مهدى داد. مهدى آن را دركشيده، گفت اى اعرابى مرا مىشناسى؟ عرب گفت لا و الله. مهدى فرمود كه من يكى از خدم خاص مهدىام. عرب گفت بارك الله عليك. و مهدى كاسهاى ديگر آشاميده باز سؤال كرد كه مىدانى كه من كيستم؟ عرب جواب داد حالا شمهاى از حال خود تقرير نمودى. مهدى گفت چنين نيست بلكه من يكى از امراى مقرب خليفهام. اعرابى او را دعاى خير گفت. مهدى قدح سيّم دركشيده، چون دماغش گرم گشت، باز اعرابى را مخاطب ساخته گفت مرا مىشناسى؟ گفت آرى، تو خود فرمودى كه من از جمله مقربان خليفهام. مهدى گفت نه، بلكه خليفه زمان منم. عرب بعد از استماع اين سخن كوزه شراب را از پيش مهدى برداشت و چون كاسهاى ديگر طلب كرد، اعرابى ابا كرده گفت كه كاسه اول كه خوردى گفتى كه من يكى از خدم خليفهام ومن مسلم داشتم، در نوبت دويّم فرمودى كه من يكى از امراى خليفهام و من مسلم داشتم و بعد از آشاميدن قدح ثالث دعوى مىكنى كه خليفه منم ولا محاله اگر كاسه ديگر خورى خواهى گفت كه من پيغمبر خدايم! برين تقدير مصلحت تو آن است كه بر شرب شراب اقدام ننمايى. مهدى متبسم شده در اين اثنا امرا و لشكريان پيدا شده و از دور فرود آمدند. عرب متوهم شده مهدى گفت لا بأس عليك و او را به انعام و احسان بى پايان خوش دل ساخت. اعرابى بعد از اخذ زر نقد و خلعت گفت اشهد انك صادق لو ادعيت الرابعه و الخامسه! يعنى بر صدق تو گواهى مىدهم در دعوى مرتبه رابعه و خامسه كه عبارت از نبوت و الوهيت است!» | پى بردن به عقيده شخصى مؤلف كمى دشوار مىنمايد. زيرا آنجا كه از اهل بيت معصومين(عليهم السلام)، نام مىبرد تمام القاب و كنيه آنها را با عبارت (عليهم السلام)، تمام و كمال ذكر كرده، '''«انما يريد الله...»''' را مخصوص ايشان دانسته و زبان خويش را از ذكر اوصاف آنها قاصر مىداند- كه نشان از ارادت كامل وى به ائمه شيعه (عليهم السلام) دارد-، اما آنجا كه در پى معرفى بنى اميه و بنى عباس است آنان را اشخاص با فضل وكمالى بيان مىكند كه خلافت زيبنده و برازنده ايشان است و حتى شرب خمر و سخنان در حال مستى آنها را در زمره كمالاتشان ذكر مىكند. به عنوان مثال در مورد مهدى بن منصور عباسى آمده «روزى در شكارگاه از لشكريان دور افتاده و گرسنه شده در منزل اعرابيى نزول فرمود و با عرب گفت ما حضرى بيار كه مهمان توام. عرب جواب داد كه تو را به غايت بزرگمنش مىبينم و بر خوردنيى كه درخور تو باشد دسترس ندارم. مهدى فرمود كه هر چه دارى بيار. عرب نان پارهاى بياورد. خليفه به رغبت تمام به كار برد. آنگاه گفت دگر هيچ نيست؟ عرب مقدارى شير حاضر كرد. مهدى آن را بياشاميد و چون چيز ديگرى طلب نمود اعرابى ظرفى مملو از شراب بياورد و خود جرعهاى خورده، كاسهاى به مهدى داد. مهدى آن را دركشيده، گفت اى اعرابى مرا مىشناسى؟ عرب گفت لا و الله. مهدى فرمود كه من يكى از خدم خاص مهدىام. عرب گفت بارك الله عليك. و مهدى كاسهاى ديگر آشاميده باز سؤال كرد كه مىدانى كه من كيستم؟ عرب جواب داد حالا شمهاى از حال خود تقرير نمودى. مهدى گفت چنين نيست بلكه من يكى از امراى مقرب خليفهام. اعرابى او را دعاى خير گفت. مهدى قدح سيّم دركشيده، چون دماغش گرم گشت، باز اعرابى را مخاطب ساخته گفت مرا مىشناسى؟ گفت آرى، تو خود فرمودى كه من از جمله مقربان خليفهام. مهدى گفت نه، بلكه خليفه زمان منم. عرب بعد از استماع اين سخن كوزه شراب را از پيش مهدى برداشت و چون كاسهاى ديگر طلب كرد، اعرابى ابا كرده گفت كه كاسه اول كه خوردى گفتى كه من يكى از خدم خليفهام ومن مسلم داشتم، در نوبت دويّم فرمودى كه من يكى از امراى خليفهام و من مسلم داشتم و بعد از آشاميدن قدح ثالث دعوى مىكنى كه خليفه منم ولا محاله اگر كاسه ديگر خورى خواهى گفت كه من پيغمبر خدايم! برين تقدير مصلحت تو آن است كه بر شرب شراب اقدام ننمايى. مهدى متبسم شده در اين اثنا امرا و لشكريان پيدا شده و از دور فرود آمدند. عرب متوهم شده مهدى گفت لا بأس عليك و او را به انعام و احسان بى پايان خوش دل ساخت. اعرابى بعد از اخذ زر نقد و خلعت گفت اشهد انك صادق لو ادعيت الرابعه و الخامسه! يعنى بر صدق تو گواهى مىدهم در دعوى مرتبه رابعه و خامسه كه عبارت از نبوت و الوهيت است!» | ||
ویرایش